ممنون كه سر زدي....
سلام
ممنون از لطفتون شعر مال محمد علي بهمني است.
تشكر از حسن نظرتون در مورد نوشته هايم براي امام زمان(عج)
كاش همه محب اهل بيت باشيم در دل نه به ظاهر كه بعضيها
عزاداري مي كنند اما بعد مرتكب گناه مي شن مثل دزدي و ربا خواري و دروغ و خيانت وووووو
تشكر از بازديدتون و نظري كه داديد .لطف داريد.
مطلب بسيار خوبي داشتيد كه شخصا به من اميدواري مي ده كه با وجود خطاهايي كه به عنوان يك انسان ممكنه از من سر بزنه اما چون دوستدار اهل بيت هستم خداوند اين چنين رفتار مهربانانه اي با من خواهد داشت.
ايام شعبانيه هم مبارك
التماس دعا
ممنون كه به وبلاگم سر زديد !
وبلاگ شما هم عالي بود .....
سوال:در مورد شكيات نماز به طور خلاصه توضيح دهيد. در چه مواردي بايد نماز احتياط و در چه مواردي سجده به جا آورد و كثير الشك كيست؟؟
نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:
شكيات نماز 23 قِسْم است؛ هشت قسم آن شك هايي است كه نماز را باطل مي كند و به شش قسم نبايد اعتنا كرد و نُه قسم صحيح است.از بين هشت قسمي كه نماز را باطل مي كند، به دو قسمت كه بيشتر مورد نياز است، اشاره مي كنيم .1- شك در شمار ركعت هاي نماز سه ركعتي، 2- شك در شمار ركعت هاي نماز دو ركعتي مثل نماز صبح و نماز مسافر. شك در نماز هاي مستحبي نماز را باطل نمي كند.مواردي كه انسان نبايد به شكش اعتنا كند، شش قسم است: 1- شك در چيزي كه محلّ به جا آوردن آن گذشته باشد،2- شك بعد از سلام، 3- شك بعد از گذشتن وقت نماز،4- شك كسي كه كثير الشّك است،5- شك امام جماعت يا مأموم، 6- شك در نماز هاي مستحبّي.در نُه موردي كه شك در شمار ركعت هاي نماز هاي چهار ركعتي باشد، با شرايطي نماز صحيح است:1- شك بين دو و سه در نماز چهار ركعتي. اگر شك بعد از اتمام سجدة دوم باشد، در اين صورت بنا را بر سه مي گذارد و يك ركعت ديگر مي خواند. بعد از سلام نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته مي خواند.2- شك بين دو و چهار بعد از اتمام سجدة دوم، كه بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده مي خواند.3- شك بين دو و سه و چهار ، كه بعد از اتمام دو سجده، بنا را بر چهار مي گذارد و بعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نماز احتياط نشسته مي خواند.4- شك بين چهار و پنج ، كه بعد از اتمام دو سجده بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا مي آورد.5- شك بين سه و چهار ، كه در هر جاي نماز باشد، بنا را بر چهار مي گذارد و نماز را تمام مي كند و بعد از نماز يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا مي آورد.6- شك بين چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و سلام دهد و يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته به جا آورد.7- شك بين سه وپنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو ركعت نماز احتياط ايستاده به جا آورد.8- شك بين سه و چهار و پنج در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند وبعد از نماز دو ركعت نماز احتياط ايستاده و بعد دو ركعت نشسته به جا آورد.9- شك بين پنج و شش در حال ايستاده كه بايد بنشيند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد و دو سجدة سهو به جا آورد.(1)
