• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : نجات دهنده بشريت چه پاداشي دارد؟
  • نظرات : 20 خصوصي ، 58 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     

    سوال:محبت اهل بيت(ع) چيست و چگونه به دست مي آيد؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت :

    ابتدا بايد معناى حب روشن شود و سپس تعريف حب اهل بيت و ائمه اطهار(ع). حب؛ يعنى، رغبت و ميل انسان به چيزى اگر اين ميل باطنى و رغبت دل به چيزى شديد و قوى شود آن را عشق مىنامند با استفاده از: طريحى، مجمع البحرين، ج 2، ماده «حبب». تعريف حب اهل بيت(ع) را بايد از خود روايات اخذ كرد. در روايتى، رسول اكرم(ص)مىفرمايد: «لا يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من ولده و والده و الناس اجمعين» ؛ ميزان الحكمه، ج 2، ص 236، ح 3197. «هيچ كس از شماها ايمان ندارد، مگر اينكه من نزد او از فرزندانش و پدرش و همه مردم محبوبتر باشم».

    حضرت ابتدا اصل ايمان را مشروط به حب خود مىداند و سپس در ضمن آن حب خود را توضيح مىدهد. در روايتى ديگر حضرت براى حب خود مرتبه بالاترى را مىفرمايد: «لايومن عبد حتى اكون احب اليه من نفسه ويكون عترتى احب اليه من عترته و يكون اهلى احب اليه من اهله و يكون ذاتى احب اليه من ذاته»؛ «هيچ بندهاى ايمان نداردمگر اينكه من نزد او از خودش محبوبتر باشم و ذريه من پيش او از ذريه خودش محبوبتر باشد و اهل من پيش او از اهل خودش محبوبتر باشد و ذات من پيش او از ذات خودش محبوبتر باشد. همان، ر 3199.

    در اين روايت نيز حضرت، شرط ايمان را حب خود و اهل بيت خود مىداند و هم تنها به مرتبه پايين حب اكتفا نمىكنند؛ بلكه مرتبه بالاى آن را مىفرمايد؛ زيرا يك انسان طبيعى و عادى، خودش پيش خودش از همه محبوبتر است. سپس فرزندان و سپس نزديكان؛ ولى انسان فوق طبيعى وقتى در حب كسى به مرتبه بالاى آن مىرسد، آن كس را بر خود و فرزندان، نزديكان و همه ترجيح مىدهد و اين همان مرتبه شديد و قوى حب است كه به آن «عشق» ميگويند. بنابراين حب اهل بيت و ائمه اطهار(ع) بايد در اين حد اعلا باشد و اگر هر اندازه از اين حد پايينتر باشد، به همان اندازه ايمان نقص و كاستى دارد.

    به عبارت ديگر درجات ايمان با درجات حب پيامبر اكرم واهل بيت(ع) سنجيده مىشود.

    دوستى اهل بيت(ع) در عمل

    امام محمد باقر(ع) مىفرمايند: «يا جابر! بلغ شيعتى عنى السلام و اعلمهم انه لا قرابه بينا و بين الله عزوجل و لا يتقرب اليه الابالطاعه يا جابر من اطاع الله و احبنافهو ولينا و من عصى الله لم ينفعه حبنا» ؛ همان، ص 238، ح 3211. «اى جابر! از طرف من به شيعه من سلام برسان و به آنها اعلام كن كه هيچ قرابت و خويشاوندى بين ما و خداى عزوجل نيست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى تقرب جسته مىشود. اى جابر! هركس اطاعت خدا را كند و - همراه آن - به ما محبت ورزد و دوست و محب ما مىباشد و هركس معصيت خدا را كند حب ما برايش نافع نمىباشد».

    بنابراين اولين شرط حب اهل بيت(ع) اطاعت حق تعالى و پرهيز از گناه مىباشد ممكن است درجه پايين محبت (همان ميل باطنى و رغبت درونى) را داشته باشد؛ ولى عملاً اهل معصيت هم باشد، چنين حبى خيلى سود بخش نيست (لازم به يادآورى است معصيتهاى اتفاقى كه بعدش توبه هم باشد - باعث نمىشود كه حب اهل بيت(ع) سودى نبخشد.)

    حضرت على مىفرمايد: «انا مع رسول الله(ص)و معى عترتى على الحوض، فمن ارادنا فليأخذ بقولنا وليعمل بعلمنا...» ؛ همان، ح 3212. «من با رسول الله(ص) در حالى كه عترت من هم با من هستند بر حوض [كوثر ]اشراف داريم. پس هر كس ما را مىخواهد هم بايد گفتار ما را بگيرد و هم عمل ما را عمل كند...».

    بنابراين اين حب بايد در عمل متجلى شود.

    راههاى كسب دوستى اهلبيت(ع):

    1. معرفت اهل بيت(ع): در سايه معرفت امام به كمالات و ويژگىهاى منحصر به او بيشتر واقف مىگرديم و اين وقوف خود فطرتا شيفتگى و محبت نسبت به اهل بيت(ع) را در پى دارد.

