• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : اهل بيت ..بصيرت ..دعا ..استجابت..قبولي عبادت
  • نظرات : 17 خصوصي ، 72 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    وقتي پدرو مادرازروي محبت لباس کثيف بچه را بيرون مي آورندواورابه

    حمام مي برندومي شويند بچه گريه مي کند.

    خدا هم وقتي با ابتلائات مي خواهد بنده اش را پاک کند ولباس تميز بر تن

    او کند او چون جاهل است گريه سر مي دهد و ناله مي کند


    سلام

    وبلاگ زيبايي داريد


    اگه مايليد لينک بشيد بگيد با چه اسمي بلينکمتون

    يا علي


    [گل]

    پاسخ

    سلام عليكم ممنون ميشم از لطفتون اگر امكان دارد من را با نام راه فضيلت لينك بفرماييدممنون ميشوم

    يا سلام خدمت شما و تشکر از لطفتون.[گل]

    مثل هميشه عالي بودحاج آقا.[گل]

    خدايا تا به کي هجران مهدي / به دستم حسرت دامان مهدي

    الهي هر بلا از حضرتش دور / الهي، من بلا گردان مهدي

    [لبخند][گل][گل][لبخند]

    سلااااااااااام

    تو اومدي منم اومدم

    حالا بلينكم كه لينكيدمت

    عبادت بي ولايت حقه بازيست
    اساس مسجدش بت خانه سازيست
    چرا سني نمي خواهد بداند
    وضوي بي ولايت ، آب بازيست .
    سلام  واقعا آموزنده بود شما را با افتخار هرچه تمام  لينک کردم
    سلام.فوق العاده حاوي نکته ي پرباري بود ! يعني تو زمونه ي ما هم چنين مومناني پيدا ميشند؟؟!!
    خسته نباشيد.

    سلام

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 
    قسمت چهارم جواب:
    اينكه فردا اين كنم يا آن كنم‏

    اين دليل اختيار است اى صنم‏


    و آن پشيمانى كه خوردى ز آن بدى‏

    ز اختيار خويش گشتى مهتدى‏


    اگر سنگى از بالاى كوه بيافتد و بر سر فردى بخورد، او را محاكمه نمى‏كنند. اما اگر آن سنگ را كسى پرت كرده باشد، او را به محاكمه مى‏كشانند و تنبيه مى‏كنند. يا ما هيچگاه چوبى را تربيت نمى‏كنيم و راه درست از خطا را به او آموزش نمى‏دهيم، اما فرزند خود را با دقت و وسواس تربيت مى‏كنيم و كسى كه در تربيت كودك خود اهمال كند، سرزنش مى‏نماييم.
    اختيارى هست ما را بى گمان‏

    حس را منكر نتانى شد عيان‏


    سنگ را هرگز نگويد هين بپر

    از كلوخى كس كجا جويد وفا...


    كس نگويد سنگ را دير آمدى‏

    يا كه چوبا تو چرا بر من زدى؟...


    امر و نهى و خشم و تشريف و عتاب‏

    نيست جز مختار را اى پاك جيب...


    اختيارى هست در ما ناپديد

    چون دو مطلب ديد، آيد در مزيد


    اوستادان كودكان را مى‏زنند

    آن ادب سنگ سيه را كى كنند؟


    هيچ گويى سنگ را فردا بيا

    ور نيايى من دهم بد را سزا


    هيچ عاقل مر كلوخى را زند؟

    هيچ با سنگى عتابى كس كند؟...