كثير الشك يعني كسي كه زياد شك مي كند، مثلاً اگر كسي در يك نماز سه مرتبه شك كند، يا در سه نماز پشت سر هم مثلاً در نماز صبح و ظهر و عصر شك كند، كثير الشك به شمار مي آيد. چنانچه زياد شك كردن او از غضب يا ترس يا پريشاني حواس نباشد، به شك خود اعتنا نكند."(1)پي نوشت ها : 1.توضيح المسائل مراجع، ج1، ص 667
قسمت دوم پاسخ سوال عشق حقيقي چيست؟
عاشق خدا نبايد انتظار داشته باشد كه رهبر الهي از آنان اطاعت كند و دستور بگيرد و يا با تحميل افكار خود براي رسيدن به مقاصد و اهداف مادي به او فشار بياورد كه اين كار به زيان مردم است، چنان كه مي فرمايد: "بدانيد رسول خدا ميان شما است. هر گاه در بسياري از امور از شما پيروي كند، به مشقت خواهيد افتاد، ولي خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هايتان زينت بخشيده و كفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است. رشد يافته و هدايت شده كساني هستند كه واجد اين صفات باشند".(7)انسان هنگامي مي تواند به اوج ايمان برسد كه نيرومند ترين علاقة او يعني عشق به خويشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمايندگان او قرار دهد. پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: " سوگند به كسي كه جانم در دست او است! هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمي رسد مگر زماني كه من نزد او محبوب تر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم".(8)نكتة ظريفي در آية مذكور كه شايسته است در آن دقت شود، اين است كه همة جمله هاي قبل به صورت خطاب است اما جملة پاياني آيه (اولئك هم الراشدون) به صورت غايب است. تفاوت تعبير ظاهراً براي اين است كه نشان دهد: حكم "عاشق خدا، مطيع رهبر است" اختصاص به ياران پيامبر(ص) ندارد، بلكه يك قانون عمومي است.يكي ازعلايم رشد يافتگي در هر زماني اين است كه صفاتي فطرت خويش را با عشق به ايمان، تنفر از كفر و فسق و عصيان و اطاعت و پيروي كامل از رهبري حفظ كند.(9)3- تهجد:عشق وصال بي سحر خيزي نمي شود.عشق وصال داري و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آيد؟ زهي خيال باطل ! نشنيده اي كه به كليمش موسي (ع) فرمود: دروغ مي گويد كسي كه گمان برد خدا را دوست دارد، ولي چون تاريكي شب در آيد، خواب را بر حضورم ترجيح دهد".(10)4-خود شناسي:عشق يك ميل دروني است كه براي ظهور و فعليت يافتن، مانند همة اميال دروني نيازمند فضايي مناسب است تا پرورش يابد و شكوفه و گل دهد. اگر چه عشق ريشه در آفرينش انسان دارد ليكن تجلي و ظهور آن وابسته به ميزان شناختي است كه عاشق از كمال معشوق دارد. پس شدت عشق و زياد و كم شدن شعلة آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگي دارد: 1- ميزان كمال كه در معشوق نهفته است و جلوه هايي كه از آن بروز مي كند.2- ظرفيت فكري عاشق و ميزان شناختي كه از معشوق و تجليّات او دارد.بنابراين نخستين گام در شعله ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از كمال و جلوه هاي معشوق است. تحصيل شناخت خدا، براي اكثر افراد بدون خودشناسي و شناخت تجليات خدا ميسر نيست.از اين رو خود آگاهي و خود شناسي برترين شناخت ها دانسته شده است.علي(ع) مي فرمايد: "افضل المعرفة، معرفة الانسان نفسه؛(11) برترين آگاهي ومعرفت آن است كه انسان نفس خود را بشناسد".