• وبلاگ : راه فضيلت
  • يادداشت : اهل بيت ..بصيرت ..دعا ..استجابت..قبولي عبادت
  • نظرات : 17 خصوصي ، 72 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     

    ممنون از دلداريت

    اين همه ماجراي زندگي من نيست.همه حرف دل آدم تو دنياي مجازي نمي گنجه .

    مشكل موقعيتي كه از دست دادم نيست .مشكل در بسته ايه كه هرچي ميزنم باز نميشه . همچين مواقعي جاي خالي پدرم به خوبي حس ميشه . به وجودش خيلي احتياج دارم و حيف كه نيست.

    برام پشت و پناه خوبي بود .خيلي دلسوز بود .

    سلام..ممنون از لطفتون ..مبعث بر شما هم مبارك
    سلام آشيخ سجاد
    شما لطف داري. وبلاگ شما عالي و قابل استفاده است.
    شكر الله مساعيك
    سلام دوست بزرگوار
    ممنون از حضور گرم و صميمانه ي شما
    نظر لطف شماست
    خوشحال ميشم بازم به دديدن من بيايد
    به اميد ديدار
    خدا نگهدار
    + جواب نويسنده به يك كاربرمحترم 

    قسمت دوم جواب:

    با توجه به همين بحث، مىتوان نتيجه گرفت كه نبايد ميان مشكلات و مصيبتهاى زندگى و هدف كمالى انسان، رابطه معكوس وجود داشته باشد. بايد باور كرد هدف كمالى انسان، وقتى تحقق پيدا مىكند كه انسان در درون سختىها غور كرده، تضادهاى زندگى را آزموده باشد تا بتواند خود را شكوفا ساخته و توانايىهايى لازم را براى سير سفر زندگى كسب كند. فيلسوف آلمانى هگل چنين گفته است:
    »نزاع و شر، امور منفى ناشى از خيال نيستند؛ بلكه امور كاملاً واقعى هستند و در نظر حكمت، پلههاى خير و تكامل مىباشند. تنازع، قانون پيشرفت است. صفات و سجايا در معركه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تكميل و تكوين مىشوند و شخص فقط از راه رنج و مسؤوليت و اضطرار به اوج علو خود مىرسد»4
    .
    استاد مطهرى در مورد نقش تضادها و سختىها در زندگى چنين نوشته است: «اين خصوصيت، مربوط به موجودات زنده، بالاخص انسان است كه سختىها و گرفتارىها مقدمه كمالها و پيشرفتها است. ضربهها جمادات رانابود مىسازد و از قدرت آنها مىكاهد ولى موجودات زنده را تحريك مىكند و نيرومند مىسازد... آدمى بايد مشقتها تحمل كند و سختىها بكشد تا هستى لايق خود را بيابد. تضاد و كشمكش، شلاق تكامل است. موجودات زنده با اين شلاق راه خود را به سوى كمال مىپيمايند. اين قانون، در جهان نباتات، حيوانات و بالاخص انسان صادق است... . سختى و گرفتارى هم تربيت كننده فرد و هم بيدار كننده ملتها است. سختى، بيدار سازنده و هوشيار كننده انسانهاى خفته و تحريك كننده عزمها و ارادهها است. شدائد همچون صيقلى كه به آهن و فولاد مىدهند. هر چه بيشتر با روان آدمى تماس گيرد او را مصممتر و فعالتر و برندهتر مىكند؛ زيرا خاصيت حيات اين است كه در برابر سختى مقاومت كند و به طور خودآگاه و يا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختى همچون كيميا، خاصيت قلب ماهيت كردن دارد جان و روان آدمى را عوض مىكند. اكسير حيات دو چيز است: عشق و آن ديگر بلا. اين دو نبوغ مىآفرينند و از موارد افسرده و بىفروغ گوهرهايى تابناك و درخشان به وجود مىآورند»5
    .
    چه بسا در انتها اين پرسش به ذهن دانشجوى محترم بيايد كه شايد كسى اساساً نمىخواهد به سعادت و نيك بختى برسد، آنگاه آيا اين نوعى جبر نخواهد بود كه خداى متعال او را - با آن كه خود از خلقت خودناراضى است - آفريده و او را در مسير پردردسر زندگى قرار داده است. به نظر مىآيد چنين اعتراضى پرسشى غيرطبيعى و به خاطر آميخته بودن ذات انسانى به كمالطلبى و سعادت، اعتراضى خطا و بىتناسب با وجود فطرى انسان است و نشان از نبود آگاهى و معرفت كامل به خداى متعال به عنوان كمال مطلق دارد. محال است كسى اللّه را »اللّه« شناخته باشد، در عين حال نخواهد خود را به آن سرچشمه فيض و هستى نزديك گرداند و نيستى را بر هستى ترجيح دهد.6

    اگر هدف کلي آفرينش انسان روشن شود، در اين راستا لزوم وجود امام روشن مي گردد. امام واسطه فيض الهي است که همه فيوضات آفرينش - که بايست به انسان برسد - از جانب او و به واسطه او مي رسد و در اين جهت بين امام غايب و حاضر تفاوتي نيست.