    نغز مى‏آيد برو كن يا مكن‏

    امر ونهى و ماجراها و سخن‏


    (مثنوى مولوى دفتر پنجم)
    اما توجه به اين نكته ضرورى است كه ما موجودى محدود هستيم و قدرت و توانايى ما نيز محدود است، بنابر اين اختيار ما نيز نامحدود نيست و محدود مى‏باشد. قدرت مطلق خداوند سبحان است و اختيار مطلق نيز تنها از آنِ خداى قادر سبحان مى‏باشد. به عبارت ديگر افعال اختيارى انسان حقيقتاً مستند به انسان است و انسان علت قريب آن مى‏باشد، در عين حال انسان خود معلول و مخلوق خدا و فعل و كار او نيز معلول و مخلوق خداوند متعال است، و اختيار او به اختيار خداوند منتهى مى‏شود. يعنى قدرت و توانايى و اختيار انسان در طول قدرت و توانايى و اختيار خداوند سبحان است كه از آن به "امر بين الامرين" تعبير مى‏شود. بحث از جبر و اختيار و نظريه دقيق "امر بين الامرين" طولانى است كه در صورتى كه مايل بوديد به كتاب‏هاى زير مراجعه كنيد:
    سبحانى، استاد جعفر؛ جبر و اختيار؛ نگارش على ربانى گلپايگانى؛ مؤسسه تحقيقاتى سيد الشهاء (ع) قم، به ويژه صص: 291 - 286
    سعيدى مهر، محمد؛ آموزش كلام اسلامى؛ مركز جهانى علوم اسلامى قم، ج: 1 صص: 359 - 358
    طباطبائى، علامه سيد محمد حسين؛ اصول فلسفه و روش رئاليسم، پاورقى استاد شهيد مطهرى، انتشارات صدرا تهران؛ ج: 3 صص: 174 - 161
    حسن زاده آملى، آيت الله حسن، خير الاثر در رد جبر و قدرت؛ انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم صص: 155 - 5


