• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : احسان به يك سگ
  • نظرات : 15 خصوصي ، 70 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      
     
    دلم گرفته است
    شايد، خدايم را
    نميدانم
    شايد، صدايم را
    شايد...
    بروزم تشريف بياريد
    ضمنا آپ جديدم جالب بود...ولي حس نميكنين اين مطالب ديني تو هر جائي يافت ميشه..واگه ميشه مسائل شرعي رو تو وبلاگ بازگو كنين
    پاسخ

    سلام عليكم ممنون از حظور شما وب من براي تدوين مسائل اخلاقي طراحي شده است ومسائل شرعي را دوستان ديگر بيان ميكنند ولينك يكي از دوستان در لينكستان من به نام مسائل شرعي وجود دارد!!!!!
    سلام...بابت نظرتون در مورد سوالم واقعا سپاسگذارم...يا علي

    سلام آقا سجاد عزيز

    ممنون از حضور و اظهار لطفتون.

    بنده خوبم خدا رو شكر.

    اميدوارم شما هم در ظل توجهات حضرت وليعصر(عج) سالم و سر حال باشيد.

    يه كاري در پيش داريم دعا كنيد انطور كه مصلحت است اتفاق بيفتد.

    يا علي

    سلام خوبي ؟
    پاسخ

    سلام عليكم .ممنون از شما به فضل خدا وبه بركت دعاي خير شما خوب هستم وفقط دوري شما كمي ازارم ميدهد

    ي.

    مطلب بسيار خوب و آموزنده اي بود.

    خداوند به شما جزاي خير عنايت فرمايد.

    سلام. با موضوع تهذيب شرط درک خدمت به امام زمان به روزم.
    خوشحال ميشوم سري بزنيد
    سلام
    موفق باشيد
    منتظرتونم
    الهي شهيد شي

    اگه دوست داريد مي تونيد خصوصيش كنيد

    واسه من فرقي نمي كنه

    من ترجيح ميدم همه نظرمو بخونن تا هر كي فكر مي كنه

    مي تونه بهم اين چيزارو توضيح بده ، خب...

