• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : اهل بيت ..بصيرت ..دعا ..استجابت..قبولي عبادت
  • نظرات : 17 خصوصي ، 72 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    +
    Ferrari, the immortal name in the racing world, interestingly, had successful dates with two fake watch and both became celebrated sagas in the annals of both car racing and Replica Patek Philippe making. Ferrari first wooed Girrard-Perregaux later Officine Panerai which made the car Grandee monumental in both the worlds.

    مطالب خودكشي طنزبايدتاآخربخونيش بعدميفهمي مرسي كه اومدي

    سلام

    ميلتون رسيد

    ايشالا مي خونم و جواب مي دم!

    در پناه حق

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال:چرا انسان با وجود سعي و تلاشي كه براي رسيدن به هدفش مي كند و با وجود توكل بر خداوند باز به آن هدف و موفقيتي كه در نظر دارد نمي رسد و طبيعتا دچار ياس و نااميدي مي شود

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:

    توكل» از ماده «وكالت» به معناي انتخاب وكيل و اعتماد بر ديگري است. هر قدر وكيل توانايي و آگاهي بيشتري داشته باشد، شخص موكل احساس آرامش بيشتري مي كند و چون علم خدا بي پايان و توانايي اش نامحدود است اگر انسان بر او توكل كند آرامش فوق العاده اي احساس مي كند، در برابر مشكلات و حوادث مقاوم مي شود و از دشمنان نيرومند و خطرناك نمي هراسد. در سختي ها به بن بست نمي رسد و پيوسته راه خود را به سوي هدف ادامه مي دهد.
    انساني كه بر خدا توكل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمي كند بلكه به اتكاي لطف خدا و علم و قدرت بي پايان او خود را فاتح و پيروز مي بيند و حتي شكست هاي مقطعي او را نااميد نمي سازد. هرگاه توكل به مفهوم صحيح كلمه در جان انسان پياده شود به يقين اميد آفرين، نيروبخش و باعث تقويت اراده و تحكيم مقاومت و پايمردي است. البته معناي توكل اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه بايد تا آن جا كه توان دارد تلاش كند و منزلگاه ها را يكي پس از ديگري بپيمايد، اما آنچه از توان او بيرون است به خدا واگذارد و از الطاف او مدد بگيرد. پس حقيقت توكل كه در شرع مقدس اسلام آمده همان اعتماد قلبي در تمام كارها بر خدا و صرف نظر كردن از غير او است و اين منافاتي با تحصيل اسباب ندارد، مشروط بر اين كه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسي نشمرد
    .
    در حديثي پيامبر اكرم(ص) از جبرئيل(ع) مي پرسد: توكل بر خداوند بزرگ چيست؟ عرض كرد: آگاهي از اين كه مخلوق نمي تواند سود و زياني برساند و يا چيزي ببخشد و يا مانع بخشيدن شود و نيز مأيوس شدن از خلق (و اميدواري به خدا
    ).
    توكل داراي آثار زير است
    :
    1-نخستين اثري كه در يك انسان متوكل به وجود مي آيد، مسأله اعتماد به نفس و ايستادگي و مقاومت در برابر مشكلات است، چون كار خود را به خداي قادر عالم و عزيز مقتدري كه همه مشكلات برايش سهل و آسان است واگذار نموده است، پس احساس تنهايي و ضعف نمي كند
    .
    2- توكل بسياري از صفات زشت اخلاقي مانند حرص و حسد و دنياپرستي و بخل و تنگ نظري را از انسان دور مي سازد چون وقتي تكيه گاه انسان خداوند قادر مطلق باشد جايي براي اين اوصاف رذيله باقي نمي ماند
    .