    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 
    قسمت دوم جواب:
    جبر يعنى اينكه انسان در افعال و كردار خود مجبور باشد و از خود اختيارى نداشته باشد. به عبارت ديگر افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد(الجرجانى، السيد على بن محمد، التعريفات، تحقيق و تعليق الدكتور عبدالرحمن عميرة؛ عالم الكتب بيروت 1407؛ ص: 106 و سجادى سيد جعفر؛ فرهنگ علوم عقلى؛ انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران 1361 ص:189). اما اختيارى كه در مقابل جبر است و بهتر است از آن به تفويض تعبير شود،(اختيار به معناى توانايى بر انجام يا عدم انجام كارى كه در پيش روى ماست و از لوازم قدرت است. "اينكه گويى اين كنم يا آن كنم / خود دليل اختيار است اى صنم" با دلايل متقن فلسفى اختيار انسان را اثبات مى‏كنند و آموزه امر بين امربين متكفل تبين آن است. اما نظريه تفويض كه از سوى معتزله بيان شده درصدد اثبات اختيار مطلق براى انسانهاست به گونه‏اى كه رابطه فعل با خداوند متعال قطع مى‏شود. ) به اين معنى است موجود زنده - مثلاً انسان - حالتى داشته باشد كه خود منشاء فعل و ترك باشد و از روى علم و اراده و خواست خود كارى را انجام دهد يا ترك كند و هيچ عامل ديگرى در فعل و ترك او تأثير نداشته باشد. به عبارت ديگر بنده در فعل خود كاملاً مستقل است و رابطه فعل اختيارى با خداوند متعال قطع باشد(فرهنگ علوم عقلى ص: 37 ).
    متكلمان اشعرى اسناد فعل آدميان را به خداى تعالى مى‏دانند به گونه‏اى كه همانند جمادات هيچ اختيارى از خود ندارد و اين معناى جبر در مكتب آنهاست. منظور معتزله از تفويض آن است كه آدمى در افعال و كردار خود يگانه موثر و علت تامه است به گونه‏اى كه از خداوند متعال سلب اختيار شود. اما نظر شيعه به تبع ائمه اطهار (عليهم السلام) اين است كه نه جبر امكان تحليل دقيق افعال انسانى را دارد و نه تفويض؛ بلكه تحليل دقيق كار بشرى راهى ميان جبر و اختيار است. انسان در فعل و ترك اختيار و قدرت دارد، اما اين قدرت و اختيار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى كننده قدرت الهى نيست. به عبارت ديگر گروهى اراده و اختيار انسان را نفى كرده‏اند (جبريون) و گروهى اراده الهى را نفى كرده‏اند(طرفدران نظريه تفويض) اما به نظر ما اراده و قدرت و اختيار آدمى در طول اراده و قدرت الهى است.
    با مثالى شايد بحث روشنتر شود؛ فرض كنيد كسى؛ پسر بچه‏اى را از كودكى تحت تربيت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امكانات رفاهى و تحصيلى را براى او فراهم كند. وقتى او به سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او درآورد و خانه و شغلى مناسب به او دهد، و با او شرط كند كه تا زنده است، زندگى او را تامين كند و تحت حمايت خود قرار دهد، به شرط آنكه تحت سرپرستى او زندگى كند. اگر بگوييم كه اين جوان در اين زندگى هيچ نقشى ندارد و تمام زندگى و مخارج و خانه كه به او عطاء شده متعلق به آن مرد نيكوكار است، طرفدار نظريه جبر شده‏ايم. و اگر بگوييم كه آن مرد نيكوكار با بخشش خود، از مالكيت خود صرف نظر كرده و از مالكيت عزل شده است، و داماد همه كاره و مالك مطلق است، به نظريه تفويض تمايل پيدا كرده‏ايم. اما اگر بگوييم كه آن مرد و داماد او مالك هستند، منتها به اين ترتيب كه مرد در مقام مولويت و صاحب اختيارى صاحب خانه و مال و ثروت است و داماد در مقام استفاده و كسى كه اجازه دخل و تصرف در محدوده ملك مرد نيكوكار را دارد، به امر بين الامربين معتقد شده‏ايم كه در اين صورت معتقديم كه داماد در طول مالكيت مرد نيكوكار مالك و اختياردار است، اما اين اختيار هيچگاه صاحب اصلى را از تصرف و اختيار معزول نمى‏كند.
    روشن است كه نظريه امر بين الامرين بسيار دقيقتر از آن است كه اين مثال با آن تطبيق كند، توضيح اين مطلب عميق نياز به مقدمات فلسفى دارد. اما به اختصار بيان مى‏شود كه در فلسفه ثابت شده است كه هستى هر هستنده و پديده‏اى، پرتويى از شأن و هستى خداست و هيچ ذره‏اى در جهان وجودات نيست مگر اينكه تحت پرتو نور الهى قرار دارد، به همين طريق هر فعل و كار و اثرى كه از موجودات صادر مى‏شود، فعل و اثر خداوند است. پس همانگونه كه هستى و حالات و حواس و ويژگيهاى انسان از خداست، فعل و عمل و كار و آثارش نيز حقيقتاً به خدا منتسب است. با دقت در اين بيان معلوم مى‏شود كه هر دو نظريه جبر و تفويض غلط هستند. زيرا در عين حال كه انسان حقيقتاً موجود است و هستى حقيقتاً به او نسبت داده مى‏شود، در عين حال هستى او به خدا منسوب است، و او هستى را از ذات پاك هستى بخش گرفته است؛ بدين ترتيب فعل و عمل صادره از انسان، حقيقتاً و واقعاً فعل و عمل و كار اوست و به اين دليل به خداوند نسبت داده مى‏شود، زيرا چنانچه تمام هستى او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودى او - همچون افعال اختياريش - وابسته به خداوند است.
    بنابر اين افعال اختيارى انسان - از روى حقيقت نه مجاز - به خود انسان منسوب است و به نحو حقيقت به خداوند انتساب دارد: منسوب به انسان است، زيرا بر اساس قدرت و اراده او و تحت تأثير عزم و جزم و تصميم و گزينش او انجام مى‏پذيرد. و منسوب به خداوند است، زيرا هستى انسان و تمام آثار وجودى او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست(نگا: استاد جعفر سبحانى؛ جبر و اختيار - نگارش على ربانى گلپايگانى؛ موسسه تحقيقاتى سيد الشهداء قم - ص: 286 - 291 و سعيدى مهر محمد؛ آموزش كلام اسلامى - مركز جهانى علوم اسلامى ج:1 ص: 358 - 359).
    پس آموزه امر بين امربين به اين معناست كه در عين اينكه فعل مستند به انسان است، مستند به اراده ذات بارى تعاى نيز است اما اراده و اختيار انسان در عرض اراده الهى نيست تا شريك در اراده الهى شود، بلكه به بيانى كه عرض شد در طول اراده الهى است؛ يعنى اراده و اختيار و قدرت انسان، يكى از اجزاء علت تامه افعال اختيارى اوست. پس انسان مجبور نيست، زيرا ملاك اختيار يعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عين حال او مختار على الاطلاق نيز نيست، زيرا مقدمات كار در اختيار او نيست. و اين همان معناى امر بين امرين است كه بر تمام افعال صادره از انسان حاكم است(طباطبائى علامه محمد حسين؛ اصول فلسفه و روش رئاليسم - پاورقى استاد شهيد مرتضى مطهرى ج: 3 صص: 174 - 161 انتشارات صدرا.). پس آموزه امر بين امرين اثبات اختيار انسان با حفظ ارتباط على و معلولى آن به اراده الهى است و در برابر ناتوانى تحليلى دو نظريه جبر و تفويض به خوبى افعال اختيارى انسان را تبين مى‏كند.