    توضيح بده

    بازم ممنونم كه وقت ميذاريد

    خوشحالم كه يكي هست كه مي تونه جوابمو بده

    فعلا

    پاسخ

    اين جواب در رابطه با كامنت قبل است راجه به اين سوال شما :سؤال: چرا خداوند انسان را بدون اختيار آفريد، تا مدتى با اختيار زندگى کند و سپس او را از دنيا بدون اختيار مى ميراند؟ کسى که چنين آمدنى را نمى خواست، چطور بايد مسئوليت کارهاى خود را داشته باشد و مورد حساب واقع شود؟پاسخ :در مورد اين که گفته‏ايد چرا خداوند انسان را بدون اختيار آفريد، بايد عرض شود که آدمى را دو نوع حيات است:1- حيات حيوانى و مادى:اين نوع حيات بين انسان و حيوان مشترک است و امورى از قبيل خوردن، آشاميدن و راه رفتن جزء اين حيات است. در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا اوّلاً: قبل از خلقت کسى نيست تا به او اختيار داده شود که خلق شود يا نشود.اختيار دادن در خلق شدن، منوط است به اين که کسى باشد تا از او سؤال شود دوست دارى خلق شوى يا نه! اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختيارى بى فايده است، چون تحقق يافته است.ثانياً: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براى وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشى ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّى و معلولى ناميده مى شود؛ يعنى آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديده‏ها بر اساس قانوت عليّت است و معلول و پديده در به وجود آمدنش، هيچ نقشى ندارد.2- حيات انسانى و معنوى که حيات فکرى و عقلائى استکه از مختصات آدمى است.بدين جهت خداوند او را بر ساير مخلوقات برترى داده است. اين حيات اختيارى بوده و انسان چنان آفريده شده که با اختيار خويش توانايى آن را داد که در مسير تکامل قدم نهاده و به جايى رسد که جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط کند که مانند حيوان بلکه بدتر شود.دعوت اسلام به سمت همين حيات اختيارى است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاکم لما يحييکم؛ اى کسانى که ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت کنيد، هنگامى که شما را به سوى چيزى مى خوانند که مايه حياتتان است".(1)جمادات، گياهان، حيوانات و ملائک و انسان هر کدام در مرتبه‏اى از کمال قرار دارند و اشرف مخلوقات انسان مى باشد که تمامى کمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مى باشد که با سعى و اختيار خويش به آن‏ها فعليّت مى بخشد. هر کدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودى خويش به وجود آمده‏اند و جماداتى مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.آدمى با توجه به قابليت‏هاى نهاده شده از سوى خداوند در وجود وى آفريده شده است.هر چند انسان‏ها به غير اختيار خويش آفريده شده‏اند، لکن برترين مخلوقات هستند تا بدانجا که خداوند بعد از نقل مراحل خلقت انسان، خود را بدين صورت توصيف مى نمايد: "فتبارک اللَّه احسن الخالقين؛ بزرگ است خدايى که بهترين خلق کنندگان است".(2)خداوند برترين خلق کننده است، چون برترين مخلوقات را آفريده است. اين برترى بايد عاملى براى مباهات و خشنودى ما باشد، نه عامل يأس و دلتنگى.اگر شخصى به شما گوهرى ناب و بى مانند دهد و به شخص ديگر پولى اندک، آيا اعتراض مى کنيد که چرا به من گوهرى ناب عطا شده است؟! يقيناً چنين اعتراضى معقول نيست. بله شما که گوهر دريافت نموده‏ايد، وظيفه و مسئوليت بيشترى داريد، چرا که بايد ضمن حراست از آن، آن را در راه صحيح استفاده نماييد. حال آدمى که در بالاترين مرتبه خلقت قرار دارد و خداوند او را مختار آفريده است، بدين معنا که توانايى انجام کارهاى خير و شر را دارد، بايد از نعمت‏هاى الهى در مسير کمال بهره جويد و از استفاده در مسير ناصحيح پرهيز نمايد.هر چه ميزان توانايى‏ها بيشتر باشد، مسئوليت بيشتر است. انسان بايد با بهره بردارى دربست از توانايى‏هاى خويش، سعادت دنيوى و اُخروى را تحصيل نمايد. اين که بايد از اين سرا رخت بربندد، به سبب آن است که چنين سرايى جاى ماندن نيست و انسان حقيقت برترى است که حيات جاودانه بايد داشته باشد و حيات جاودانه در اين سرا امکان‏پذير نيست.آدمى در طول زندگى خويش و در مسير تکامل هماره با مشکلات و مصائب فراوانى دست و پنجه نرم مى‏کند. مشکلات داراى فوائد و آثار فراوانى مى تواند باشد و نبايد باعث نااميدى نسبت به زندگى گردد. اگر انسان در تاريخ زندگى پيامبر و ائمه(ع) تحقيق کند، در مى يابد که اين بندگان خالص خدا (که گل سر سبد خلقت هستند) بيشترين مصائب را تحمل نموده اما به درگاه خدا شکر گزار بوده‏اند. اگر بلاع و مصائب بد است، پس بايد شامل حال اين بزرگواران نمى شد. پس وقتى بزرگان دين به اين مقدار از بلا مبتلا شده‏اند، به ما مى فهماند که حتماً حکمتى در اين دشوارى‏ها است و داراى فايده مى باشد.