    امام صادق(ع) مىفرمايد: «الامام علم بين الله عزوجل و بين خلقه، فمن عرفه كان مومنا و من انكره كان كافرا» ؛ همان، ج 1، ص 170، ح 839. «امام آن شاخص [و دليل و راهنماى ]آشكار است كه بين خداى عزوجل و خلقش قرار گرفته، پس هر كس او را شناخت مؤمن مىگردد و هر كس او را انكار كرد [و نشناخت ]كافر مىگردد». مؤمن بودن، فرع بر شناخت امام است. از طرفى ايمان، عين حب و بغض است.

    امام محمد باقر(ع) مىفرمايد: «الايمان حب و بغض» ؛ همان، ج 2،ص 214، ح 3095. «ايمان حب و بغض است». حب به تمامى خوبىها و كمالات و... و بغض از همه بدىها، كژىها و...

    پس در پرتو شناخت و معرفت ايمان حاصل مىشود و ايمان هم جز حب و بغض نيست. نتيجه اين مىشود كه يكى از راههاى عملى مهم كسب حب اهل بيت(ع)، معرفت آن بزرگواران است.

    2. اطاعت از اهل بيت(ع): اگر كسى شناخت لازم و كافى به اهل بيت(ع) پيدا كرد، اطاعت از آنان را بر خود لازم مىداند؛ ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نيست در اين صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان عصيان شود. عصيان هم به هر اندازه باشد، به همان اندازه كدورت و بغض مىآورد. كدورت و بغض هم، ضد صفا و حب است. پس هر اندازه نسبت به اوامر آنان عصيان شود، به همان اندازه بغض و كدورت نسبت به آنان در دل ايجاد مىشود و برعكس هر اندازه نسبت به اوامر آنان اطاعت شود، به همان اندازه حب و صفا به آنان دل را فرا مىگيرد.

    امام رضا(ع) مىفرمايد: «اللهم انى اسئلك... العمل الذى يبلغنى حبك...» ؛ همان، ح 3093. «الها! از تو آن عملى را مسألت مىكنم كه حب خودت را به من برساند». بنابراين يكى از راههاى عملى وصول به «حب» اصل عمل و طاعت عملى است.

    3. توسل با حال: در سايه شناخت امام مىفهميم همه چيزمان به او وابسته است. واسطه فيض و كمال و همه چيزمان امام مىباشد براى آشنايى بيشتر ترجمه زيارت جامعه كبيره را مطالعه كنيد. اگر توسل بعد از شناخت و با حال همراه باشد، ترنم عاجزانه و عاشقانهاى است كه حب را در دل بيش از پيش مىپروراند.

    4. تولى و تبرى: دو اصلى كه با حب اهل بيت(ع) تأثير متقابل دارند يعنى، حب اهل بيت(ع)، تولى و دوستى با دوستان خدا و آنان و تبرى و بىزارى از دشمنان خدا و آنان را مىآورد و تولى و تبرى هم محبت اهل بيت(ع) را در پى دارد. براى آگاهى بيشتر ر.ك:

    الف. يثربى، يحيى، فلسفه امامت.

    ب. مكارم شيرازى، ناصر، رهبران بزرگ.

    + افروز 
    سلام . خوبيد هم استاني. جالب بود . به قول حافظ ( تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن ... كه دوست خود شرط بنده پروري داند ... )خدايا ما كي به اين درجه ميرسيم؟ موفق باشيد و خوشبخت

    بسمه تعالي

    سلام ممنونم كه به وب من سر زديد اگر هر كجايش مشكل دارد بگويد حذف كنم

    بسم الله

    سلام برادر گرامي

    اولا كه بابت دعاتون يه آمين بلند و بالا گفتم! انشالله كه بره برسه به آسمونها!

    ثانيا در همين ماه رجب از خدا توفيق مودت همراه اطاعت و معرفت اهل بيت رو ميخواييم.

    ثالثا يك سوال!

    "مودّت بدون اطاعت،ريا و تملّق است"

    و جزاي رياكار معلوم است!

    پس تكليف اين حديثي كه ميگويد تمام شيعيان علي به بهشت ميروند چه ميشود؟

    من شخصا هرچقدر فكر ميكنم به يك نتيجه بيشتر نميرسم! و اون اينكه به نظر من خلاف عدل خداست كه افراد بدون تلاش و عمل صالح و فقط با محبت اهل بيت و سالي چندبار در روضه شركت كردن و اشك ريختن به بهشت برسند. البته محبتي كه در نهايت باعث اصلاح شود موضوع سوال من نيست... از آن جنس محبتهاي آبكي رو ميگم كه تنها كاربردش براي مجالس روضه ست ، اونهم به اسم امام حسين و امام علي براي امتحان فرداش مثلا گريه كنه! يا به فكر اجاره خونش باشه و نه مصيبت امام حسين!