    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 
    قسمت سوم جواب:
    آري انسان مختار ست و اين اختيار براي ما روشن است و ما در درون خود اختيار و اراده خود را به وضوح در مي يابيم ، اگر چه شايد نتوانيم آن را به درستي تحليل کنيم.
    انسان يقيناً مختار است و كارهاى اختيارى خود را با قدرت و اراده خود انجام مى‏دهد، اختيارى بالعرض كه به اختيار بالذات الهى منتهى مى‏شود و در طول آن است. ما مظهر اويم و فعل ما مظهر فعل و اختيار ما نيز مظهر اختيار اوست.
    مولانا اين حقيقت را در داستانى زيبا بيان مى‏كند:
    آن يكى بر رفت بالاى درخت‏

    مى‏فشاند او ميوه را دزدانه سخت‏


    صاحب باغ آمد و گفت: اى دنى‏

    از خدا شرمت بگو چه مى‏كنى؟


    گفت: از باغ خدا بنده خدا

    مى‏خورد خرما كه حق كردش عطا


    گفت: آخر از خدا شرمى بدار

    مى‏كشى اين بى‏گنه را زار زار


    گفت: كز چوب خدا اين بنده‏اش‏

    مى‏زند بر پشت ديگر بنده خودش‏


    چوب حق و پشت و پهلو آن او

    من غلام و آلت فرمان او


    گفت: توبه كردم از جبر اى عيار

    اختيار است، اختيار است، اختيار


    جبر يعنى اينكه انسان در همه افعال و كردار خود مجبور باشد و از خود هيچ قدرت و توانايى و اختيارى نداشته باشد. چنين معنايى را عقل تأييد نمى‏كند و آيات و روايات نيز با اين عقيده نادرست مبارزه مى‏كنند. اما اختيار به معناى توانايى بر انجام يا عدم انجام كارى مى‏باشد كه در پيش روى ماست و از لوازم قدرت است و با دلايل متقن فلسفى اثبات مى‏شود. (فرهنگ علوم عقلى ص: 37)