    3- توكل بر خداوند نور اميد در دل مي افروزد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شكوفا مي گردد، خستگي بر او چيره نمي گردد و در همه حال احساس آرامش مي كند، لذا امير مؤمنان(ع) در سخن كوتاه و پرمعنايي مي فرمايد: «ليس لمتوكل عناء؛ كسي كه توكل بر خدا دارد، رنج و خستگي ندارد
    ».
    4- توكل بر خدا بر هوش و قدرت تفكر مي افزايد و روشن بيني خاصي به انسان مي دهد زيرا قطع نظر از بركات معنوي اين فضيلت اخلاقي، توكل، سبب مي شود انسان در برابر مشكلات دستپاچه و وحشتزده نگردد و قدرت بر تصميم گيري را حفظ كند و نزديكترين راه درمان و حل مشكل را بيابد. پس هدف از توكل و ثمره آن تنها رسيدن به مقصد و هدف نيست تا اگر كسي با توكل به هدفش نرسيد نا اميد و مأيوس گردد، بلكه توكل ثمرات و فوايد فراواني براي انسان متوكل دارد
    .
    در نتيجه چون هر چيزي در اين عالم مستند به ذات پاك خداوند است و او سرچشمه هستي است و تأثير هر عاملي به فرمان اوست، پس بايد تنها به او تكيه كرد و امور را به او واگذار نمود و در عين حال كه از همه اسباب استفاده مي كنيم و نهايت كوشش و تلاش خود را به كار مي گيريم ولي به اسباب استقلال نمي دهيم بلكه اسباب را مسخر فرمان و اراده الهي و تحت فرمان او مي دانيم
    .
    اما اين كه چرا گاهي انسان نهايت توكل را بر خداوند دارد ولي رسيدن به هدف به تأخير مي افتد و يا موفق به دستيابي به آن نمي گردد بايد گفت، انسان از مصالح امور آگاه نيست، هر چيز حسابي دارد و هر كار زماني را مي طلبد و هر پديده اي در ظرف زماني ويژه خود مطلوب است و گاه مصلحت در اين است كه رسيدن به هدف و نتيجه به تأخير افتد، بنابراين شتابزدگي در اين امور روا نيست. خداوند متعال در سوره طلاق آيه 3 مي فرمايد: «و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيء قدرا؛
    هر كس بر خداوند توكل كند، خدا كار او را سامان مي بخشد، خدا فرمان خود را به انجام مي رساند و براي هر چيز اندازه اي قرار داده است».
    جمله «قد جعل الله لكل شيء قدرا» ممكن است پاسخ به سؤال شما باشد كه چرا گاهي با وجود توكل، به هدف نمي رسيم، يعني خداوند كارش بي حساب و به دور از سنجش نمي باشد و براي هر كاري ظرف زماني و مكاني و حساب و كتاب خاصي قرار داده است و مصلحت آن است كه در آن ظرف خاص تحقق يابد
    .
    يعقوب پيامبر(ع) هنگامي كه فرزندانش را به خاطر قحطي و تنگناي شديد براي آوردن آذوقه به سرزمين مصر فرستاد تا از عزيز مصر كمك بطلبند، به فرموده قرآن كريم در سوره مباركه يوسف به آنها چنين سفارش كرد: «و قال يا بني لا تدخلوا من باب واحد وادخلوا من ابواب متفرقه؛
    اي فرزندانم! همگي از يك دروازه وارد نشويد بلكه از درهاي متفرق وارد شويد (مبادا يك جمعيت غير بومي در مصر باعث تحريك احساسات مردم شود و به آنها آسيبي برسانند)» (يوسف، آيه 67).
    سپس افزود: «و ما اغني عنكم من الله من شيء ان الحكم الا لله عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون؛ من با اين دستور نمي توانم حادثه اي را كه از سوي خدا مقرر شده است از شما برطرف سازم، حكم و فرمان ويژه خداوند است، بر او توكل كردم و همه توكل كنندگان بايد بر او توكل كنند» (يوسف ، آيه 76).
    يعني با اين كه حضرت يعقوب(ع) دستورهاي لازم را براي پيشگيري از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولي تأكيد كرد كه من با اين دستورها نمي توانم جلو هر حادثه اي را بگيرم و در برابر همه مشكلات تدبيري بينديشم، بلكه ما بايد آنچه در توان داريم انجام دهيم و در بقيه بر خدا توكل كنيم و كار را به دست او بسپاريم، چون همه چيز به فرمان او است و در برابر اراده الهي از ديگري كاري ساخته نيست

