قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
بگو:«اى بندگان من که بر نفس خویش اسراف «و ستم»کرده اید! از رحمت خداوند مأیوس نشوید،همانا خداوند همه گناهان را مى بخشد،زیرا که او بسیار آمرزنده و مهربان است.
در تمام کلمات این آیه لطف و مهر الهى نهفته است:
1:پیام بشارت را رسول خدا صریحاً اعلام کند.«قُلْ»
2:خداوند انسان را مخاطب قرار داده است.«یا»
3:خداوند همه را بنده خود و لایق دریافت رحمتش دانسته است.«عِبادِیَ»
4:گناه کاران بر خود ستم کرده اند و به خدا ضررى نرسانده اند.«أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ»
5:یأس از رحمت خداوند،حرام است.«لا تَقْنَطُوا»
6:رحمت او محدود نیست.«رَحْمَةِ اللَّهِ» («رَحْمَةِ اللَّهِ» به جاى «رحمتى» رمز جامعیّت رحمت است، چون لفظ «اللَّهِ» جامع ترین اسم خداوند است).
7:وعدهى رحمت قطعى است.«إِنَّ اللَّهَ»
8:کار خداوند بخشش دائمى است.«یَغْفِرُ»
9:خداوند همه گناهان را مى بخشد.«الذُّنُوبَ»
10:خداوند بر بخشش همه گناهان تأکید دارد.«جَمِیعاً»
11:خدا بسیار بخشنده و رحیم است.«إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»
منبع:
سوره مبارک زمر آیه 53
تفسیر نور ج 10 ص 188
من گاهى از خودم و از خدا نا امید مى شوم و خود را لایق سیر و سلوک نمى دانم،چه کنم؟
براى رهایى از«نا امیدی»باید دانست که خداوند،به بندگان خویش لطف و رحمت بى پایان دارد و از همه بندگان گناه کار خود،دعوت کرده است به او التجا کنند و به سوى رحمت بى کرانش،دست نیاز بگشایند و وعده داده است اگر توبه کنند و دست از زشتى ها بشویند،همه گناهان را خواهد بخشید و آنان را مشمول لطف و کرم بى منتهاى خود قرار خواهد داد«1»
نى مشو نومید و خود را شاد کن پیش آن فریاد رس فریاد کن
کاى محب عفو از ما عفو کن اى طبیب رنج ناسور کهن«2»
همچنین باید حسن ظن خویش را به خداوند،کامل کرد و به او اعتماد داشت.بر اساس برخی از روایات و احادیث قدسى،یکى از موهبت ها و الطاف الهى به بندگان،اثر بخشیدن به «حسن ظن» و «گمان نیک»بندگان است.خداوند مقرر فرموده که هر کس نسبت به وجود مقدس او،گمان نیکى ببرد،آن گمان را جامه عمل بپوشاند و انسان را نا امید نکند.به عبارت دیگر،هر که با گمان نیک با خداوند رو به رو شود،خداوند نیز با همان گمان نیک بنده،با وى مواجه خواهد شد.«3»
و از آن جا که منشأ نا امیدى غفلت از خدا و منشأ غفلت «عدم معرفت»صحیح به او است،لذا شناخت درست خداوند متعال و آیات او،در پیدایش امید لازم و ضرورى است «4»
البته باید مراقب بود که حالت «امیدوارى» به «غرور» تبدیل نشود؛مثلاً ممکن است حالتى در انسان رخ دهد و وى امیدوار شود؛در این صورت باید ببیند آیا منشأ آن امیدواری،کوچک شمردن دستورات خدا است یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس سرچشمه گرفته است؟اگر حالت دوّمى باشد،آدمى در حالت «رجا» و «امیدوارى» قرار دارد و باید خدا را شکر کند و اگر حالت اوّلى در انسان باشد،باید بداند که «غرور» بوده و از دام هاى شیطان است.