علامت اين كه انسان خود آگاه گشته و خود را شناخته است، خدا شناسي او است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: "اعرفكم بنفسه، اعرفكم بربّه؛(12) داناترين شما در خودشناسي، خداشناس ترين شما است".تو كه از نفس خود زبون باشيعارف كردگار چون باشي؟!اي شده در نهاد خود عاجزكي شناسي خداي را؟ هرگز!5- ترك گناه:انساني كه ميخواهد عاشق خدا شود، بايد براي خود بنايي محكم بسازد و اين بنا از اجزايي تشكيل ميشود كه عبارت است از: خودشناسي، تحكيم مباني اعتقادي، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهيز كامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از باري تعالي، انجام واجب و ترك محرم مانند:غيبت، دروغ، تهمت، بدزباني، كينه و ديگر گناهان كبيره. اينها مصالحي هستند كه اگر در كنار يكديگر قرار گيرند، به دژ محكمي تبديل ميشوند كه جز عشق نامي ندارد و صاحبش ميزبان معشوقي به نام خدا كه خالق هستي است، خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: "قلب حرم خدا است. در حرم خدا غير خدا را ساكن نكنيد".(13( پس قلب مأمن و مأواي عشق است كه نبايد در آن حرامي وارد شود. حرامي در اين تفسير گناه است، آن هم نه گناه عبوري كه انسان به دليل نسيان وجايز الخطا بودن، آن را انجام ميدهد، بلكه گناهي كه براي سكونت آمده است. پس عشق خيال نيست، آتشي است كه در دل شعله ور ميگردد، تا چيزي محبوب و معشوق انسان شود. وقتي چيزي محبوب ميشود كه از تمام حصارهاي غير پرستي (دنيا و متعلقات آن) بيرون آيد تا جمال محبوبش مكشوف شود. دل جاي دو محبوب نيست، نميتوان هم خدا را دوست داشت و هم خرما را! انسان وقتي ميتواند عاشق خدا شود كه از حصار خود پرستي و دنيا پرستي بيرون آيد، جاذبههاي دنيا آن قدر زياد است كه گاهي از حد شمارش خارج ميشود، ولي همه آنها به يك حصار بسته است و آن چيزي جز تعلق نيست و اگر اين جذبه فروكش كرد، جذبه اصلي نمايان ميشود. پي نوشت ها:1 .محمد باقر مجلسي ، بحار ، ج 70 ، ص 253.2 .همان ، ج 22، ص 341.3 .همان، ج 41، ص 295.4 .مجمع البحرين و مادة عشق.5 .مصباح الشريعه ص7.6 .آل عمران (3) آيه 31.7 .حجرات (49) آيه 7.8 .جمعي از نويسندگان ، تفسير نمونه، ج 17، ص 203.9 .همان.10 .همان، آداب و مراحل سلوك الهي، ج 1 (تخلّي ) ، ص 143، استاد كريم محمود حقيقي.11 .محمد رضا مهدوي كني، نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي ص 54 به نقل از فهرست غرر، ص 387، شمارة 2935.12 .همان.13 .بحار الانوار، ج 67، ص 25، حديث 27
سوال:در دين اسلام معناي حقيقي عشق چيست و چگونه ميتوان به آن رسيد؟
قسمت اول پاسخ:
اگر چه واژة عشق در معارف اسلامي با همين لفظ و حروف (ع . ش . ق ) كاربرد زيادي ندارد و ما به بيش از سه مورد دست نيافتيم.يك مورد براي عبادت به كار رفته است. مرحوم كليني (ره) در اصول كافي از امام صادق (ع) نقل مي كند : "أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛(1) برترين مردم كسي است كه به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد".مورد ديگر براي جناب سلمان فارسي (ره) مشاهده مي شودكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: "بهشت بيشتر به سلمان عشق مي ورزد تا سلمان به بهشت".