سلام عليكم .اما درمورد قتل اين افراد بايد بگويم كه به اين افراد اولا شهيد گفته نمي شو د زيرا شهيد كسي است كه در نبرد حق عليه باطل باشد وتا جايي كه تا امروز مامور بوده هيچگاه دشمن از حق حمايت نمي كرده است ولي راه وروش اقاون سبز مورد حمايت دشمنان بوده وهست وشما در اعترافات افرادي كه دستگير شده بودند ديديد كه رابطه خود را با سران سبز بيان كردند .اگر در 25 خرداد يه عده به خيابان اموند وبه تعبير شما ميليوني بودند به خاطر ادعاي تقلب در انتخابات بود ودر واقع از روي بصيرت نبود وشما ديديد كه وقتي روز به روز غبار وكف روي اي كه كنار رفت مردم اگاهتر شدند ودر ا6 اذر جمعيت معترض 500نفر گزارش شد ودر روز عاشورا هم جمعيت شايد به 500نفر ميرسيد كه شايد اينها هم پول گرفته بودند يا تحت تبليغات دشمن قرار گرفته بودند .انها مردم را در 25 خردا تحريك كردن وبا استفاده از تحريك عواطف مردم را به شورش و..كشيدند كه خيلي ها بعدا از اين قضيه ناراحت شدند وتوبه كردند و....ومن گفتم وقتي يك عده با حرف مجاب نشوند ودست به اتش زدن وتخريب و...بزنند ممكن است يك عده هم كشته شوند والبته شما ثابت كنيد كه اين افراد به دست ماموران حكومتي كشته شده اند .چون بحث در مورد افراد فايده چنداني ندارد من بيشتر از اي روي ان قضيه تمركز نمي كنم .اما در مورد بحث وليت فقيه كه شما فرموديد عقلي نيست من خدمت شما دلايلي را مي اورم :تقريرهاي مختلفي از دليل عقلي بر «ولايت فقيه» وجود دارد: بيان اول: اين دليل مشتمل بر مقدمات زير است: مطابق جهان بيني توحيدي, حاكميت معقول و مقبول, حاكميت مطلق الهي است. حكومت اسلامي, تنها ابزار اعمال حاكميت الهي است (اصل لزوم سنخيت بين نوع حاكميت و نوع حكومت). هدف از حكومت اسلامي, اجراي قانون الهي است كه متضمن تكامل مادي, معنوي, دنيوي و اخروي انسان ها مي باشد. هر حكومتي نياز به حاكم و رهبري شايسته دارد. حكمت الهي, تعيين پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله وسلّم ـ و امامان معصوم را از سوي خداوند به عنوان رهبر براي تبيين, تأمين و تضمين قوانين الهي, ايجاب نموده است. در عصر طولاني غيبت و عدم دسترسي به معصوم نيز تعيين نزديك ترين افراد به معصوم (در دو خصيصه مهم علم و عمل ) به عنوان نايب و جانشين آنان, بر اساس حكمت الهي ضروري مي باشد. فقيهان شايسته وارسته, نزديك ترين افراد به معصوم مي باشند. رهبري فقيهان جامع شرايط به مقتضاي حكمت الهي در عصر غيبت ثابت است. در توضيح دليل فوق اشاره به اين نكته ضرورت دارد كه آن چه در مورد حكمت الهي مطرح است, تحصيل و تأنين غرض به بهترين شكل ممكن است. اگر براي انتظام امور ديني و دنيايي مردم و به تعبير ديگر, اقامه دين و قانون الهي راه هاي متعددي وجود داشته باشد, (نظير نصب فقيه از سوي معصوم, انتخاب فقيه از سوي مردم و يا انتخاب مؤمن عادل كاردان از سوي مردم با نظارت فقيهان) حكمت الهي ايجاب مي كند كه مطمئن ترين و مؤثر ترين راه وصول به آن در اختيار بندگان قرار گيرد. بي شك همراهي دو امتياز بسيار مهم «عصمت» و «نصب» در رهبري پيامبر و امام, به جهت نقش آفريني ويژه اين امتيازها در تأمين غرض و تضمين اجراي قوانين الهي در ميان مردم