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال:مدتي استكه دوستم را تعدادي از اجنه مورد آزار و اذيت قرار مي دهند و نمي دانيم كه از چه مرجعي كمك بگيريم اگر امكان داشته باشد مرا راهنمايي كنيد

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:

    در عالم هستى برخى از موجودات غيرمحسوساند و به حواس طبيعى و عادى قابل درك نيستند. يكى از اين موجودات جن است. جن كه در اصل معنا مفهوم «پوشيدگى» دارد، از چشم انسان پوشيده است. قرآن وجود اين موجود را تصديق كرده و سورهاى به نام «جن» نيز در قرآن وجود دارد. در قرآن گاهى از اين موجود به «جان» نيز ياد مىشود (الرحمن، آيه 39 و حجر، آيه 27).
    ماهيت و حقيقت اين موجودات چندان براى ما روشن نيست ولى از پارهاى آيات و روايات مىتوان برخى از مشخصات اين موجود دست يافت، از جمله
    :
    1- از آتش آفريده شده و خلق آن پيش از خلق انسان است (حجر، آيه 27 - الرحمن، آيه 15
    ).
    2- جن نيز مانند انسان مكلف و مسؤول است (ذاريات، آيه 56
    ).
    3- دستهاى از آنها مؤمن و گروهى كافر، عدهاى از آنها نيككردار و برخى از آنها زشتكردارند (جن، آيات 11 و 14 و 15 - احقاف، آيه31
    ).
    4- بعضى از آنها مرد و مذكر و پارهاى ديگر زن و مؤنث هستند و توليد نسل نيز مىكنند (جن، آيه 6
    ).
    5- آنها زندگى مىكنند و مىميرند (احقاف، آيه 18). (نگا: الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، چاپ پنجم1371، ج 20، ص 41).

    6- داراى شعور و ارادهاند و مىتوانند با سرعت حركت كنند. مانند قصه حضرت سليمان و تخت بلقيس - ملكه سبا - (نمل، آيه 39 -38).
    7- مسخّر انسان مىگردند. البته در اين رابطه تنها در قرآن به قضيه حضرت سليمان اشاره شده است كه علاوه بر پرندگان، وحوش و انسانها،جنها نيز در اختيار و به فرمان حضرت سليمان بودند (نگا: نمل آيات 17 تا 39 - سبأ، آيه 14 - 12 - انبياء، آيه 82).