(2)مورد سوم حديثي است از اميرالمؤمنين (ع) به نقل از امام باقر(ع) در مورد اباعبدالله الحسين (ع) و شهداي كربلا. روايت چنين است: علي(ع) بامردم كوفه عازم صفين بودند، نزديك كربلا كه رسيدند، حضرت از ياران خودش جلو افتاد. وقتي به مكاني به نام "مقدخان" رسيدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف كرد و فرمود: اين جا مكاني است كه دويست پيامبر خدا(ص) و دويست نفر از اولاد پيامبران را به ناحق كشته اند كه همة آنان جزو شهداهستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره كرد و فرمود: اينجا، استراحتگاه اسب ها و مركب هاي شهيدان عاشقي است كه به خاك و خون كشيده مي شوند [ و عشق آنان به عالي ترين درجة ممكن رسيده است، به گونه اي كه ] نه احدي از پيشينيان بر آنان سبقيت جسته ، و نه كسي از آيندگان به گرد آنان مي رسد".(3)در منابع شيعي شايد نتوان مورد ديگري پيدا كرد كه اين واژه به كار رفته باشد.اما بحث بر سر لفظ عشق نيست، بلكه مفهوم و معناي حقيقي عشق مورد نظر است كه اين مفهوم با عبارات مختلف و الفاظي مانند حبّ و محبّت بيان شده است، مثلاً جمله اي كه حضرت سيدالشهدا و سالار عشاق در دعاي عرفه بيان مي دارد و به معشوق خويش چنين مي گويد: "خدايا! همين افتخار مرا بس است كه بندة كوي تو باشم".مفهوم عشق و عاشقيعشق جذبه اي است از نوع محبّت و مافوق محبّت . مجمع البحرين مي نويسد: "عشق محبتي است كه از حد تجاوز كند و انسان را از حال عادي خارج نمايد. پس هر مجتبي ملازم عشق نيست اما هر عشقي با محبت همراه است. انواع محبت ها در انسان وجود دارد، امّا همة آن ها در مرتبة عشق نيستند. دو دوست نسبت به يكديگر محبت دارند. مريد نسبت به مراد و مرشد خويش محبت دارد اما عشق محبتي ديگر است.عشق كه فعل ماضي آن "عشق" است، در اصل از "عَشَقه " كه نام گياهي است كه در فارسي به آن پيچك مي گويند، گرفته شده است. اين گياه به هر چيزي برسد، دور آن مي پيچد و به تدريج آن را در احاطة خود مي گيرد. وقتي حبّ اشتداد پيدا كند و همانند پيچك جان و روح انسان را به تسخير خويش در آورد، آن را "عشق" مي نامند.جالينوس حكيم مي گويد. "در مغز انسان سه جايگاه ويژه قرار دارد: يكي مخزن تخيّل است. دومي جايگاه فكر و سومي ظرف ذكر و يادآوري است."عاشق به كسي گويند كه لحظه اي خيال و فكر و ذكرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده كه آب و خواب و غذا را از او گرفته واو به چيزي جز معشوق نمي انديشد و كسي جز او را نمي بينند. هر كس چنين نيست، عاشق نيست.(4)عشق قهّار است و من مقهور عشقچون قمر روشن شدم از نور عشقبنابراين تا انسان از خود پرستي، نفس پرستي و بت پرستي كهن و مدرن رها نشود و در منزل "عبوديت و بندگي" سكني نگزيند، عشق را نمي فهمد و عاشق نگشته است.چگونه مي توان عاشق خدا شد؟1- بندگي:امام سجاد (ع) مي فرمايد: "العبودية جوهرة كنهها ربوبية؛ (5)بندگي گوهري است كه باطنش خدايي و خداوندگاري است" .چرا در تشهد نماز ابتدا شهادت به عبوديت خاتم الانبيا مي دهيم، سپس رسالت او را گواهي مي كنيم؟ چون شرف آن نبي مكرّم ، در بندگي او بود نه در رسالت او.آيا نخوانده اي آيه قرآن را كه شيطان در مقابل بندة خدا اظهار عجز و ناتواني مي كند؟ دشمن قسم خوردة انسان گفت: "به عزّتت سوگند! كه تمام انسان ها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان مخلصت"؛ آناني كه دل از غير بريدند و براي تو خالص شدند. مخلص آن بندة عاشقي است كه هر دو عالم را يك باره از دل برون كرده تا غير او را نبيند و محبت هيچ چيزي حتي بهشت در دل او نباشد.