    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 
    سوال:ميخواستم قضيه اجل و..و اينكه امكان داره كه خدا نخواد و فردي بيمره؟
    نتيجه تحقيق نوسنده وب لاک راه فضيلت:
    قسمت اول:
    همه موجودات و حوادث و پديده‏هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى‏شود. قضا و قدر الهى نيز به اين تعلق گرفته كه هر موجود و پديده‏اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بيايد يا از بين برود و مسأله مرگ و ميرها نيز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پديد آيد.
    به طور كلى مرگ و مير دو نوع است: يكى اجل مسمّى، و دوّم اجل معلّق يا غير مسمّى. نوع اوّل همان اجل طبيعى است كه مطابق با نطام خلقت هرموجود زنده‏اى پس از يك دوره زندگى عوامل زيستى او رو به كاهش و زوال مى‏گذارد تا روزى كه عمر او به سر رسد، و اجل معلق، مرگ‏هاى زودرس هستند كه بر اثر تصادف يا بيمارى‏ها و... پديد مى‏آيند و هر دو اجل به اراده و مشيت الهى و بر طبق قضا و قدر الهى انجام مى‏شود، ولى نكته‏اى كه در اينجا قابل توجه است اين كه اعمال و رفتار ارادى و اختيارى انسان نيز، خود يكى از اسباب و مشيات اين عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است كه در بسيارى ازحوادث و پديده‏هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى‏گيرد. پس انسان مى‏تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خويش را تعيين كند و يكى از امورى كه رفتار انسان در تعيين آن مؤثر است، مرگ مى‏باشد. انسان مى‏تواند با رعايت اصول بهداشتى و... عمر خود را به حد طبيعى و واقعى برساند. علاوه بر اين بعضى از گناهان يا كارهاى خير مانند قطع رحم يا ظلم و احسان وصله رحم و صدقات و... نيز در تأخير و تقديم مرگ‏ها مؤثر است، ولى در نهايت همه اينها برطبق قانون قضا و قدر الهى است و خداوند از ازل مى‏داند كه هر انسانى با اعمال و رفتار خوب يا بد خويش چه نوع اجلى خواهد داشت.
    بنا بر آنچه گفته شد تعيين الهي با ملاحظه همه شرايط از آن جمله انتخاب خود انسان و احتياط و بي احتياطي اوست. به اين مثال توجه كنيد: اگر فانوسى را كه در مخزن آن مقدارى نفت وجود دارد، روشن كنيم دو نوع خاموشى براى آن متصور است: يكى آن كه آن قدر روشن باشد تا نفت آن تمام شود و به طور طبيعى خاموش گردد. دوم آن كه قبل از تمام شدن نفت، كسى آن را خاموش كند يا فانوس بر زمين افتد و... خاموش شود. اگر چه خداوند نسبت به پيشامد هر دو وضعيت علم دارد اما علم او با ملاحظه اختيار و انتخاب ما است.
    بيشتر مرگ‏ها با اجل معلق تحقق مى‏پذيرد نه با اجل حتمى؛ يعنى، يك‏سرى عوامل، در تقديم يا تأخير آن دخيل است؛ مثلاً اگر كسى از بدن خود مراقبت نكند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نمايد، در اثر مسموميت و يا انسداد شريان‏ها و... عمرش به پايان مى‏رسد؛ حال آن كه اگر مراقبت مى‏كرد، ممكن بود عمرش طولانى‏تر باشد.
    تأثير برخى از اعمال نيز به همين شكل است. صله رحم آن را افزايش مى‏دهد و قطع رحم آن را كاهش مى‏دهد؛ ولى دامنه تأثير در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى.
    صدقه مسلما اجل را به تأخير مى‏اندازد؛ ولى بايد بدانيم كه يك حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است كه مجموع آنها حادثه‏اى را پيش مى‏آورند. بنابراين چه بسا اگر صدقه در كار نبود پيش از اين حوادث منجر به آن واقعه مى‏شد و يا حادثه ناگوارترى پيش مى‏آمد.
    براي توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:
    خداوند از ازل، هر اتفاقي که بر من و شما رخ مي دهد مي داند و مثلاً مي داند که در روز 5/3/84 در ساعت 3.45 بعد از ظهر چه کاري از من و شما سر مي زند. اين علم حتمي است و تخلف پذير نيست. اما آيا اين دليل سلب قدرت از من و شماست؟ بلکه صحيح تر اين است که گفته شود که خداوند مي داند که در روز 5/3/84 در ساعت 3.45 بعد از ظهر هر کدام از ما به اختيار و قدرت خود چه مي کنيم يکي با حسن اختيار خود روي به کار خير مي آرود و ديگري با سوء اختيار خود به سمت بدي ميل مي کند. و اين علم حتمي و تخلف ناپذير الهي است .
    به عبارت ديگر خداوند انساني را با اختيار و قدرت آفريد و راه درست از نادرست را به او نشان داده آنگاه او را فرمان داد که به سمت نيکي گرايش پيدا کند. اما اين فرد به اختيار و قدرت خود ، به بيراهه مي رود و اين را خدا مي داند.
    مثال ساده آن، مثال معلمي دقيق و پر تجربه است که خوب درسي مي دهد و دانش آموزان را به درس خواندن تشويق مي کند و در برابر تخلفات آنها مي ايستد. اما از همان ابتداء مي داند که فلان دانش آموز تجديد خواهد شد. علم معلم تاثيري در قدرت واختيار و تجديد شدن دانش آموز ندارد. او به اختيار خود به بيراهه رفت و از اين درس نمره نياورد و معلم نيز همه اين مطالب را مي دانست پس دقت فرماييد علم الهي قطعي و تخلف ناپذير است . اما اين علم درباره موجودي است که با اختيار و قدرت خود دست به کار مي شود.
    البته چنانچه فرموديد. اين بحث از زمان ها دور بوده است و با بحث هاي کلامي نيز ، چنانکه شايسته است ، قابل حل نيست. شايد ما را قانع کند، اما معلوم نيست چهار گوشه قلبمان را راضي کند. بهترين راه ، اين است که به پشت بام آفرينش برويم و از بالا مسائل را ببينيم. يعني راهي که قرآن و عترت پيشنهاد مي کنند و عرفان به خوبي پيمود. در اين صورت به دور از بحث هاي نظري و استدلالهاي کلامي حقيقت آفرينش را مي بينيم که انسان موجودي مختار است يا اختيار خود به راه مي آيد يا به بيراهه مي رود. باتوجه به پرسشهايي که شما مطرح فرموديد. معلوم است که ـ بحمدالله ـ استعداد درک اين حقايق را داريد.
    توصيه مي کنيم که بيشتر با اين حقايق آشنا شويد و بدين منظور به محضر قرآن و عترت وارد شويد. آنگاه چشم دلتان که باز شد. حقيقت را مي بينيد که در اين حال ما را نيز دعا فرماييد که چشم دل ما نيز به حقيقت باز شود. از اين مطلب بگذريم.
    بايد توجه داشت که انسان اختيار مطلق ندارد. بلکه اختيار او در محدوده خاصي است. زمان و مکان ولادت؛ پدر و مادر و مسائلي اين چنين در اختيار او نيست اما در محدوده دنيا و براساس اصل حاکم علت و معلول داراي اختياراتي است که تکليف نيز براساس و به اندازه محدوده اختيار است. هر انساني با سرمايه فطرت آفريده مي شود و مواجه با وسوسه هاي شيطاني است و قدرت انتخاب بدي يا خوبي را دارد و مي تواند کاري را انجام دهد يا ندهد و به اندازه همين اختيار مسئول است. درست مثل کارمندي که حدود اختياراتي دارد و به اندازه هاي اختيارات مسئوليت دارد و اگر کارش را دست انجام داده پاداش مي گيرد و اگر در حيطه وظايف و مسئوليت و اختياراتش تخلف و کم کاري کرد، تنبيه مي شود. براي اينکه بحث بهتر روشن شود، اجازه مي خواهم که اشاره به مضمون روايات معروفي که از امامان ما(ع) رسيده است، اشاره کنم و بحث را دنبال کنم و آن رواياتي است که تحت عنوان «لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين» مطرح هستند.
    جمله «لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين» مضمون احاديث متعددى است كه از اهل بيت عصمت و طهارت در نقد دو نظريه نادرست جبر و تفويض بيان شده است و در حقيقت آموزه‏اى مستقل و دقيقى است كه افعال اختيارى انسانها را بدرستى تبين مى‏كند (نگا: بحار الانوار باب اول و دوم از ابواب العدل ج: 5 صص: 84 - 2). مبحث جبر و اختيار و امر بين الامربين از مباحث پيچيده و مشكل كلامى و فلسفى و اخلاقى است كه درك و فهم آن نياز به تفكر و تامل بيشترى دارد. به عنوان مقدمه لازم است كه تعريف واژه‏ها روشن شود و آنگاه به بحث اصلى بپردازيم.

