سوال:
ميخواستم قضيه اجل و..و اينكه امكان داره كه خدا نخواد و فردي بيمره؟نتيجه تحقيق نوسنده وب لاک راه فضيلت:قسمت اول:
همه موجودات و حوادث و پديدههاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى
انجام مىشود. قضا و قدر الهى نيز به اين تعلق گرفته كه هر موجود و
پديدهاى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بيايد يا از بين برود و
مسأله مرگ و ميرها نيز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پديد آيد.
به طور كلى مرگ و مير دو نوع است: يكى اجل مسمّى، و دوّم اجل معلّق يا غير
مسمّى. نوع اوّل همان اجل طبيعى است كه مطابق با نطام خلقت هرموجود
زندهاى پس از يك دوره زندگى عوامل زيستى او رو به كاهش و زوال مىگذارد تا
روزى كه عمر او به سر رسد، و اجل معلق، مرگهاى زودرس هستند كه بر اثر
تصادف يا بيمارىها و... پديد مىآيند و هر دو اجل به اراده و مشيت الهى و
بر طبق قضا و قدر الهى انجام مىشود، ولى نكتهاى كه در اينجا قابل توجه
است اين كه اعمال و رفتار ارادى و اختيارى انسان نيز، خود يكى از اسباب و
مشيات اين عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است كه در بسيارى ازحوادث و
پديدههاى عالم، نقش فاعلى به خود مىگيرد. پس انسان مىتواند با اعمال و
رفتار خود، سرنوشت خويش را تعيين كند و يكى از امورى كه رفتار انسان در
تعيين آن مؤثر است، مرگ مىباشد. انسان مىتواند با رعايت اصول بهداشتى
و... عمر خود را به حد طبيعى و واقعى برساند. علاوه بر اين بعضى از گناهان
يا كارهاى خير مانند قطع رحم يا ظلم و احسان وصله رحم و صدقات و... نيز در
تأخير و تقديم مرگها مؤثر است، ولى در نهايت همه اينها برطبق قانون قضا و
قدر الهى است و خداوند از ازل مىداند كه هر انسانى با اعمال و رفتار خوب
يا بد خويش چه نوع اجلى خواهد داشت.
بنا بر آنچه گفته شد تعيين
الهي با ملاحظه همه شرايط از آن جمله انتخاب خود انسان و احتياط و بي
احتياطي اوست. به اين مثال توجه كنيد: اگر فانوسى را كه در مخزن آن مقدارى
نفت وجود دارد، روشن كنيم دو نوع خاموشى براى آن متصور است: يكى آن كه آن
قدر روشن باشد تا نفت آن تمام شود و به طور طبيعى خاموش گردد. دوم آن كه
قبل از تمام شدن نفت، كسى آن را خاموش كند يا فانوس بر زمين افتد و...
خاموش شود. اگر چه خداوند نسبت به پيشامد هر دو وضعيت علم دارد اما علم او
با ملاحظه اختيار و انتخاب ما است.
بيشتر مرگها با اجل معلق
تحقق مىپذيرد نه با اجل حتمى؛ يعنى، يكسرى عوامل، در تقديم يا تأخير آن
دخيل است؛ مثلاً اگر كسى از بدن خود مراقبت نكند و غذاهاى ناسالم و مضر
تناول نمايد، در اثر مسموميت و يا انسداد شريانها و... عمرش به پايان
مىرسد؛ حال آن كه اگر مراقبت مىكرد، ممكن بود عمرش طولانىتر باشد.
تأثير برخى از اعمال نيز به همين شكل است. صله رحم آن را افزايش مىدهد و
قطع رحم آن را كاهش مىدهد؛ ولى دامنه تأثير در محدوده اجل معلق است نه
اجل مسمى.
صدقه مسلما اجل را به تأخير مىاندازد؛ ولى بايد
بدانيم كه يك حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است كه مجموع آنها حادثهاى
را پيش مىآورند. بنابراين چه بسا اگر صدقه در كار نبود پيش از اين حوادث
منجر به آن واقعه مىشد و يا حادثه ناگوارترى پيش مىآمد.
براي
توضيح بيشتر توجه شما را به مطالب زير جلب مي کنيم:
خداوند از
ازل، هر اتفاقي که بر من و شما رخ مي دهد مي داند و مثلاً مي داند که در
روز 5/3/84 در ساعت 3.45 بعد از ظهر چه کاري از من و شما سر مي زند. اين
علم حتمي است و تخلف پذير نيست. اما آيا اين دليل سلب قدرت از من و شماست؟
بلکه صحيح تر اين است که گفته شود که خداوند مي داند که در روز 5/3/84 در
ساعت 3.45 بعد از ظهر هر کدام از ما به اختيار و قدرت خود چه مي کنيم يکي
با حسن اختيار خود روي به کار خير مي آرود و ديگري با سوء اختيار خود به
سمت بدي ميل مي کند. و اين علم حتمي و تخلف ناپذير الهي است .