    8- در روايات آمده است كه جن مؤمن براى پيامبران و امامان، مسخر مىشوند و خدمت مىكنند و كسانى كه به اذن الهى ولايتى دارند نيزمىتوانند جنيان كافر را تحت فرمان خويش درآورند، (نگا: مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، چاپدوم 1378 - ص 312 - 313).
    قرآن در دو مورد به طائفه جن و چگونگى عقايد و شريعت آنان اشاره كرده، يكى آيات 29 تا 31 سوره احقاف، و ديگرى تمام آيات سوره جن. آنچه كه در آيات سوره احقاف به كار رفته، نشان مىدهد كه جن پيش از بعثت پيامبر(ص) از دين موسى(ع) پيروى مىكرده است. آيه مىفرمايد: انّا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق؛ ما كتابى را شنيديم كه بعد از موسى نازل شده، و به سوى حق هدايت مىكند».
    اين كلام به تعبير علامه طباطبايى، اشعار و بلكه دلالت دارد بر اينكه جنّيان نامبرده به دين موسى و كتاب آن جناب مؤمن بودهاند، (علامه طباطبايى، ترجمه تفسيرالميزان، ج 18، ص 350، نشر مركز فرهنگى رجاء)
    .
    جن مىتوانند با بعضى از انسانها ارتباط برقرار كنند. چنان كه بعضى از آنها با انسان ارتباط برقرار مىكردند در مورد انبياء و ائمه(ع) در روايت آمده است كه چنين ارتباطى داشتند و گاهى نيز ارتباط جن مشرك و كافر با بعضى از انسان موجب افزايش گمراهى و طغيان آنهامىشدند «و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا؛
    و اين كه مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مىبردندو آنها سبب افزايش گمراهى و طغيان مىشوند»(جن، آيه 6).
    بنابراين همانگونه كه انسانها مومن و كافر دارند جنيان نيز دو گروهند و اين نشانه گستردگي و تنوع موجودات و نظام مندي جهان است .براي دوري از اذيت جنيان چند راه پيشنهاد مي شود
    :
    1. تغيير محل به طور موقت زيرا در برخي محلها براي مدتي رفت و آمد بيشتر دارند
    .
    2.مشغول شدن فرد و دوري از تنهايي به طوري كه از فكر جنيان بيرون بياييد .زيرا هر كس بيشتر در فكر آنها باشد آنان بيشتر او را آزار مي دهند ولي اگر فكر خود را منصرف كند او را رها مي كند
    .
    3. صدقه دادن و خدمت به ديگران

    4. وضو داشتن و ذكر بسم الله الرحمن الرحيم و لاحول ولاقوت الابالله العلي العظيم تكرار شود
    5. سوره هاي چهار قل(ناس،فلق،توحيدو كافرون)را تكرار كند

    6. در پايان به كساني كه راههاي مبارزه با جن ها و تسخير آنان را مي دانند مراجعه كند.در تهران مي توانيدبه آدرس ميدان قزوين به طرف ولي عصر فرعي سمت راست آقاي سيد باقر مراجعه كنيد.
    براى مطالعه بيشتر در اين زمينه كتب ذيل معرفى مىگردد
    :
    جنّ و شيطان، عليرضا رجالى تهرانى

    دانستنيهايى درباره جنّ، خداكرمى

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    ادامه جواب...