    ________*__000000___00000
    _______*__00000000?0000000
    ______*___0000000000000000
    ______*____00000000000000
    _______*_____00000000000
    ________*_______00000
    _________?________0
    _000000___00000___*
    00000000?0000000___*
    0000000000000000____*
    _00000000000000_____*
    ___00000000000_____*
    ______00000_______*
    ________0________*
    ________*__000000___00000
    _______*__00000000?0000000
    ______*___0000000000000000
    ______*____00000000000000
    ______*______00000000000
    _______*________00000
    ________*_________0
    _________*________*
    _________*_______*
    __________*______*
    ___________*____*
    ____________*___*
    _____________*__*
    ______________**

    ¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•

    سلام اقا سجاد ... آپم خوشحال مي شم سر بزني

    در رابطه با............

    ببخشيد در نظر اولم اسم وبلاگ اشتباه شد. به اين وسيله تصحيح مي شه. گل نرگس شهلا درست است.

    سلام

    تشكر از شما براي بازديد از وبلاگم. از توجه و لطف شما به نوشته ام ممنونم.جز دعا ي فرج و انتظار كاري از من بر نمي آيد.

    مطلب شما هم بسيار مفيد بود . دستتان درد نكند.

    اللهم عجل لوليك الفرج

    ملتمس دعا

    + مسافر كشتي نجات 
    سلام.ان شاالله خداوند قلب ما را تا قيامت مملو از يقين به ولايت اميرالمومنين عليه السلام کند.مطلب بسيار خوبي بود.استفاده کردم.
    از حضورتون متشکرم.
    + مسافر كشتي نجات 
    سلام.ان شاالله خداوند قلب ما را تا قيامت مملو از يقين به ولايت اميرالمومنين عليه السلام کند.مطلب بسيار خوبي بود.استفاده کردم.
    از حضورتون متشکرم.
    پاسخ

    سلام عليكه انشاالله كه دعاي شما در حق همه ما مستجاب بشه دوست خوبم اين كاش ادرس هم گذاشته بودي كه ما ميتونستيم براي شما سر بزنيم
     <      1   2   3   4   5      >