به
عبارت ديگر خداوند انساني را با اختيار و قدرت آفريد و راه درست از نادرست
را به او نشان داده آنگاه او را فرمان داد که به سمت نيکي گرايش پيدا کند.
اما اين فرد به اختيار و قدرت خود ، به بيراهه مي رود و اين را خدا مي
داند.
مثال ساده آن، مثال معلمي دقيق و پر تجربه است که خوب درسي
مي دهد و دانش آموزان را به درس خواندن تشويق مي کند و در برابر تخلفات
آنها مي ايستد. اما از همان ابتداء مي داند که فلان دانش آموز تجديد خواهد
شد. علم معلم تاثيري در قدرت واختيار و تجديد شدن دانش آموز ندارد. او به
اختيار خود به بيراهه رفت و از اين درس نمره نياورد و معلم نيز همه اين
مطالب را مي دانست پس دقت فرماييد علم الهي قطعي و تخلف ناپذير است . اما
اين علم درباره موجودي است که با اختيار و قدرت خود دست به کار مي شود.
البته
چنانچه فرموديد. اين بحث از زمان ها دور بوده است و با بحث هاي کلامي نيز ،
چنانکه شايسته است ، قابل حل نيست. شايد ما را قانع کند، اما معلوم نيست
چهار گوشه قلبمان را راضي کند. بهترين راه ، اين است که به پشت بام آفرينش
برويم و از بالا مسائل را ببينيم. يعني راهي که قرآن و عترت پيشنهاد مي
کنند و عرفان به خوبي پيمود. در اين صورت به دور از بحث هاي نظري و
استدلالهاي کلامي حقيقت آفرينش را مي بينيم که انسان موجودي مختار است يا
اختيار خود به راه مي آيد يا به بيراهه مي رود. باتوجه به پرسشهايي که شما
مطرح فرموديد. معلوم است که ـ بحمدالله ـ استعداد درک اين حقايق را داريد.
توصيه
مي کنيم که بيشتر با اين حقايق آشنا شويد و بدين منظور به محضر قرآن و
عترت وارد شويد. آنگاه چشم دلتان که باز شد. حقيقت را مي بينيد که در اين
حال ما را نيز دعا فرماييد که چشم دل ما نيز به حقيقت باز شود. از اين مطلب
بگذريم.
بايد توجه داشت که انسان اختيار مطلق ندارد. بلکه اختيار
او در محدوده خاصي است. زمان و مکان ولادت؛ پدر و مادر و مسائلي اين چنين
در اختيار او نيست اما در محدوده دنيا و براساس اصل حاکم علت و معلول داراي
اختياراتي است که تکليف نيز براساس و به اندازه محدوده اختيار است. هر
انساني با سرمايه فطرت آفريده مي شود و مواجه با وسوسه هاي شيطاني است و
قدرت انتخاب بدي يا خوبي را دارد و مي تواند کاري را انجام دهد يا ندهد و
به اندازه همين اختيار مسئول است. درست مثل کارمندي که حدود اختياراتي دارد
و به اندازه هاي اختيارات مسئوليت دارد و اگر کارش را دست انجام داده
پاداش مي گيرد و اگر در حيطه وظايف و مسئوليت و اختياراتش تخلف و کم کاري
کرد، تنبيه مي شود. براي اينکه بحث بهتر روشن شود، اجازه مي خواهم که اشاره
به مضمون روايات معروفي که از امامان ما(ع) رسيده است، اشاره کنم و بحث را
دنبال کنم و آن رواياتي است که تحت عنوان «لاجبر و لاتفويض بل امر بين
امرين» مطرح هستند.
جمله «لاجبر و لاتفويض بل امر بين امرين»
مضمون احاديث متعددى است كه از اهل بيت عصمت و طهارت در نقد دو نظريه
نادرست جبر و تفويض بيان شده است و در حقيقت آموزهاى مستقل و دقيقى است كه
افعال اختيارى انسانها را بدرستى تبين مىكند (نگا: بحار الانوار باب اول و
دوم از ابواب العدل ج: 5 صص: 84 - 2). مبحث جبر و اختيار و امر بين
الامربين از مباحث پيچيده و مشكل كلامى و فلسفى و اخلاقى است كه درك و فهم
آن نياز به تفكر و تامل بيشترى دارد. به عنوان مقدمه لازم است كه تعريف
واژهها روشن شود و آنگاه به بحث اصلى بپردازيم.