    از آنـجـا كـه بـشـر مـحـتـاج و نـيازمند است و حتى يك لحظه هم نياز او از خارج از ذاتش قطع نـمـى گـردد بـناچار بايد براى زندگى تلاش كند و پيوسته در رفع نيازمنديها وكمبودهاى خود بكوشد و در تكامل معنوى و مادى خود فعاليت نمايد . ولـى از آنجا كه خداوند وجودى نامحدود و نامتناهى است , فقر و نياز در ذات پاك او تصور ندارد , زيرا كمالى نيست كه او دارا نباشد . در اين صورت هدف در كارهاى او بايد رسانيدن نفع به ديگرى باشد . به عبارت روشنتر : خداوند وجودى است از هر نظر بى پايان و كامل و هيچ گونه احتياج و نيازى در ذات او راه نـدارد و از طـرفى مى دانيم كه كارهاى او بر طبق مصالح و حكمت است و ساحت او از كـار لغو پيراسته مى باشد , در اين صورت نتيجه مى گيريم : منظور او از آفرينش انسان , رفع نياز از خـود نـبوده و نتيجه خلقت بطور مسلم به خود انسان باز مى گردد ; هدف اين است كه او را به كـمـال شـايـسـته خود برساند بدون اين كه رسانيدن انسان به عاليترين درجات تكامل نتيجه اى براى ذات پاك او داشته باشد . تكامل در جهان طبيعت مطالعه اجمالى در جهان آفرينش , ما را از حقيقت روشنى آگاه مى سازد و آن ايـن كـه : سـراسـر جـهـان مـهـد تـكـامل و پرورش موجودات است و تكامل هر موجودى به خاطرتكامل موجود بالاترى انجام مى گيرد . مـثـلا اشعه گرم و حرارت آفتاب بر صفحه درياها و اقيانوسها مى تابد , قسمتى ازآبهاى دريا را به صـورت بـخار به سمت بالا مى فرستد , باد و طوفان بر سينه بخارمى كوبد و آن را به نقاط خشكى مـى رانـد , بـخـار دريـا پس از يك سلسله فعل وانفعالهاى طبيعى به صورت قطرات زلال باران و دانـه هـاى شفاف برف به روى زمين فرومى ريزد و به چهره بى جان زمين روح تازه اى مى بخشد و زمين با جنبش آرام خود اسراردرونى خود را بيرون ريخته و دشت و صحرا به صورت مخملى سبز رنـگ درمـى آيد , در هرگوشه اى گلى و سنبلى و در هر نقطه گياه و درختى مى رويد , زمزمه جـويـبـار و غـرش آبـشـار , نـواى فرحبخش بلبلان , گلهاى عطر آگين بيابان , رونق ديگرى به زندگى مى بخشد . مطالعه اين فصل از كتاب هستى عاليترين درس خدا شناسى را به انسان مى آموزد و درعين حال ما را به سنت حكيمانه الهى رهبرى مى نمايد و با ديدگان خود مى بينيم كه هر موجودى از جماد و نبات و حيوان , با برنامه مخصوصى به سوى كمال مى شتابد وهمه موجودات جهان به شيوه خاصى بـه سـوى كـمـال حركت مى نمايند و هر روز و هر سال ازصورتهاى ناقص ترى به صورت كاملترى درمى آيند . يـك درخـت بـرومـنـد روز نـخـسـت سـلـولـى بـيـش نـبـوده , سـپس پس از طى مراحلى به صـورت عـظـيـمـتـرين درختان جهان درمى آيد و يا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلول در رحـم مـادر قـرار داشـتـه و يـا در ميان تخمى سربسته محبوس بوده , بعدا در پرتو اراده حكيمانه خداوند جهان از نازلترين مرحله زندگى به آخرين مرحله كمال شايسته خودرسيده است . تـو گـويى اين جهان عاليترين مهد براى پرورش استعدادهاى نهفته درگياه و جاندار است تا هر موجودى به كمال شايسته خود برسد . انـسـان نـيـز كـه جزئى از جهان آفرينش است و يكى از ميوه هاى پر ارزش جهان هستى مى باشد , مـشـمـول هـمين قانون بوده و از نظر هدف و راز خلقت با نباتات و جانداران يكى است و هدف از آفـريـنـش او جـز اين نيست كه به كمال شايسته و لايق خود برسد واستعدادهاى نهفته او شكفته گردد ; او با اراده و اختيار خويش راه كمال خود را پيش مى گيرد . بلكه مى توان گفت جهان و يا بسيارى از موجودات آن به خاطر انسان آفريده شده تاوى براى رفع نيازمنديهاى خود از آنها بهره مند گردد و به كمال شايسته خود برسد . بـنـابـر ايـن خدا انسان را