    يعني يكي در تمام عمرش همه جور گناه كرده باشه ، اما چندبار براي امام علي گريه كرده باشه و ادعا كنه دوستش داره ، و همينطور بدون توبه هم از دنيا بره،تكليفش چيه؟ آيا اينها هم اهل بهشت اند؟

    منتظر راهنمايي شما هستم.

    التماس دعا

    پاسخ

    سلام عليكم اما اول معناي مودت به اهل بيت كه اگر مشخص شود جواب سوالات ديگر هم مشخص خوادهد شد...من سوال را اين طور مطرح مي كنم و به ان پاسخ مي دهم:سوال:محبت اهل بيت(ع) چيست و چگونه به دست مى‏آيد؟پاسخ:ابتدا بايد معناى حب روشن شود و سپس تعريف حب اهل بيت و ائمه اطهار(ع). حب؛ يعنى، رغبت و ميل انسان به چيزى اگر اين ميل باطنى و رغبت دل به چيزى شديد و قوى شود آن را عشق مى‏نامند با استفاده از: طريحى، مجمع البحرين، ج 2، ماده «حبب». تعريف حب اهل بيت(ع) را بايد از خود روايات اخذ كرد. در روايتى، رسول اكرم(ص)مى‏فرمايد: «لا يؤمن احدكم حتى اكون احب اليه من ولده و والده و الناس اجمعين» ؛ ميزان الحكمه، ج 2، ص 236، ح 3197. «هيچ كس از شماها ايمان ندارد، مگر اينكه من نزد او از فرزندانش و پدرش و همه مردم محبوب‏تر باشم». حضرت ابتدا اصل ايمان را مشروط به حب خود مى‏داند و سپس در ضمن آن حب خود را توضيح مى‏دهد. در روايتى ديگر حضرت براى حب خود مرتبه بالاترى را مى‏فرمايد: «لايومن عبد حتى اكون احب اليه من نفسه ويكون عترتى احب اليه من عترته و يكون اهلى احب اليه من اهله و يكون ذاتى احب اليه من ذاته»؛ «هيچ بنده‏اى ايمان نداردمگر اينكه من نزد او از خودش محبوب‏تر باشم و ذريه من پيش او از ذريه خودش محبوب‏تر باشد و اهل من پيش او از اهل خودش محبوب‏تر باشد و ذات من پيش او از ذات خودش محبوب‏تر باشد. همان، ر 3199. در اين روايت نيز حضرت، شرط ايمان را حب خود و اهل بيت خود مى‏داند و هم تنها به مرتبه پايين حب اكتفا نمى‏كنند؛ بلكه مرتبه بالاى آن را مى‏فرمايد؛ زيرا يك انسان طبيعى و عادى، خودش پيش خودش از همه محبوب‏تر است. سپس فرزندان و سپس نزديكان؛ ولى انسان فوق طبيعى وقتى در حب كسى به مرتبه بالاى آن مى‏رسد، آن كس را بر خود و فرزندان، نزديكان و همه ترجيح مى‏دهد و اين همان مرتبه شديد و قوى حب است كه به آن «عشق» ميگويند. بنابراين حب اهل بيت و ائمه اطهار(ع) بايد در اين حد اعلا باشد و اگر هر اندازه از اين حد پايين‏تر باشد، به همان اندازه ايمان نقص و كاستى دارد. به عبارت ديگر درجات ايمان با درجات حب پيامبر اكرم واهل بيت(ع) سنجيده مى‏شود. دوستى اهل بيت(ع) در عمل‏ امام محمد باقر(ع) مى‏فرمايند: «يا جابر! بلغ شيعتى عنى السلام و اعلمهم انه لا قرابه بينا و بين الله عزوجل و لا يتقرب اليه الابالطاعه يا جابر من اطاع الله و احبنافهو ولينا و من عصى الله لم ينفعه حبنا» ؛ همان، ص 238، ح 3211. «اى جابر! از طرف من به شيعه من سلام برسان و به آنها اعلام كن كه هيچ قرابت و خويشاوندى بين ما و خداى عزوجل نيست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى تقرب جسته مى‏شود. اى جابر! هركس اطاعت خدا را كند و - همراه آن - به ما محبت ورزد و دوست و محب ما مى‏باشد و هركس معصيت خدا را كند حب ما برايش نافع نمى‏باشد». بنابراين اولين شرط حب اهل بيت(ع) اطاعت حق تعالى و پرهيز از گناه مى‏باشد ممكن است