انسان مؤمن اوّلاً: به سبب اين بلاع مورد امتحان الهى قرار مى گيرد.ثانياً: انسان در کوران حوادث و بلايا آبديده مى شود و اراده او قوى مى گردد و در مى يابد که خداوند اراده‏اى قوى به او داده است که مى تواند در مقابل شديدترين مصائب ايستادگى کند.حال اگر با چنين نگاهى به آفرينش خود، و وجود بلايا و مصائب و حق انتخاب و رشد و رسيدن به مراتبى که حتى از ملک برتر است بنگريم، ما نيز خداوند را به سبب آفرينشى تحسين مى کنيم.اميدواريم با نگاه مثبت به آفرينش انسان و زندگى و با توجه و آگاهى بيشتر به حقيقت وجود زندگى، زيبايى‏هاى آفرينش و روشنايى‏هاى راه و مسير انسان تا مرز رشد، برايتان آشکارتر شده و به هدف مقدّس و متعالى در زندگى نائل شويد.در صورتى که بعضى از زواياى سؤال و يا خواسته شما برآورده نشده، در مکاتبه آينده بيان نماييد تا پاسخ داده شود.-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------پى نوشت‏ها:1. انفال ...اما جواب سوال اخر شما كه چرا خداوند از جنس مخالف يك نفر كه مثل من باشد خلق نكرد جواب اين است كه در اين صورت ديگر شما چه نيازي به جنس مخالف داستي چون همه اون چيز كه شما داري اون هم دارد اصلا نياز يعني شما يك چيزهايي نداري واون دارد وشما به خاطر اين به اون نياز داري واصلا سوال را كلي تر ميكنيم كه :چرا خداوند انسان ها را به صورت هاى مختلف آفريده است؟‏جواب از زوايا و جهات مختلف قابل بحث و بررسي است:در مورد نژادهاي مختلف بشر، مانند: سفيد و سرخ و سياه و زرد، دو نظريه وجود دارد:الف - کليه اين نژادها از يک ريشه بوده اند، ولي در پي جدا شدن از يکديگر و مهاجرت به سرزمين هاي مختلف و ازدواج هاي داخلي، يک دسته صفات ژنتيکي به عنوان صفات برتر و فائق در آن مجموعه ها به وجود آمده است و ژن هاي ديگر در آن مناطق امکان بقا و رشد پيدا نکرده اند.بنابراين محيط و منطقة زندگي و آب و هوا و غذاهاي مختلفي، که به مرور زمان و در اثر تکثير نسل انسان ها، با آن اُنس گرفتند، نقش بسزايي در به وجود آمدن رنگ ها و شکل ها مي تواند داشته باشد.ب - نسل آدم ابوالبشر(ع) با باقي مانده نسل انسان هاي قبلي - که روي زمين ساکن بوده اند - مخلوط شده و تفاوت افراد بشر به همين جهت است.هر دو نظريه در حال حاضر طرفداراني دارد و دليل هايي نيز هر کدام از قرآن و روايات بر مدعاي خود ذکر مي کنند. اگر چه با توجه به ظاهر آيات قرآن؛ نظريه دوم، کمتر قابل دفاع است و ظاهرا بشر امروزي ( به طور کامل) از نسل حضرت آدم (ع) مي باشد، زيرا قرآن مي فرمايد: "يا ايها الناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالا کثيرا و نساء(1)؛ اي مردم (حق) پروردگار خود را رعايت کنيد، کسي که شما را از يک نفس ( حضرت آدم) خلق کرد و از او همسرش (حوا) را آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسياري را (در سراسر زمين) منتشر کرد". همچنين مي فرمايد: "يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و أنثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا(2)؛ اي مردم ما شما را از مرد و زن (آدم و حوا) آفريديم و شما را خلق ها و قبيله هايي قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد". با وجود اين شواهد هنوز در اين مورد نمي توان حکم قطعي صادر کرد. در هر حال بشر امروزي از نژادهاي مختلفي تشکيل شده است.همان گونه که از آيه دوم به دست مي آيد ، يکي از حکمت هاي تفاوت انسان ها در نژاد ها و زبان ها ، شناخت انسان ها از يکديگر معرفي شده است.قرآن اين مسئله را در آيه ديگر چنين بيان مي کند."و من آياته خلق السماوات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم انّ في ذلک لايات للعالمين(1)؛ از نشانه هاي او آفرينش آسمان ها و زمين و تفاوت زبان ها و رنگ هاي شما است . در اين نشانه هايي است براي عالمان"در آيه مذکور قرآن وجود نژادهاي مختلف و زبان ها و لهجه هاي گوناگون را نشانه هاي الهي بيان نموده است.برخي از مفسران در تفسير اين آيه نوشته اند: "بي شک زندگي اجتماعي بشر بدون شناخت افراد و اشخاص ممکن نيست. اگر يک روز همه انسان ها يک شکل و يک قيافه و داراي يک قد و قواره باشند، در همان يک روز شيرازه زندگي به هم مي ريزد. نه پدر و فرزند و همسر از بيگانه شناخته مي شوند و نه مجرم از بيگناه ، يا بدهکار از طلبکار و يا فرمانده از فرمانبر و رئيس از مرئوس و م