نيافريد كه نيازى را از خود برطرف سازد , كمبود و نقصى را از خود دور نـمـايـد , بـلكه انسان را آفريد تا به سوى كمال شايسته خود رهسپارگردد و با آزادى راه تكامل و سعادت خود را بپويد . روشنتر بگوييم : انسان را آفريده است تا او را به عاليترين درجه اى از كمال برساند و موجودى پست و نـاچـيـز ( سـلول انسانى ) در مسير تكامل خود به جايى برسدكه دانا , توانا , قدرتمند , با اراده , مـتـفـكر و عاقل گردد و با اين كمالات محدود خود نمايشگر كمالات نامحدود و بى پايان خداوند شود . او انـسـان را آفـريد و استعدادهاى شايسته اى در نهاد او به وديعت گذارد ; پيامبران و آموزگاران آسمانى را به تربيت او گمارد تا در سايه بندگى خدا و پيروى ازفرمانهاى سعادتبخش او به تكامل همه جانبه خود نايل آيد و آماده زندگى كاملتردر جهانى وسيعتر گردد . در قـرآن مـجـيد و احاديث اسلامى بطور اجمال به آنچه در بالا گفته شد اشاره شده است ; قرآن مـجـيـد هـدف نـهايى از آفرينش انسان را همان زندگى و سعادت جاويدان اودر جهانى وسيعتر مى داند و مى فرمايد : افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لا ترجعون آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازنمى گرديد (2)مقصود اين است كه هدف از آفرينش انسان را نمى توان در چهارچوبه زندگى مادى پيدانمود , بلكه آن را در جهان ديگر جستجو كنيم و بدانيم كـه وى بـا مرگ خود باز به سير تكامل خود ادامه داده و به سوى يك كمال مطلق ( خدا ) رهسپار مى باشد . و اگـر در آيـه مـا خلقت الجن و الانس الا ليعبدون من جن و انس را نيافريدم جزبراى اين كه عـبـادتـم كـنند ( و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند ) (3) هدف از آفرينش انسان را عبادت و بندگى خدا معرفى مى كند , نه به اين معنى است كه خدا نيازى به اطاعت بندگان دارد , بـلـكـه مـقـصود اين است كه بشر از طريق بندگى و پيروى از دستورهاى خدا و شناسايى او , به كـمـال خود كه زاييده پيروى ازفرمانهاى اوست , برسد , و از اين مجرا به سعادت ابدى و جاودانى كه معلول اطاعت از دستورهاى الهى است , نايل آيد ; و داشتن يك زندگى جاودانى توام باسعادت و خـوشـبـختى , هدف نهايى است كه نبايد پس از آن منتظر هدف ديگرى باشيم ونبايد دو مرتبه سـوال خـود را تكرار كنيم و بگوييم پس از نيل به اين كمال نهايى ديگر چه مى شود و هدف از اين تكامل چيست ؟ممكن است گفته شود كه چرا خداوند همه اين كمالات را يكجا به انسان نداده و چرااو را نيازمند آفريده تا در پرتو فعاليتهاى خويش به كمال مطلوب خود برسد ؟پاسخ اين پرسش روشن است ; يك شيوه اخلاقى در صورتى پسنديده و قابل ستايش است وكمال محسوب مى شود كـه انـسـان بـا كمال آزادى و اختيار و اراده خود آن را كسب كند وبه دست آورد و اگر كمالى به صـورت اجـبـار و نـاخواسته در درون انسانى پديد آيد ,هرگز يك فضيلت اخلاقى و ملاك برترى شـمرده نمى شود , مثلا دستگيرى از مستمندان وساختن يك بيمارستان در صورتى نشانه تكامل روحـى اسـت كـه انـسان از روى آزادى واختيار دست به اين كار بزند و اگر به زور از انسان پولى بگيرند و در اين راه مصرف كنند , هرگز دليل بر فضيلت اخلاقى پول دهنده نخواهد بود و هرگز عمل او موردستايش و تقدير قرار نخواهد گرفت . بنابر اين , انسان براى رسيدن به تكامل روحى بايد راه فضيلت را آزادانه با پاى خود بپيمايد .
    پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى - ناصر و جعفر سبحانى 1 - آرى مـردان بـزرگ و شـخصيتهاى برجسته الهى مى توانند خود را از اين روح , تجريدسازند و بـدون در نـظر گرفتن كوچكترين نفع مادى و معنوى , كار شايسته را به خاطرخود آن كار انجام دهند .