درجه پايين محبت (همان ميل باطنى و رغبت درونى) را داشته باشد؛ ولى عملاً اهل معصيت هم باشد، چنين حبى خيلى سود بخش نيست (لازم به يادآورى است معصيت‏هاى اتفاقى كه بعدش توبه هم باشد - باعث نمى‏شود كه حب اهل بيت(ع) سودى نبخشد.) حضرت على مى‏فرمايد: «انا مع رسول الله(ص)و معى عترتى على الحوض، فمن ارادنا فليأخذ بقولنا وليعمل بعلمنا...» ؛ همان، ح 3212. «من با رسول الله(ص) در حالى كه عترت من هم با من هستند بر حوض [كوثر ]اشراف داريم. پس هر كس ما را مى‏خواهد هم بايد گفتار ما را بگيرد و هم عمل ما را عمل كند...». بنابراين اين حب بايد در عمل متجلى شود. راه‏هاى كسب دوستى اهل‏بيت(ع): 1. معرفت اهل بيت(ع): در سايه معرفت امام به كمالات و ويژگى‏هاى منحصر به او بيشتر واقف مى‏گرديم و اين وقوف خود فطرتا شيفتگى و محبت نسبت به اهل بيت(ع) را در پى دارد. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «الامام علم بين الله عزوجل و بين خلقه، فمن عرفه كان مومنا و من انكره كان كافرا» ؛ همان، ج 1، ص 170، ح 839. «امام آن شاخص [و دليل و راهنماى ]آشكار است كه بين خداى عزوجل و خلقش قرار گرفته، پس هر كس او را شناخت مؤمن مى‏گردد و هر كس او را انكار كرد [و نشناخت ]كافر مى‏گردد». مؤمن بودن، فرع بر شناخت امام است. از طرفى ايمان، عين حب و بغض است. امام محمد باقر(ع) مى‏فرمايد: «الايمان حب و بغض» ؛ همان، ج 2،ص 214، ح 3095. «ايمان حب و بغض است». حب به تمامى خوبى‏ها و كمالات و... و بغض از همه بدى‏ها، كژى‏ها و... پس در پرتو شناخت و معرفت ايمان حاصل مى‏شود و ايمان هم جز حب و بغض نيست. نتيجه اين مى‏شود كه يكى از راه‏هاى عملى مهم كسب حب اهل بيت(ع)، معرفت آن بزرگواران است. 2. اطاعت از اهل بيت(ع): اگر كسى شناخت لازم و كافى به اهل بيت(ع) پيدا كرد، اطاعت از آنان را بر خود لازم مى‏داند؛ ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نيست در اين صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان عصيان شود. عصيان هم به هر اندازه باشد، به همان اندازه كدورت و بغض مى‏آورد. كدورت و بغض هم، ضد صفا و حب است. پس هر اندازه نسبت به اوامر آنان عصيان شود، به همان اندازه بغض و كدورت نسبت به آنان در دل ايجاد مى‏شود و برعكس هر اندازه نسبت به اوامر آنان اطاعت شود، به همان اندازه حب و صفا به آنان دل را فرا مى‏گيرد. امام رضا(ع) مى‏فرمايد: «اللهم انى اسئلك... العمل الذى يبلغنى حبك...» ؛ همان، ح 3093. «الها! از تو آن عملى را مسألت مى‏كنم كه حب خودت را به من برساند». بنابراين يكى از راه‏هاى عملى وصول به «حب» اصل عمل و طاعت عملى است. 3. توسل با حال: در سايه شناخت امام مى‏فهميم همه چيزمان به او وابسته است. واسطه فيض و كمال و همه چيزمان امام مى‏باشد براى آشنايى بيشتر ترجمه زيارت جامعه كبيره را مطالعه كنيد. اگر توسل بعد از شناخت و با حال همراه باشد، ترنم عاجزانه و عاشقانه‏اى است كه حب را در دل بيش از پيش مى‏پروراند. 4. تولى و تبرى: دو اصلى كه با حب اهل بيت(ع) تأثير متقابل دارند يعنى، حب اهل بيت(ع)، تولى و دوستى با دوستان خدا و آنان و تبرى و بى‏زارى از دشمنان خدا و آنان را مى‏آورد و تولى و تبرى هم محبت اهل بيت(ع) را در پى دارد. براى آ