    سلام آقا سجاد

    من رفتم راجع به اين موضوعي که شما گفتيد تحقيق کردم

    در مورد امام زمان و بعد از ظهورشون

    آره حق با شماست

    امام زمان اول هدايت مي کنه

    مطمئنا" قلب مهربون امام زمان با حرفي که من اول زدم به تناقض مي خوره

    اما در مورد تنهايي و از خود متنفر بودن...

    ببينيد هر انساني تو شرايط گوناگون مي تونه دچار همچين احساسي بشه

    اما بهتر نيست هر موضوعي رو به خدا و پيغمبر وصل نکنيم؟

    من اصلا" با حرف شما موافق نيستم

    ببينيد درسته که هر چقدرايمان قلبي آدما افزايش پيدا کنه

    انسان ها راحت تر مي تونن با زندگي کنار بيان

    اما اين که چون من امام زمان و دوست دارم پس نبايد از خودم خسته بشم يه نظريه ي اشتباهه

    چون که نه من معصومم ...

    نه به اون درجه از ايمان رسيدم که بخوام با فکر کردن به خدا و خلقتش آروم بگيرم

    اما در مورد مثالي که زديد

    من عشق ورزيدن و محبت کردن يه طرفه رو زياد تجربه کردم

    اما بهتره اينو بدونيد که دنياي ما ديگه توش صميميت حرف اول و نمي زنه

    الان همه خودخواه شدن

    و تزريق عشق و احسان و نيکي به آدما عين تزريق سرطان مي مونه

    چرا که هر چقدرم يک طرفه محبت کني اوني که نخواد ببينه ، مطمئنا" نمي بينه

    اونيم که مي بينه حتي اگه محبت نکني باز عينک خوشبينيشو (که الان اسمش سادگيه) در نمياره

    اما در مورد اين نوشتم :

    ماها محکوميم به زندگي

    فرصتي براي انتخاب نيست

    اجباري براي تمام ثانيه هات

    درسته که ما توي زندگي مي تونيم هر راهي دوست داريم انتخاب کنيم

    اما قبل از اينکه به اين دنيا بيايم چي؟

    ميشه واسم توضيح بديد تو عالم ذرع چرا ماها محکوم شديم به زندگي

    شايد شما بگيد که ماها خودمون انتخاب کرديم که به اين عالم بيايم

    پس چرا چيزي از انتخابمون يادمون نمياد؟

    ميگن هر آدمي تو عالم ذرع خودش انتخاب کرده که مادرش کي باشه

    پدرش کي باشه شيعه باشه يا سُني تو ايران باشه يا لندن و غيره

    پس چرا ما آدما الان اينجوري پشيمونيم؟

    حتي از زندگي کردن

    ...

    از نظر من دوست خوب وجود نداره

    به خاطر همينم من يکي که دنبالش نمي گردم

    دوست خوب يه موجود غير زميني و دست نيافتنيه به اسم خدا

    که ماها ازش خيلي دوريم

    بعضي وقتا از اين که نمي تونم دوستم و لمس کنم لجم مي گيره

    پيش خودم فکر مي کنم کاش خدا از هر انساني 2 تا مي آفريد

    مثلا" از سحرناز با اين خصوصيات اخلاقي يه Xي از جنس مذکر با همين خصوصيات مي آفريد

    تا ما آدما اينجوري تنها نباشيم

    نمي دونم...