به هر حال امیدى مفید و مثبت است که آدمى را در عین توجّه به فضل و رحمت الهى،از اعمال صالح باز ندارد«مثالا نماز نخواند و امید به بخشش خدا داشته باشد»و آن امید او را به اعمال زشت وادار نکند«مثلا دزدی کند و بعد بگوید خدا بخشنده است یعنی امید به بخشش خدا او را به دزدی کردن تشویق کند» شاید به همین جهت است که امام باقر«علیه السلام» مى فرماید:
هیچ بنده مؤمنى نیست،جز آنکه در ضمیرش دو نور تابان است:«نور ترس» نسبت به اعمال پیشین و فرجام پسین «از اعمال گذشته خود ترس داشته باشد» و «نور امید» به فضل و رحمت پروردگار؛اگر هر یک با دیگرى سنجیده شود،هیچ یک فزونى نخواهد یافت».«5»
به هر حال اگر خوف بر آدمى غلبه کند،موجب یأس مى گردد و اگر امید بر او غالب آید،موجب جرأت بر گناه است؛ولى تساوى آن دو،بهترین عامل باز دارنده از گناه و مشوّق به توبه و انجام عمل صالح است.
انبیا گفتند:نومیدى بد است فضل و رحمت هاى بارى بى حد است
از چنین محسن نشاید نا امید دست در فتراک این رحمت زنید
اى بسا کارا که اوّل صعب گشت بعد از آن بگشاده شد،سختى گذشت
بعد نومیدى بسى امید هاست از پس ظلمت بسى خورشید هاست«6»
منابع:
1:.سوره مبارکه زمر،آیه 53.
2:مثنوى معنوى،دفتر2،ابیات 3252 - 3253.
3:سلوک عرفانى در سیره اهل بیت«علیهم السلام»، ص 34 و 35 و عرفان اسلامى، ج 1، ص 245 - 252.
4:اخلاق اسلامى، ص 144؛نگا:یونس آیه 7
5:.وسائل الشیعه، ج 2،ص488 و 201 و 202.
6:. مثنوى معنوى،دفتر3،ابیات 2922 - 2925.
شخصی می گفت:من قبل از این که بخواهم ازداوج کنم شغلی نداشتم،اما پدرم وضعش خوب بود،من هم همیشه این طور فکر می کردم که اگر ازدواج کنم پدرم در امر زندگی من را کمک خواهد کرد،پدر خانمم هم دستم را می گیرد،فلان شغل را هم با کمک دوستانم«پارتی بازی»به دست خواهم آورد و زندگی خوبی تشکیل خواهم داد،با همین فکر و خیال ازدواج کردم وقتی وارد زندگی مشترک با همسرم شدم دیدم خبری از کمک پدرم نیست و اصلا انگار من را فراموش کرده است و دوستان نیز سر گرم زندگی خودشان هستند.و من هر روز از این افراد نا امید تر می شدم ترس از آینده دلم را آزار می داد.تا این که روزی فکری به سرم زد که زندگی من را متحول ساخت،با خود گفتم من چه اشتباه بزرگی کرده ام تنها کسی که باید به او امید داشتم خداوند بود،خدایا من را ببخش که تو را فراموش کردم و به غیر تو امید بستم.همین که این افکار از ذهنم عبور کرد،دست خدا را در زندگی مشاهده کردم و زندگی ام از زمانی کلیک خورد که من به خداوند امیدوار شدم و دانستم همه امور به دست توانای خداوند و با تلاش من محقق می شود،و امروز من به پدرم نیز کمک می کنم به دوستانم کمک می کنم ...این شخص همه این موفقیت ها را به خاطر این می دانست که فقط به خداوند امید داشته است.
همین است معنای روایت امیر المومنین که می فرماید:
تنها به خداوند سبحان دل ببند،که او می فرماید:به عزت و جلالم سوگند امید هر کسی را که به غیر من امید ببندد به نا امیدی می کشانم .
آدرس روایت:میزان الحکمه روایت شماره 792
تا به حال به نعمت هایی که خداوند به انسان داده است فکر کرده اید؟به نظر من یکی از نعمت هایی که در زندگی وجود دارد امید به خدا در زندگی است که اگر این امید نباشد انسان نمی تواند سختی ها را تحمل کند و به خاطر همین گفته اند نا امیدی گناه بزرگی است.امید به زندگی کار و تلاش را در نظر انسان آسان می کند،نقل می کنند روزی حضرت عیسی علیه السلام نشسته بود و به اطراف خود نگاه می کرد،ناگاه دید پیر مردى با بیل زمین را شیار مى کند،حضرت عیسی عرض کرد:بار خدایا! امید به زندگی را از او بگیر.آن پیر مرد در همان لحظه بیل را کنار نهاد و دراز کشید.ساعتى گذشت و حضرت عیسى گفت:بار خدایا! امید به زندگی را به او بازگردان.حضرت دید که او دوباره بیدار شد و به کار خود ادامه داد...