    سلام دوستان با زندگينامه ابولفضل سپهر منتظرتون هستم

    التماس دعا...............

    ممنو که هميشه به ياد دوستان هستيد

    مطالب شما خيلي سنگين

    هرکدوم و هميشه چند بار مي خونم

    بازم اون ورا بيايد...

    تا بعد

    خدانگهدار

    + جوا نويسنده به يك كاربر محترم 

    قسمت سوم جواب:
    فلسفه سياهپوشى عباسيان

    عباسيان كه در طول قيام داعيه خونخواهى شهداى اهل بيت(ع) داشتهاند و وقتى به قدرت رسيدند، دولت خود را دولت آل محمد(ص) و ادامه خلافت على بن ابى طالب(ع) خواندند، لباس سياه را براى نشان دادن تداوم ماتم و اندوهشان در فقدان عزت پيامبر و مصائب اهل بيت(ع) انتخاب كردند. ر.ك: ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 172؛ حسن، ابراهيم، تاريخ الاسلام، ج1، ص 408 و ج 2، ص 447-448. براساس منابع تاريخى، پس از قتل فجيع زيد و يحيى، آتش خشم مردم عليه رژيم اموى زبانه كشيد و در خراسان بزرگ آن روز، شهرى باقى نماند كه مردمش، لباس سياه نپوشيده باشند. قيام ابومسلم و ظهور سياه جامگان عباسى نيز دقيقاً در همين دوره حساس تاريخى صورت گرفت. بنى عباس كه در بحبوحه قيام زيد و يحيى خود و پيروان خويش را از معركه و جنگ بابنى اميه و خطرات ناشى از آن بركنار داشته بودند، اوضاع و شرايط را جهت بهرهبردارى مناسب ديدند و به بهانه خونخواهى شهداى مظلوم كربلا و زيد و يحيى، پرچم سياه و سياهپوشى را ابزار اعلام عزاى شهداى اهل بيت(ع) ساختند و با اين ترفند دوستداران اهل بيت(ع) را پيرامون خود گرد آوردند؛ و براى آنكه اين تبليغ ظاهرى را در اذهان مردم زنده نگه دارند، پس از به قدرت رسيدن، سياهى پرچم و لباس را شعار هميشگى خويش ساختند.
    به دليل همين فريبندگى ظاهرى بود كه امام صادق(ع) و ديگر ائمه(ع) به رنگ و لباس سياه خرده مىگرفتند؛ يعنى مخالفت امام در اين موارد، به سياهپوشى رسمى و خاصى كه از سوى بنى عباس تحميل شده و نماد بستگى و اطاعت از حكومت ستمگران به شمار مىآمد، ناظر است نه سياهپوشى در عزا و ماتم؛ به ويژه مصائب اهل بيت(ع).
    نگا: سياهپوشى در سوگ ائمه نور، ص195-200.

    سخن پايانى
    آنچه به اجمال و اختصار گذشت، نشان مىدهد
    :
    اولاً، سياهپوشى سنت منطقى بشر در طول تاريخ بوده و در ايران باستان، يونان و اعراب رواج داشته است
    .
    ثانياً، سياهپوشى بر مصائب اهل بيت(ع) تداوم همان سيره انسانى است
    .
    ثالثاً، سياهپوشى از سوى عباسيان يا اعراب پس از اسلام به ايران منتقل نشده، از ديرباز در فرهنگ و تمدن ملت ايران ريشه داشته است
    .
    به هر روى، لباس سياه نشانه عشق و دوستى به ساحت امامان پاك اعلان جانبدارى از سرور آزادگان در جبهه ستيز حق و باطل و اظهار تيره شدن آفاق حيات معنوى است. آنكه در عزاى امامان نور(ع)، خصوصاً سالار شهيدان، جامه سياه مىپوشد، جسمى تيره ولى جانى روشن دارد، در ظاهر سياه است ولى در باطن سپيد
    .
    و چه خوش گفته است شيخ محمود شبسترى در گلشن راز
    :
    سياهى گر بدانى نور ذات است

    به تاريكى درون، آب حيات است


    چه مىگويم كه هست اين نكته باريك

    شب روشن ميان روز تاريك

    + جوا نويسنده به يك كاربر محترم 

    قسمت دوم جواب:

    سابقه سياهپوشى
    شواهد فراوانى در متون كهن ايرانى وجود دارد كه سياهپوشى را نشان ماتم و اندوه قلمداد كرده است. شاهنامه فردوسى كه بيانگر فرهنگ و تمدن كهن ايران است، از مواردى كه جامه سياه را نمود عزا و غم تلقى كرده، آكنده مىنمايد. وقتى رستم به دست برادرش، شغاد، ناجوانمردانه كشته شد، با اين بيت روبهرو مىشويم:
    به يك سال در سيستان سوگ بود

    همه جامههاشان سياه و كبود


    در عصر ساسانيان، هنگامى كه بهرام گور در گذشت، وليعهدش يزدگرد سياه پوشيد:
    چهل روز سوگ پدر داشت راه

    بپوشيد لشگر كبود و سياه


    وقتى فريدون در گذشت نيز بازماندگان و سپاهش جامه سياه پوشيدند:
    منوچهر يك هفته با درد بود

    دو چشمش پر از آب و رخ زرد بود


    سپاهش همه كرده جامه سياه

    توان گشته شاه و غريوان سپاه


    اين سياهپوشى تا اكنون در ايران رايج است.