    شايد يه روز اگه رفتم پيشش اينارو ازش بپرسم و به جواب سوالام برسم

    اميدوارم زود تر اين اتفاق بيفته

    من واقعا" هيچ دلخوشي و هدفي ندارم

    پاسخ

    سلام عليكم .ممنون از شما كه اين بنده را شايسته طرح سوالا تون دانستيد . اما در مورد اين كه ادم گاهي احساس تنفر از خود داره واز خودش خسته ميشه .خوب اين يه درد است كه وقتي به وجود اومد ادم بايد دنبال درمانش بره ودمانش را دين مبين اسلام بيان كرده ومن خدمت شما بيان ميكنم .حال سوال را اين گونه مطرح ميكنم :از زندگي خسته شده ام و احساس پوچي مي کنم چه پيشنهادي داريد؟شما به خوبي مي دانيد با غم و غصّه , و اظهار ضعف و افسردگى , نااميدى و بى حرکت بودن هيچ مشکلى حل نمى شود. امتياز عالى انسان و ملاک انسانيت او به اواست . هستى و حيات دو واقعيت خود را با خودت ثابت کن . دکارت فرانسوى مى گويد: يک وقتى به همه چيزبدبين شدم و در همه چيز حتى خودم و خدا شک کردم و به خودم گفتم فهميدم پس دو چيز واقعيت دارد يکى و ديگرى که فکر مى کند و لحظه اى بعد فهميدم که سه چيزواقعيت دارد چون تا ارادهء فکر کردن نکنم , فکر نخواهم کرد. پس اراده وجود دارد و اراده است که فکرم را فعال مى کند و مرا به حرکت در مى آورد به من حيات و زندگى مى بخشد و مرا از شک و ترديد و جهل و تنهايى بيرون مى آورد. سر نخ اين کلاف زندگى فکرى به هم پيچيده را بشناسم . او سرانجام شناخت و به حقيقت زندگى با نشاط دست يافتبايد دانست که زندگى مجموعه‏اى از شادى و رنج کامروايى و ناکامى تلخى و شيرينى و خلاصه ميدان جنگى است که هرکس در آن سهمى از پيروزى و شکست دارد: «زندگى جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو». آرى همه اينها به انحاى گوناگون در زندگى هرفرد وجود دارد و در ايام جوانى و تحصيلى اين فشارها شديدتر است اما چه بايد کرد؟ نکته مهم و اساسى نحوه برخورد انسان با اين مسائل است. در اين رابطه دو گونه برخورد مى‏توان داشت:1- واکنش انفعالى؛ در برخورد انفعالى انسان همواره مشکلات را بزرگ مى‏بيند. در اکثر صحنه‏ها خود را شکست خورده مى‏پندارد. على‏رغم اين که از خود انتظاراتى بيش از حد دارد در گشودن راه و گام نهادن به سوى هدف خود را ناتوان مى‏بيند. امکانات، توانمندى‏ها و موفقيت‏هاى خويش را فراموش مى‏کند. کم کم احساس يأس، ضعف و سستى در او فزونى گرفته و خود را بيمار مى‏پندارد.2- واکنش فعال؛ در برخورد فعال انسان به مقايسه معقول و منطقى بين خواسته‏ها و توانمندى‏ها و شکست‏ها و پيروزى‏ها مى‏پردازد. توقع از خويش را با واقعيات و توانايى‏هاى فردى و شرايط محيطى و اجتماعى تنظيم مى‏کند و با جديت نشاط و روحيه بالا به فعاليت و تلاش مى‏پردازد.