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 

    سوال:خدايى كه غنى و بى نياز , نامحدود و نامتناهى است و به چيزى حتى آفريدن موجودى نيازى ندارد , چرا انسان را آفريده و چه نيازى به خلقت او داشت ؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت

    گـشـودن ايـن راز و پاسخ اساسى و روشن به اين سوال در گرو بيان دو مطلب است كه هر كدام نقش مهمى در حل سوال دارند:
    1 -
    در درجه نخست بايد توجه نمود كه اين سوال وقتى به صورت يك عقده لاينحل درمى آيد كه دايره هستى را به جهان ماده منحصر نموده و وجود هستى را در نـظـامـات مادى و پديده هاى طبيعى محصور سازيم و مرگ را پايان زندگى بشر دانسته و عالمى به نام رستاخيز و سرايى به عنوان آخرت نپذيريم . در ايـن موقع اين سوال به صورت اشكال بغرنجى جلوه مى كند و انسان از خود سوال مى كند : راز آفـرينش انسان چيست ؟چرا انسان به اين جهان گام مى نهد و پس از چند سال زندگى - آن هم غالبا توام بامرارت و تلخى , شكست و ناكامى - طومار عمر او پيچيده مى گردد و پرونده زندگى اوبـسـتـه مى شود از كجا آمد و براى چه آمد و هدف از غوغاى زندگى چند روزه وفلسفه اين زندگى موقت چيست و چرا آدميزاد به اين جهان گام مى نهد و پس از صرف مقدارى آب و غذا , نفسهاى او به شماره مى افتد و قلب او از ضربان باز مى ايستد وزير خروارها خاك مى رود و مى پوسد و بـه صـورت خـشت و گل درمى آيد , تو گويى از اصل خبرى نبود و آدميزادى گام به اين پهنه نـنـهـاده بـود بـه راستى مكتب ماترياليسم در برابر اين پرسش عاجز و ناتوان است , زيراجهان هستى را در ماده و پديده هاى مادى محصور ساخته است و به خداوند و جهان ديگراعتقاد ندارد و در ايـن صـورت هـر چـه در چـهـار ديـوارى جـهان ماده به گردش مى پردازد وهر چه در قيافه پـديـده هاى مادى خيره مى شود تا در اين محيط براى آفرينش آنهامخصوصا انسان هدفى جستجو كند , جز با حيرت و بهت و سرگردانى و احيانا سلب ونفى , با چيزى روبه رو نمى گردد . ولـى كسانى كه زندگى مادى را براى انسان منزلى از منازل زندگى بشر مى دانند و به دنبال اين جـهان , به سراى ديگرى معتقد و عقيده مندند كه اين جهان مقدمه جهان ديگر است و مرگ براى بـشر پايان نيست , بلكه روزنه اى است به جهان ديگر و پلى است براى نيل به ابديت , در مكتب اين افـراد پـاسـخ به اين سوال سهل و آسان است و اگرهدف از آفرينش انسان را در سيماى او در اين جـهـان نـتـوانستند بخوانند , حتما بايدهدف از خلقت او را در جهان ديگر و در زندگى ابدى او , جستجو بنمايند و بگويندكه هدف از خلقت انسان در اين جهان , آماده كردن او براى يك زندگى ابدى وجاودانى است كه خود هدف و مطلوب نهايى مى باشد . 2 - مـطـلـب ديـگـرى كـه بايد به آن توجه نمود و در حقيقت پايه دومى براى حل سوال محسوب مى شود , اين است :هر انسان عاقل و خردمندى كه كارى را انجام مى دهد , براى هدفى است كه به آن نـيـازدارد چون انسان موجودى است سراپا نياز و احتياج , طبعا براى تكامل و رفع نيازمنديهاى خـود دسـت بـه كار و فعاليت مى زند , مثلا غذا مى خورد , آب مى آشامد ,لباس مى پوشد , تحصيل مى كند , براى اين كه گوشه اى از نيازمنديهاى مادى و معنوى خود را برطرف سازد . حـتى كارهاى خير و نيكى كه انجام مى دهد , مثلا از درماندگان دستگيرى مى كند و درراه امور آمـوزش و پـرورش فـرزنـدان خود مبالغى خرج مى كند , بيمارستان بزرگى مى سازد , همگى به خاطر رفع نيازى است كه از درون احساس مى كند و انگيزه او دراجراى اين برنامه هاى عام المنفعه , يـا نـيل به پاداشهاى دنيوى و اخروى است كه پيامبران آسمانى از آنها خبر داده اند و يا رفع درد و رنـجـى است كه از مشاهده منظره وضع رقتبار مستمندان به او دست مى دهد و براى رفع اين الم روحـى و آرامش وجدان خود قسمتى از سرمايه خويش را در اين راه به كار مى اندازد و يا هدف كسب نام و افتخار است كه آن را مايه تكامل خود مى انديشد . كوتاه سخن اين كه : معمولا انسان هر كارى را انجام مى دهد به خاطر نفع خويش و يابه خاطر دفع زيـانـى است كه در ترك اين كار احساس مى كند و در همه اين كارها سود وتكامل خود را جستجو مـى كـنـد تـا آنجا كه در كارهاى بشر كمتر موردى را مى توان يافت كه فرد كارى را براى خود كار انجام دهد و در انجام آن , حتى به صورت ناخودآگاه تكامل جسمى و معنوى خود را در نظر نگيرد . الـبـتـه طـبيعى است از هر سو احتياج و نياز , انسان را فرا گرفته است و ناچار است براى حفظ و تكامل خويش , كارهاى گوناگونى انجام دهد . (1)اكـنـون كه از انگيزه كارهاى انسان آگاه شديم و روشن گرديد كه اعمال او به منظورهدفى انجام مى گيرد و نتيجه آن جز تكامل روحى و جسمى او چيز ديگرى نيست , لازم است كه هدف در كارهاى خدا را مورد بررسى و تجزيه و تحليل قرار دهيم :درست است كه ساحت پاك خداوند از كـارهاى لغو و بيهوده دور و پيراسته است و او درتمام كارهاى خود هدف دارد و هر موجودى را بـه خاطر هدفى آفريده است , ولى بايدديد هدف در افعال خدا چيست و چه معنايى دارد ؟اين كه مـى گـويـيـم آفـريدگار جهان هر موجودى را براى هدفى آفريده است , نه به آن معنى است كه درباره كارهاى بشر تصور نموديم بلكه چگونگى هدف در كارهاى خدا باآنچه درباره انسان گفتيم , كاملا فرق دارد . با تفاوت روشنى كه ميان خداوند و بشر است و اين كه او غنى و بى نياز و انسان سراپا نياز و احتياج اسـت , واضـح مـى شـود كـه هـدف در افعال خداوند معنى ديگرى دارد و درست نقطه مقابل تفسيرى است كه براى افعال بشر گفته شد .