    نگا: ياقوت حموى، معجم البلدان، ج3، ص 452؛ مير سيد ظهيرالدين مرعشى، تاريخ گيلان و ديلمستان، ص 223.
    در اساطير يونان باستان آمده است: زمانى كه تيتس از قتل پاتروكلوس به دست هكتور شديداً اندوهگين شد، به نشانه عزا سياهترين جامههايش را پوشيد. اين امر نشان مىدهدكه قدمت رسم سياهپوشى در يونان به عصر هومر باز مىگردد. در ميان عبرانيان (يهوديان قديم) نيز رسم آن بود كه در عزاى بستگان سرها را مىتراشيدند و بر آن خاكستر مىپاشيدند و لباس تيره مىپوشيدند. باستانى، پطرس، دائرة المعارف، ج 6، ص 710 - 712.
    بستانى، در دائرة المعارف خود، رنگ سياه را مناسبترين رنگ عزا در تمدن اروپاى قرنهاى اخير گزارش كرده، مىنويسد: «طول دوران عزادارى، بر حسب درجه نزديكى به ميّت، از يك هفته تا يك سال طول مىكشد و بيوه زنان دست كم تا يك سال عزا مىگيرند و در اين مدت لباسهاى آنان سياهرنگ و خالى از هر گونه نقش و نگار و زيور آلات است.» همان.
    در كتابهاى تاريخى گزارش شده است كه عرب، در مواقع مصيبت، جامه خويش به رنگ سياه مىكرد

    . اخبار الدولة العباسية، تحقيق دكتر عبدالعزيز دورى و دكتر عبدالجبار مطلّبى، ص 247.

    در عصر پيامبر(ص) پس از پايان جنگ بدر كه 70 تن از مشركان و قريش به دست مسلمانان بر خاك هلاكت افتادند، زنهاى مكه در سوگ كشتگان خويش جامه سياه پوشيدند.

    ابن هشام، السيرة النبوية، ج 3، ص 10 و 11.
    شعر لُبيد، درباره سياهپوشى زنان نوحهگر، مورد استشهاد بسيار از كتب لغت است:
    يخشمن حرّ اوجه صِحاح

    فى السُّلُب السّودِ و فى الاَمْساح
    ابوالحسنى، على، سياهپوشى در سوگ ائمه نور، ص 76و77.

    آن زنان در حالى كه لباسهاى سياه عزا و پلاس مويين بر تن كرده بودند، گونههاى خويش را با ناخن مىخراشيدند.
    پس شواهد تاريخى و ادبى نشان مىدهد، رنگ سياه از دير باز در ميان بسيارى از ملل و اقوام نشان عزا و اندوه بوده است. اين امر به ايران يا دوران اسلام اختصاص ندارد و اعراب پيش از اسلام، ايرانيان و يونانيان باستان در عزا جامه سياه يا كبود مىپوشيدند.
    براى اطلاع بيشتر ر.ك:
    الف.تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى، آداممتز، ترجمه علىرضا ذكاوتى قراگزلو، ج2،ص127 به بعد؛

    ب. سياهپوشى در سوگ ائمه نور. همان ص 53-93.

    سياهپوشى در ميان اهل بيت(ع)
    گزارشهاى مستند تاريخى حكايتگر اين حقيقت است كه پيامبر اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) نيز بر اين سنت منطقى و رسم طبيعى مُهر تأييد گذاشته و خود در عزاى عزيزانشان سياه پوشيدهاند. به روايت ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، امام حسن(ع) در سوگ اميرمؤمنان على(ع) جامه سياه پوشيد و با همين جامه براى مردم خطبه خواند. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج 16، ص 22.

    براساس حديثى كه اكثر محدثان نقل كردهاند، زنان بنى هاشم در سوگ اباعبدالله الحسين(ع) جامه سياه پوشيدند: «لما قتل الحسين بن على(ع) لبس نساء بنى هاشم السواد و المسوح و كن لاتشتكين من حر و لا برد و كان على بن الحسين(ع) يعمل لهن الطعام للمأتم»؛ بحارالانوار، ج 45، ص 188؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 890.

    «وقتى امام حسين بن على(ع) به شهادت رسيد، زنان بنى هاشم لباسهاى سياه و جامههاى خشن مويين پوشيدند و از گرما و سرما شكايت نمىكردند و پدرم على بن الحسين(ع) به علت اشتغال آنان به مراسم عزادارى، برايشان غذا درست مىكرد
    مرحوم كلينى چنان نقل مىكند كه سليمان بن راشد از پدرش نقل كرد: امام سجاد(ع) را ديدم كه جبّهاى جلو باز و سياه رنگ و طيلسانى كبود رنگ پوشيده بود. وسائل الشيعه، ج 3، ص 361.

    اين شيوه از سوى ديگر ائمه(ع) و بزرگانى چون امسلمه، مختار ثقفى و سيف بن عميره نخعى كوفى جريان داشته و در عصر غيبت تا كنون تداوم يافته است. سياهپوشى در سوگ ائمه نور، ص 129-155.

    + جوا نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال:

    شيعه در ايام عادى و روزهاى معمول زندگى از پوشيدن لباس سياه پرهيز مىكند؛ اما در دهه اول محرم، آخر صفر، ايام شهادت اميرمؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) و نظاير آن، جامه مشكى مىپوشد و در و ديوار و كوى و برزن را سياهپوش مىكند. فلسفه اين سياهپوشى چيست؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:

    قسمت اول جواب:

    قرآن و روايات، دوستى خاندان رسول اكرم(ص) را بر مسلمانان واجب كردهاند.