هجوم و فشار سختى , بى محبتى ها, بى اعتنايى و احساس تنهايى , گاهى ممکن است هر انسانى رادچار غم و اندوه نمايد و او را در جاده هاى بى علامت و بدون تابلو راهنماى زندگى سرگردان و متحير سازد ـمخصوصاً جوان و نوجوانى که هنوز کوچه , پس کوچه هاى زندگى پر پيچ و خم امروزى را طى نکرده و با فراز ونشيب هاى آن آشنا نيست ولى انسان انديشه ورز و جوانى مثل شما که اراده کرده است راه درست زندگى کردن رابشناسد و مى خواهد بداند پيوسته خود را درکوچه پس کوچه هاى شهر نازيبا گم و اسير نمى کند, بلکه باتفکرو انديشهء خويش و مشورت با افراد آگاه و دل سوز, دروازهء اصلى و خروجى شهر غم و غصه را جست و جو مى کند ومى يابد و از آن خارج مى شود و در فضاى مصفا و فرح زاى طبيعت چون پرنده اى بلند پرواز, اوج مى گيرد..پس بيا, مشکل خودت را ريشه يابى کن . با برنامه اى جهت دار و حقيقت ياب , جلو برو و عواملى که ممکن است مزرعهء زيباى زندگى جوانى شما را به آتش کشيده باشد و گل هاى سبز و سرخ و سفيد آن را به زردى وپزمردگى مبدّل ساخته , شناسايى کن . خيال نکن نمى توانى . خودت را دست کم نگير. خودت را باور کن و اعتماد به نفس داشته باش .ممکن است سؤال کنيد از کجا شروع کنم ؟ راه علمى و مجرّب براى کشف علل مشکلات و راه حل آن , فرضه سازى و طرح سؤال و يافتن پاسخ آن است . بنابراين , سؤالاتى طرح کنيد و خود به آن ها پاسخ دهيد.به نمونهء سؤالات زير توجه کنيد:ناراحتى من از چيست ؟ برا ي چه غصّه مى خورم ؟ چرا تنهايم ؟ چرامي گريم ؟سؤألات جزيى يا پاسخ هاى احتمالى : ممکن است يک يا چند تا از احتمالات زير, علت بروز مشکل اساسى وسؤال کلى شما باشد. ابتدا علت را پيدا کنيم , سپس به سراغ حل مشکل برويم .ناراحتى , غصّه , و تنهاي ام به خاطر:1 شکست يا عدم موفقيت در تحصيل است ;2 فقر و ضعف بنيهء مالى و اقتصادى است ;3 از زيبايى اندام و چهره برخوردار نيستم ;4 برخورد غلط و غير اخلاقى اطرافيان که با توهين و تمسخر همراه است ;5 هر چه خوبى و محبت در حق ديگران مى کنم , نه تنها محبت نمى بينم , بلکه نامهربانى مشاهده مى کنم ;6 از سختى ها و مشکلات و گرفتارى هاى خانواده , فاميل يا دوستان رنج مى برم ;7 پدر و مادر يا برادر و خواهر خوبى ندارم يا از اختلاف ميان آن ها رنج مى برم ;8 گناهان زياد يا تخيّلات و ذهنيّت هايى است که گاهى براى جوانان پيش مى آيد و آنان را حتى نسبت به خدادچار شک و ترديد مى کند.9 دوست داشتم با کسى ازدواج کنم , ولى او به من اعتنا نکرد;10 خيال مى کنم ازدواج کردن و ارضاى شهوت و غريزهء جنسى انسان را از معنويت و خدا دور مى کند.به سؤالات ذکر شده و هر سؤال ديگرى که تصور مى کنيد در ارتباط با مشکل شما است , اضافه کنيد. به هر سؤالى که نتوانستيد پاسخ دهيد به شما کمک خواهيم کرد.اگر به زندگى گذشته خود توجه کنيد همه جا و در همه مراحل لطف و رحمت خداوند را آشکارا مى‏بينيد و توجه به نعمت‏هاى بى‏پايان خداوند انسان را شکرگزار خدا مى‏کند؛ مثلا يکى از نعمت‏هاى خدا امکان تحصيل در مراکز آموزش عالى است. در سال هزاران نفر در کنکور شرکت مى‏کنند و عده زيادى از آنان به هر دليل در اين آزمايش ناموف
     <      1   2   3   4   5