بوده است. در مورد رهبري پيامبر و امام معصوم اين امكان نيز وجود داشت كه خداوند, با معرفي آنان به عنوان معصومان كه شايسته رهبري اند, گزينش آنان به عنوان رهبر را در اختيار مردم قرار دهد (نفي امتياز نصب در رهبر) يا حتي مردم با وجود معصوم, اقدام به گزينش رهبر غير معصومي نمايند كه تحت نظارت پيامبر يا امام معصوم اعمال رهبري نمايند (نفي هر دو امتياز عصمت و نصب در رهبري با وجود پيامبر يا امام). اما سؤال اساسي اين است كه آيا اين راه ها به يك ميزان توان تأمين غرض شارع مقدس را دارند؟ ضرورت دخالت «عصمت و نصب» در رهبري پيامبر و امام, دليل روشني است بر اين كه راه هاي چند گانه موجود براي رهبري حكومت اسلامي از توان و ضمانت اجراي يكساني برخوردار نيستند. خداوند طريق نصب را برگزيده است كه برتر از ساير راه ها است. عقل نيز در ميان راه هاي بديل, راه مطمئن تر را انتخاب نموده به آن حكم مي نمايد. در مورد رهبري فقيه از آن جا كه شرط «عصمت» غير مقدور است, شرط «عدالت» از باب بدل اضطراري جاي گزين آن مي گردد؛ به تعبير ديگر, «عصمت والي, شرط در حال امكان و اختيار است و عدالت, شرط در حال اضطرار.»بدين ترتيب, از ميان دو شرط عصمت و نصب در والي, شرط اول به ناچار در عصر غيبت منتفي است, اما شرط دوم كه تعيين و نصب والي و زمامدار به اقتضاي حكمت الهي مي باشد. به قوت خود باقي است. عقل حكم مي كند كه هم تنظيم قانون و هم تعيين مجري آن به دست كسي باشد كه حاكميت تشريعي مختص ذات اوست. نكته مهم ديگر اين است كه نيابت فقيه از امام معصوم ايجاب مي كند در مقام زعامت سياسي نيز نوع حكومت و رهبري فقيه با نوع رهبري امام معصوم از سنخ واحد يعني انتصابي باشد. از سوي ديگر تفكيك ميان مناصب سه گانه فقيه وجهي ندارد. با اين دليل عقلي مي توان امور زير را ثابت نمود: ضرورت حكومت اسلامي؛ ولايت و رهبري پيامبر, امام و فقيه جامع شرايط؛ تعيين و نصب ولايت از سوي خداوند؛ برابري قلمرو اختيارات نايب (فقيه جامع شرايط) با منوب عنه (امام و پيامبر) جز در موارد استثنا شده.[3] بيان دوم: اين دليل مبتني بر مقدمات زير است: 1. هر جامعه اي براي انتظام امور خويش نيازمند حكومت است. 2. حاكم هر جامعه بايد مصالح و منافع مردم را در نظر گرفته و مطابق آن عمل نمايد. 3. انسان معصوم به سبب حد اعلاي شايستگي علمي, تقوايي و كارآمدي, توانايي استيفاي مصالح و منافع جامعه را به طور كامل دارا مي باشد. 4. در عصر غيبت كه استيفاي مصالح جامعه در حد مطلوب ميسر نيست, به حكم عقل بايد به نزديك ترين مرتبه به حد مطلوب را تأمين نمود. 5. نزديك ترين مرتبه به امام معصوم در سه امر علم به اسلام (فقاهت), شايستگي هاي اخلاقي (تقوا و عدالت) و كارآيي در مسائل سياسي و اجتماعي (كفايت) تنها بر فقيه جامع شرايط قابل انطباق مي باشد. نتيجه: پس از امام معصوم, فقيه جامع شرايط, رهبري و ولايت بر مردم را بر عهده دارد. بر اساس دليل عقلي فوق, ولايت فقيه معنايي ندارد جز رجوع به اسلام شناس عادلي كه از ديگران به امام معصوم نزديك تر است.[4] تكيه استدلال فوق بر لزوم گزينش اصلح مي باشد. اصلح بودن گرچه مراتبي دارد كه فرد اعلاي آن در عصمت و علم لدني مصداق پيدا مي كند, اما