    شورى (42)، آيه :23؛ هود (11)، آيه 29؛ ميزان الحكمة، ج 2، ص 236.

    دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق كسى است كه شرط دوستى را - چنان كه بايد و شايد - به جاى آورد. يكى از مهمترين لوازم دوستى، همراهى و همدلى با دوستان در غمها و شادىها است. از اين رو، احاديث بر برپايى جشن و سرور در ايام شادى اهل بيت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان تأكيد ورزيدهاند.
    حضرت على(ع) مىفرمايد: شيعه و پيروان ما در شادى و حزن ما شركت دارند؛

    بحارالانوار، ج 44، ص 287.

    امام صادق(ع) نيز فرمود: «شيعتنا جزء منا خلقوا من فضل طينتنا، يسوؤهم ما يسوءُنا ما يسرّهم ما يسرُّنا...»

    ؛ طوسى، امالى، ص 305.

    «شيعيان ما پارهاى از خود ما بوده و از زيادى گل ما خلق شدهاند، آنچه ما را بدحال يا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند
    اين وظيفه عقلانى و شرعى ايجاب مىكند كه در ايام عزادارى اهل بيت(ع) حزن و اندوه خود را در گفتار (اشك و آه و ناله و زارى)

    در اين خصوص نگا: چشمه فيض.،

    رفتار (كم خوردن و كم آشاميدن) طبق فرموده امام صادق(ع) به معاويه بن وهب: عزاداران سيدالشهداء(ع) در روز عاشورا از آب و غذا دورى جويند تا آنكه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، آنگاه در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند.(نگا: تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن على(ع)، سيد صالح شهرستانى، ج1، ص157-159) اين روايت بايد براى ما تأمل برانگيز باشد.،

    و حتى پوشاك (پوشيدن لباسى كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف حكايتگر اندوه و ناراحتى است) آشكار سازيم؛اما چرا لباس و پوشش سياه؟
    رنگ سياه، از جهات گوناگون، آثار و خواص مختلف دارد و به اعتبار هر يك از اين خواص، در مورد يا مواردى خاص، به كار مىرود. رنگ سياه از جهتى رنگ پوشش است؛ يعنى سبب استتار و اختفا مىگردد و براى چنين هدفى به كار گرفته مىشود

    ؛ يوسفى، دكتر غلامحسين، يادداشتهايى در زمينه فرهنگ و تاريخ، ص272و273.

    از جهت ديگر، رنگ هيبت و تشخص است. به همين سبب، لباس رسمى شخصيتها سياه يا سرمهاى سير است. در نقلهاى تاريخى موارد فراوان مىتوان يافت كه براى نشان دادن هيبت و تشخص فرد، گروه، حكومت يا مسألهاى از اين رنگ استفاده شده است

    . در كتاب برهان قاطع در برابر واژه سياهپوش آمده است: «شب گرد و عسس و مير بازار و مير شب را گويند، و چاووش را نيز گفتهاند و آن كسى باشد كه پيشاپيش پادشاه دور باش گويد و اين جماعت در قديم به جهت هيبت و صلابت و سياست سياه مىپوشيدهاند،»(برهان قاطع، محمد حسين تبريزى، ص683) ابن اثير يكى از مورخان برجسته مىنويسد: ابومسلم خراسانى روزى خطبه خواند. مردى برخاست و پرسيد: اين علامت سياه كه بر تو مىبينم چيست؟ گفت: ابو زبير از جابر بن عبدالله انصارى روايت كرده است كه گفت: پيغمبر(ص) هنگام فتح مكه عمامه سياه بر سرداشت و اين لباس هيبت و لباس دولت است.»(ابن اثير، الكامل، ج9، ص114)
    يكى ديگر از خواص و آثار رنگ سياه، آن است كه اين رنگ به صورت طبيعى، رنگى حزن آور و دلگير و مناسب عزا و ماتم است. از همين رو، بسيارى از مردم جهان از اين رنگ براى اظهار اندوه در مرگ دوستان و عزيزان خود سود مىجويند. البته انتخاب رنگ سياه در ايام سوگوارى، علاوه بر نكته فوق، علتى منطقى - عاطفى نيز دارد. آنكه در ماتم عزيزان خويش جامه سياه مىپوشد و در و ديوار را سياهپوش مىكند، بااين عمل مىخواهد بگويد و بفهماند: عزيز از دست رفته، مايه روشنى چشم و فروغ ديدگانم بود و دفن پيكرش در دل خاك به سان افول ماه و خورشيد در چاه مغرب، پهنه حيات و زندگى را در چشمم تيره و تار ساخته و زمين و زمان را در سياهى و ظلمت فرو برده است.
    اين مطلب شواهد گوناگون دارد. حضرت زهرا(س) هشت روز پس از رحلت حضرت رسول(ص)، بر مزار آن حضرت فرياد برآورد: «اى پدر، تو رفتى و با رفتن تو دنيا روشنىهاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشىاش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود[ولى اكنون با رفتن تو] روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شبهاى بس تاريك دارد... و حزن و اندوه، همواره، ملازم ما است...»