    سلام

    دوست عزيز خدا قوت وبلاگ پر محتوايي داري

    عيد مبعث رو هم تبريك عرض ميكنم

    بروزم

    سلام دوست من

    ممنون که به من سرزدي

    روز اراده الهي بر هدايت جامعه انساني(مبعث) به شما تبريک عرض مي کنم اميدوارم شادي در زندگيتان موج زند

    روزگاري بود ميوه اش فتنه ، خوراکش مردار ، زندگي اش آلوده ، سايه هاي

    ترس شانه هاي بردگان را مي لرزاند . تازيانه ستم ، عاطفه را از چهره ها

    مي سترد . تاريکي ، در اعماق تن انسان زوزه مي کشيد و دخترکان بي

    گناه ، در خاک سرد زنده به گور مي شدند . و در اين هنگام بود که محمد

    (ص) بر چکاد کوه نور ايستاد و زمين در زير پاهاي او استوار گرديد . بعثت

    رسول اکرم مبارک باد .

    اللهم الرزقنا لما تحب و ترضي

    _ سلام.

    _ چطوري رفيق؟ متشكرم، شاد باشيد.

    _ موفق و خوشبخت باش . اين يه دستوره.

    پيشاپيش مبعث بر شما مبارك

    خدا کنه اهل يقين بشيم ...
    مبعث بر شما مبارک،ممنون از مطالب آموزندتون
       1   2   3   4   5      >