خدایا کمک کن که هیچ گاه از رحمت تو نا امید نشویم
آدرس:میزان الحکمه روایت شماره 734
مردى از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود،پدر پیر گفت:روزى من قوى و پولدار بودم و به فرزندم کمک مى کردم،امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمى کند.رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله گریست و فرمود:هیچ سنگ و شنى نیست که این قصه را بشنود و نگرید!سپس به آن فرزند فرمود:تو و دارایى ات از آنِ پدرت هستی
ایا نسبت به پدر و مادر که تمام زندگی را در طبق اخلاص گذاشته اند ادب را رعایت کرده ایم؟این در حالی است که خداوند فرموده است:
وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَرِیم
پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید.اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند،به آنان«اف»مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو....
آدرس:تفسیر نور ج 7 ص 39
نقش تعلیم و تربیت در شکل گیری شخصیت فرزندان چگونه است و اسلام چگونه به این موضوع پرداخته است؟
مسائل مربوط به تعلیم و تربیت کودک،یکی از امور مهم اجتماع کنونی بشر است که فکر دانشمندان را به خود متوجه ساخته،و از این راه فصل تازه ای در علوم تربیتی و پرورشی،باز گشوده و افکار تازه و سودمندی در این باره به مراکز و محافل تربیتی عرضه شده است و سازمان هائی برای رفع نیازمندی های علمی و تربیتی کودک بوجود آورده و این قسمت به صورت رشته تخصصی در آمده است.
دانشمندان به خوبی در یافته اند که زیربنای زندگی در دوران کودکی پی ریزی می شود،و بخشی از سعادت و شقاوت دوران مختلف زندگی یعنی دوران های جوانی و پیری،در گرو طرز تربیت دوران کودکی است.
با این که شخصیت انسان به عوامل گوناگون بستگی دارد که هر کدام از آن ها در سرنوشت انسان تأثیر بسزائی داشته و کاملا موثر می باشد با این وجود تربیت های دوران کودکی در نظر دانشمندان،حائز اهمیت خاصی است و آن را «زیربنای زندگی» می نامند.
فرض کنید قطعه سنگ مرمری در دست استادکار،هنرمندی قرار گیرد،از آن جا که او یک سنگ تراش توانا،یک صنعت گر ماهر،یا یک مجسمه ساز قوی پنجه است،ده ها فکر و خیال درباره آن کرده و نقشه هائی می ریزد بسیار زیبا و قیمتی که سالیان دراز چشم هر بیننده ای را به خود جلب می کند.
روح و روان حساس کودک در آغاز زندگی،از جهات بسیاری مانند همین ماده خام است که برای همه گونه فعالیت ها و صورت ها،برای همه رقم تربیت ها و پرورش ها،آمادگی دارد.و اگر اولیاء کودک،حسن ابتکار به خرج دهند و فطرت پاک و احساسات ارزنده او را،با شیوه های پسندیده رهبری نمایند،سرنوشت او را از این طریق روشن می کنند و اگر در این راه سهل انگاری نمایند و با روش های غلط و پرورش غلط فطرت او را آلوده سازند،حتماً مقدمات بدبختی کودک را فراهم ساخته اند به طوری که اگر دیگر عوامل شخصیت ساز،از قبیل محیط زندگی،و یا فرهنگ به داد او نرسد،آثار این گونه تربیت های غلط زود یا دیر در زندگی او نمایان خواهد شد.
امام علی علیه السلام می فرماید:دل جوان نورس همچون زمین کشت نشده و بکر است،هر بذری در آن بپاشند می پذیرد«1»
بنابراین جا دارد بگوییم که مغز کودک مانند فیلم عکاسی است از آن چه می بیند و مشاهده می کند عکس بر می دارد.برخی از پدران تصور می کنند که مسئولیت آنان فقط منحصر به تأمین نیازمندی های جسمانی کودک است و دیگر وظیفهای ندارند در صورتی که پرورش های اخلاقی و ایمانی بزرگترین مسئولیتی است که بر دوش آن ها گذارده شده است و انجام این مسئولیت ارزنده تر از تأمین حوائج مادی آن ها است.