    بحارالانوار، ج 43، ص 174-180.
    فردوسى نيز، با اشاره به قتل سيامك توسط ديوان، مىگويد:
    چو آگه شد از مرگ فرزند، شاه

    از اندوه گيتى بر او شد سياه


    بنابراين، سياه پوشى به دليل رمز و رازى كه در اين رنگ نهفته است، رسمى طبيعى و سنتى منطقى براى نشان دادن حزن و اندوه بوده، ملل و اقوام گوناگون در ايام عزا از آن بهره جستهاند

    . براى مطالعه بيشتر ر.ك:
    الف. زندگى مسلمانان در قرون وسطى، دكتر على مظاهرى، ترجمه مرتضى راوندى، ص68و69؛

    ب. رنگ در تاريخ ايران، دكتر مريم ميراحمدى؛ فصلنامه مطالعات تاريخى، سال اول، ص 115 بهبعد؛
    پ. فرهنگ البسه مسلمانان، دُزى، ترجمه دكتر حسينعلى هررى، ص342-349.

    + جوا نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال:چرا در فرهنگ شيعه، هميشه حزن، اندوه و عزادارى حاكم است؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت :

    البته در فرهنگ شيعه اعياد بزرگى وجود دارد مانند روز تولد چهارده معصوم، عيد سعيد غدير خم، عيد قربان، عيد فطر، مبعث و ... همه روزهاى شادمانى و سرور است.
    دوم. اگر ملتزمان به فرهنگ شيعى، سرور و شادمانى خود را به صورت عزادارى علنى نمىكنند، اشكال از فرهنگ نيست؛ بلكه پيروان فرهنگ، اين كوتاهى را كردهاند
    .
    سوّم. در فرهنگ اسلامى، به همان اندازه كه به سوگوارى بر اهلبيت(ع) تأكيد شده است، به سرور و شادمانى نيز توصيه شده است و حتى در كلمات و جملات گوناگونى، به شادمان كردن ديگران امر شده است. رسول خدا(ص) به شادمان كردن فرزندان يتيم مؤمن، كودكان و مؤمنان دستور دادهاند. آن حضرت در حديث زيبايى فرمودهاند: «كسى كه مؤمنى را شادمان كند، مرا شادمان كرده است و هر كه مرا شادمان كند، خداوند را شاد كرده است

    منتخب ميزان الحكمه

    اشكال نداره اما شما بازم منظور منو نفهميدي.گفتم توضيح شرايط سخته.شايد بعدا تونستم بهتر توضيح بدم تا بفهمي مشكلم چيه.بازم ممنون
    سلام رفيق
    دمت گرم
    عالي بود

    يا علي

    سلام

    ممنون از اينكه به ماسرزدين درضمن ازمطلب شما استفاده كردم

    موفق باشيد

    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
    زندگي مثل بازي شطرنج ميمونه! اگه بلد نباشي همه مي خوان يادت بدن. وقتي هم که ياد گرفتي همه مي خوان شکستت بدن...!
    _______?????_______????_____ [گل][گل][گل]
    _____???????____??????__
    ___????????_?????????___
    __???????????????????___
    __???????????????????____
    __???تقديم به تو که بهتريني ????____ [گل]
    __???????????????????___
    ___??????????????????___
    ____????????????????___به خدا آپ کردم
    ______??????????????___
    ________????????????___ميايي ببيني،
    __________?????????_____
    ___________??????? ______نظر بدي،
    ___________?????? _______
    ____________????_______خوشحالم کني،؟
    ____________???_______
    ___________??________پس زود بيا که خيلي منتظرم (شهرامي!!!!!
    __________?_________
    @...............@..........@............@@@@@.........@ @@..........@@......@.....@......@.........@......@.....@ @.@........@.@....@.........@....@.........@....@.........@ @..@......@..@....@@@@@......@@@@@....@@@@@ @...@....@...@....@.........@...............@....@.........@ @....@..@....@....@.........@...............@....@.........@ @.....@@.....@....@.........@...............@....@.........@ @......@.......@....@.........@................@....@...
    آپـــــــــــــــــــــــــــــــــم.بــــــــــــــــــــــيا خوشحال ميــــــــــــــــــــــــشم
    منتظر حضور گرم و پر مهرتون هستم[گل]
    حتما از آپهات با خبرم کن[گل]
    اگر برات ممکنه هر وقت به کلبه درويشي خودت قدم رنجه فرموديد بهم امتياز بديد(هر روز فقط يک امتياز).
    ممنونم و هزاران شاخه گل رز تقديم دوست خوبم"شما"
    [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
     <      1   2   3   4      >