كسي كه عبد خدا گشت و مشمول خطاب يا عبادي قرار گرفت، بندة شيطان و انسان يا هواي نفس نمي شود. پس جادة عشاقي، جادة عبوديت و بندگي است. راه و رسم بندگي آموز تا عاشق شوي. سير و حركت زماني ميسّر است كه در اثر معرفت و آگاهي بيداري دل حاصل گردد و چراغ ايمان در دل روشن شود. روغن چراغ ايمان، عمل صالح و ترك گناه است.2- پيروي از پيامبر:ايمان به خدا، و تنفر و بيزاري از فسق و كفر و گناه در نهاد هر انساني بالفطره وجود دارد. وقتي از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّي پيدا كرد، گل عشق كه علامت كمال و رشد يافتگي است، شكوفه مي زند.عاشق مهجور، چشم به راه پيام معشوق است و به هر چيزي كه به معشوق تعلق دارد يا نماينده و پيام رسان او است، عشق مي ورزد. قرآن كريم مي فرمايد: "اي پيامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مي داريد( و به او عشق مي ورزيد) ، از من پيروي كنيد، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش هاي گذشتة شما را ببخشد كه خداوند آمرزنده و مهربان است".(6) آري عشاق خدا، مطيع رهبران الهي هستند.
سوال:براى اينكه محبت و عشق اهل بيت(ع) را در دل خود زياد و عميق كنيم و آن را براى خود ملكه سازيم چه بايد بكنيم؟
از اين كه سعى داريد خود را به ائمه اطهار(ع) نزديك كنيد، خرسنديم. آرى، كسى كه دل داده آن عزيزان است، هرگز دچار يأس و نااميدى نمىگردد؛ اما نزديك شدن به آنها راه هايى دارد؛ براى مثال شما اگر بخواهيد به يك شخص عادى نزديك گرديد و اساس يك دوستى و رفاقت را پى ريزى كنيد، چه كار هايى انجام مىدهيد؟ همان كارها را درباره اهل بيت اجرا كنيد؛ يعنى امور زير را رعاتى كنيد:الف) خود را به آنها معرفى كنيد و در اين معرفى دروغ نگوييد. هر چه و هر كس كه هستيد، در درگاه آنان بدان معترف باشيد.ب) از آنها بخواهيد خود را به شما معرفى كنند. در اين زمان، براى اين منظور، راهى جز مطالعه خصوصيات و صفات و سيره آن عزيزان نيست. ج) حال كه معارفه صورت گرفت، سعى كنيد كارهايى كه خوش آيند آنها است و نظر شان را جلب مىكند، انجام دهيد و از كارهايى كه مورد علاقه و سليقه آن عزيزان نيست، دورى كنيد.د) با آنها بسيار گفت و گو و مراوده و صحبت و درد دل داشته باشيد؛ زيرا رفت و آمد و مراوده زياد با دوست موجب ازدياد دوستى و برافروختن آتش محبت مىگردد.ه) براى آنها هديه و سوغات تهيه و ارسال كنيد. صلوات بفرستيد - ثواب برخى از اعمال مستحبى خود، از قبيل قرآن خواندن را به روح آنها هديه كنيد.و) به زيارت آنها برويد.ز) دوستان آنان را دوست بداريد و دشمنانشان را دشمن بشماريد؛ح) به خاطر مسائل كوچك كه احياناً قدرت تحليل آنها را نداريد، خداى نخواسته قهر نكنيد.اگر به اين توصيهها عمل كنيد، ان شاء الله رابطه شما با آن عزيزان رابطه عاشق و معشوق الاهى خواهد گشت.محبت و عشق از راه آگاهى و انس و بر طرف ساختن موانع به دست مىآيد؛ براى مثال كسى كه به طعم و خواص عسل آگاهى يابد، بدان علاقهمند مىشود و اگر آن را بچشد، علاقهاش به آن افزون مىگردد. حب خدا و اولياى او نيز از طريق شناخت و معرفت پديد مىآيد. هر اندازه آدمى معرفت خود را افزون سازد و در عمل نيز انس و الفت خود را با خداوند و مقربان درگاهش بيشتر سازد و موانع راه (علايق و و وابستگىهاى مادى و دنيايى) را از دل بيرون كند، عشق الاهى در دلش افزونتر خواهد شد.