بقیه بحث در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
امشب با خودم فکر می کردم که آیا انسان فقط در انجام ندادن کارهای بد باید الگوی خوبی برای فرزندانش باشد یا این که در کارهای خوب هم باید الگو باشد؟چون ما انواع و اقسام کارهای خوب داریم.مثلا نماز خواندن،که اگر ما تند نماز بخوانیم فرزند ما هم تند نماز می خواند و اگر با آرامش نماز بخوانیم فرزندمان هم با آرامش نماز خواند را فرا خواهد گرفت.یا مانند دعا کردن،که یک کار خوب است،ممکن است که فقط برای خودمان دعا کنیم،برای رفع مشکلات خود یا خانواده خودمان دعا کنیم و این می تواند یک الگو باشد برای فرزندان که چگونه و برای چه کسانی دعا کنند...راستی ما به چه کسی دعا بکنیم؟
امام حسن علیه السلام می فرماید:یک شب جمعه مادر را دیدم که در محراب عبادت ایستاده و همواره نماز می خواند و در رکوع و سجود بود تا شب به صبح رسید،و شنیدم که برای زنان و مردان مومن با ذکر نام آن ها دعا می کند و برای خود ما دعا نمی کند،عرض کردم مادر چرا برای خود ما دعا نمی کنی؟
مادرم فرمود پسرم اول همسایه بعد اهل خانه ....
این یک درس بود از حضرت زهرا سلام الله علیها هم برای فرزندش امام حسن علیه السلام و هم برای ما شیعیان که این گونه مفاهیم خوب و عالی را به فرزندانمان منتقل کنیم و آن ها را با دستوارات اسلامی ادب کنیم.
آدرس داستان:قصه های تربیتی چهارده معصوم علیهم السلام
روزی یک نفر من را به منزلش برد و ما با هم مشغول صحبت شدیم ایشان از این که فرزندش دروغ گو است ناراحت بود و در ضمن می گفت فرزندم فحش هم می دهد و از دیگران بد گویی می کند و...همین طور که با هم مشغول صحبت بودیم شخصی در زد و همان فرزند که صحبتش بود دوان دوان آمد و گفت پدر فلانی دم در است و با شما کار داد.پدر در جواب گفت برو بگو پدرم خانه نیست.و بعد از چند دقیقه بچه شروع کرد به اذیت کردن و پدر برای این که جلوی اذیت بچه اش را بگیرد از کلمات زشت و یا کلماتی که نوعی توهین به بچه بود استفاده می کرد خلاصه این بچه را با نوعی بد وادار به سکوت کرد و بعد شروع کرد به بد گویی دیگران ظاهرا دلش پر بود البته من سعی کردم بحث راعوض کنم ...
من برای پیدا کردن جواب برای این پدر در فکر بودم البته تا حدودی با رفتارهای این پدر به پاسخ رسیده بودم اما دلم می خواست جوابی از اهل بیت پیامبر در این مورد داشته باشم تا این که روزی تقویمم را ورق می زدم و مطالبی که در حاشیه آن نوشته شده بود را می خواندم در همین حال به روایت بسیار زیبایی از مولای متقیان امیر المومنین رسیدم که پاسخ سوال های آن پدر بود.
امام علی علیه السلام می فرماید:تربیت کننده هر طور باشد تربیت شده همان طور می شود.
واقعا یکی از مهمترین عواملی که در تربیت فرزند موثر است خانواده است این شخص که در داستان ما بود زبانش فرزندش را از دروغ باز می داشت اما عمل او دروغ گویی را به فرزند آموزش می داد و فرزند به عمل اهل خانه توجه دارد نه به حرف.البته فضای بیرون منزل نیز موثر است اما فزرندان وقتی کلمه بدی را در بیرون از منزل یاد می گیرند و در خانه استفاده می کنند اگر ببینند والدین به گفته بد آن ها توجه ندارند به مرور زمان آن کلمه بد را فراموش خواهند کرد اما اگر همان کلمات زشت در خانه نیز تکرار شود این کلمات برای بچه ها نهادینه می شود و لذا بعدا با هیچ چیز دیگری قابل پاک سازی نیست ...
به امید داشتن فرزندانی با ادب اسلامی ...
آدرس روایت:نصایح معصومین ص 16
امشب به نعمت هایی که خداوند به من داده است فکر می کردم.من باید شاکر آن نعمت ها باشم.و شکر هر نعمت هم استفاده درست از آن است.خداوند یک فرزند به من داده است و من باید در تربیت آن تلاش کنم«تا بتوانم شکر خداوند را به جا بیاورم»با خودم گفتم چگونه این امر مهم را انجام دهم؟،مشغول مطالعه شدم،همین طور که مطالب را برسی می کردم یک روایت بسیار زیبا از امام صادق علیه السلام دیدم،حیفم آمد در وبلاک ننویسم،لااقل خودم هر گاه وارد وبلاکم می شوم با دیدن این روایت می توانم راه را درست انتخاب کنم.واقعا کلام امام شیرین و نیاز امروز جامعه است.نیازی که امروزه کمتر به آن توجه می شود.
امام صادق علیه السلام می فرماید:پدرم سه ادب به من آموخت:به من فرمود هر کس با دوست بد هم نشینی کند سالم نمی ماند و هر کس گفتار خود را مهار نکند پشیمان می شود و هر کس به جاهای بد برود آماج تهمت و بد گمانی می شود.
این کلام مولا خیلی برایم تامل بر انگیز بود،با خودم گفتم چگونه فرزندم را متوجه موارد ذکر شده در حدیث بکنم؟جوابی به ذهنم خطور کرد که فرزندان از والدین خود تقلید می کنند در واقع بچه ها حرف هایی که والدین می زنند را نمی شنوند بلکه اعمالی که والدین انجام می دهند را می شنوند،پس باید از خودم شروع کنم و مواظب باشم که دوستان خوبی را انتخاب کنم و حرف های درست و نیک بزنم و در جاهایی که احتمال گناه وجود دارد نروم ...
خدایا کمکم کن تا بتوانم ادب خوبی داشته باشم تا فرزندم ادب را از من یاد بگیرد..
آدرس روایت:میزان الحکمه حدیث شماره 344
چند نفر دوست را دیدم که با هم راه می رفتند و با هم می گفتند و می خندیدند از کارشان خوشم آمد،از این که لبخند بر لب هایشان بود من هم خوشحال بودم و آرزو داشتم که این لبخند ادامه داشته باشد و همیشه لب شان خندان باشد و دلشان شاد،نا خواسته صدایشان به گوشم می رسید و می شنیدم گه چاشنی خنده این گروه از دوستان استفاده از کلمات زشت است،کلماتی که در شان یک انسان مسلمان نیست،گاهی به هم دیگر نسبت های زشت می دادند و به جاهای تحریم شده هم اشاره داشتند...
من فکر کردم که شادی این گروه ادامه نخواهد داشت،همین طور هم شد بعد از لحظاتی دیدم که یکی از این گروه جدا شد و آن ها اصرار به بازگشتش داشتند،او نارحت شده بود،زیرا به مقام و منزلتش توهین شده بود و آن گروهِ چند نفری دنبال مقصر بودند و هر کدام دیگری را مقصر می دانستند تا این که این گروه خندان تبدیل به یک گروه از هم پاشیده و ناراحت شد...من در یک دنیا فکر فرو رفتم که این افراد چند دقیقه پیش چنان خندان و شاد بودند که تصور چنین لحظاتی برایشان ممکن نبود ...اما چه شد که به همین سادگی از هم نارحت شدند.؟؟
شما چه فکر می کنید؟به نظر من این گروه ادب حرف زدن را رعایت نکردند و به بهانه شوخی زبانشان را به حرف های نا شایسته آلوده ساختند و شان و منزلت یکدیگر را نادیده گرفتند و این شد که جمعشان از هم پاشید شد ...تا مدتی در این فکر بودم که چرا گاهی بسیاری از دوستی ها،رفتارهای خانوادگی،صله رحم ها،و روابط اجتماعی از هم پاشیده می شود تا به این روایت زیبا رسیدم ...
امام صادق علیه السلام می فرماید:ادب و حرمت میان خود و برادرت را از بین نبر و آن را نگه دار؛زیرا با از بین رفتن ادب و حرمت،حیا نیز از میان مى رود و نگه داشتن ادب و حرمت،مایه پایدارى دوستى است.
آدرس روایت:میزان الحکمه روایت شماره 183