راههاى كسب دوستى اهلبيت(ع):1. معرفت اهل بيت(ع): در سايه معرفت امام به كمالات و ويژگىهاى منحصر به او بيشتر واقف مىگرديم و اين وقوف خود فطرتا شيفتگى و محبت نسبت به اهل بيت(ع) را در پى دارد.امام صادق(ع) مىفرمايد: «الامام علم بين الله عزوجل و بين خلقه، فمن عرفه كان مومنا و من انكره كان كافرا» ؛ همان، ج 1، ص 170، ح 839. «امام آن شاخص [و دليل و راهنماى ]آشكار است كه بين خداى عزوجل و خلقش قرار گرفته، پس هر كس او را شناخت مؤمن مىگردد و هر كس او را انكار كرد [و نشناخت ]كافر مىگردد». مؤمن بودن، فرع بر شناخت امام است. از طرفى ايمان، عين حب و بغض است.امام محمد باقر(ع) مىفرمايد: «الايمان حب و بغض» ؛ همان، ج 2،ص 214، ح 3095. «ايمان حب و بغض است». حب به تمامى خوبىها و كمالات و... و بغض از همه بدىها، كژىها و...پس در پرتو شناخت و معرفت ايمان حاصل مىشود و ايمان هم جز حب و بغض نيست. نتيجه اين مىشود كه يكى از راههاى عملى مهم كسب حب اهل بيت(ع)، معرفت آن بزرگواران است.2. اطاعت از اهل بيت(ع): اگر كسى شناخت لازم و كافى به اهل بيت(ع) پيدا كرد، اطاعت از آنان را بر خود لازم مىداند؛ ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نيست در اين صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان عصيان شود. عصيان هم به هر اندازه باشد، به همان اندازه كدورت و بغض مىآورد. كدورت و بغض هم، ضد صفا و حب است. پس هر اندازه نسبت به اوامر آنان عصيان شود، به همان اندازه بغض و كدورت نسبت به آنان در دل ايجاد مىشود و برعكس هر اندازه نسبت به اوامر آنان اطاعت شود، به همان اندازه حب و صفا به آنان دل را فرا مىگيرد.امام رضا(ع) مىفرمايد: «اللهم انى اسئلك... العمل الذى يبلغنى حبك...» ؛ همان، ح 3093. «الها! از تو آن عملى را مسألت مىكنم كه حب خودت را به من برساند». بنابراين يكى از راههاى عملى وصول به «حب» اصل عمل و طاعت عملى است.3. توسل با حال: در سايه شناخت امام مىفهميم همه چيزمان به او وابسته است. واسطه فيض و كمال و همه چيزمان امام مىباشد براى آشنايى بيشتر ترجمه زيارت جامعه كبيره را مطالعه كنيد. اگر توسل بعد از شناخت و با حال همراه باشد، ترنم عاجزانه و عاشقانهاى است كه حب را در دل بيش از پيش مىپروراند.4. تولى و تبرى: دو اصلى كه با حب اهل بيت(ع) تأثير متقابل دارند يعنى، حب اهل بيت(ع)، تولى و دوستى با دوستان خدا و آنان و تبرى و بىزارى از دشمنان خدا و آنان را مىآورد و تولى و تبرى هم محبت اهل بيت(ع) را در پى دارد. براى آگاهى بيشتر ر.ك:الف. يثربى، يحيى، فلسفه امامت.ب. مكارم شيرازى، ناصر، رهبران بزرگ