    پىنوشت:
    1. ر.ك: فرازهايى از اسلام، علامه طباطبايى، ص194-192.
    2.
    حديث قدسى
    .
    3.
    تكامل اجتماعى انسان، مرتضى مطهرى، ص76
    .
    4.
    عدل الاهى، استاد مطهرى، ص150
    .
    5.
    همان، ص156 - 152
    .
    6.
    تكامل اجتماعى انسان، مرتضى مطهرى، ص154.

    + جواب نويسنده به يك كاربرمحترم 

    سوال:هدف كلي خداوند از آفرينش من انسان نوعي چيست.

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاك راه فضيلت:

    قسمت اول جواب:

    غرض خداوندى از خلقت انسان و كل نظام آفرينش، هرگز سود شخصى نبوده، بلكه منظور جود بر ديگران و بندگان بوده است1.
    اگر خدا خدا باشد، خدايى خدا اقتضا مىكند كه همواره، بر ديگران جود داشته باشد. اگر جودى از ناحيه خداوند صورت نمىگرفت، مقام خداوندى قابل شك و ترديد مىبود. البته اين جودى كه خداوند ما را به خاطر آن آفريده، نه يك جود مادى، بلكه جودى خدايى و بلكه خود خدا است؛ يعنى خداى متعال انسان را آفريد تا خود را با تمام كمالاتى كه دارد، به انسان ارزانى بدارد. اين كه خداى متعال فرمود: «كسى كه مرا بطلبد، مىيابد و كسى كه مرا يافت، در نهايت عاشقم مىشود و كسى كه عاشق من شد، من نيز به او عشق مىورزم و كسى كه من عاشق او شدم او را مىكُشم و بالاخره كسى كه من او را كشتم، ديه او بر گردن من است، كسى هم كه ديه او برگردن من باشد، من خود ديهاش خواهم بود»2
    .
    نشان از همين رابطه عشقى ميان خدا و آفرينش هستى و خلقت انسان دارد. بر اين اساس، بايد گفت كه سهم ما از هستى، همه هستى(خداى لايتناهى) است
    .
    استاد مطهرى در اين باره كه هدف از خلقت خود خدا است، چنين نوشته است: «ما هرگز در قرآن به اين منطق برخورد نمىكنيم كه انسان آفريده شده است كه هر چه بيشتر بداند و هر چه بيشتر بتواند، تا اين كه انسان وقتى دانست و توانست، خلقت به هدف خود رسيده باشد. بلكه انسان آفريده شده است كه خدا را پرستش كند و پرستش خدا، خود هدف است. اگر انسان بداند و هر چه بيشتر بداند و بتواند و هر چه بيشتر بتواند، ولى مسأله شناخت خدا كه مقدمه پرستش است، و عبادت خداوند در ميان نباشد، به سوى هدف خلقت گام برنداشته است. و از نظر قرآن سعادتمند نيست. طبعاً به اين معنا در منطق اسلام هدف اصلى از زندگى، جز معبود چيز ديگرى نمىتواند باشد. يعنى قرآن مىخواهد انسان را بسازد و مىخواهد به او هدف و آرمان بدهد، و هدف و آرمانى كه اسلام مىخواهد بدهد فقط خدا است و بس، و هر چيز ديگر جنبه مقدمى دارد نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلي»3
    .
    ولى نكته مهمى را بايد متذكر شد و آن اين كه اولاً جودى كه از ناحيه خداوند به ما مىرسد قابل سنجش با سنجشهاى دنيوى و مادى صرف نخواهد بود. هر چند بخشى از جود و فيض الاهى شامل همين نعمت سلامتى براى برخى، نعمت رفاه براى برخى ديگر، نعمت علم براى ديگران و نعمتهاى ديگرى كه براساس حكمت الاهى توزيع شده است، نيز مىشود. اگر ما هدف از آفرينش را خود خداوند به عنوان سرچشمه و غايت همه كمالات (علم، توانايى، زيبايىو...) بدانيم، آنگاه سنجههايى كه براى ارزيابى نعمتهاى الاهى بايد به كار ببريم، بايد در همين راستا و با همين منطق بوده باشد
    .
    نكته بعدى كه بايد در سنجش جود الاهى و فهم هدف آفرينش مورد توجه قرار بگيرد، تلاش و استفاده از نيروى اراده و عزمى است كه خداوند در نهاد هر فردى گذاشته است؛ يعنى بدون آن كه ما انسانها از اين نيروى الاهى استفاده كنيم، نمىتوانيم در مورد جود الاهى بر ما و ثمره آفرينش خود، قضاوت كنيم. ابتدا بايد تلاش لازم را به انجام رساند و از عجايب و توانايىهايى انسان آنگاه تا بتوان هدف از آفرينش را مورد سؤال قرار داده، در آن مورد به قضاوت نشست. غرض از آفرينش الاهى هرگز اين نبوده است كه آدمى بدون هيچ تلاش و كوششى به هدف و غايت هستى خود برسد. مراد از آفرينش اين بوده كه انسان در بسترى قرار گيرد كه با تلاش و كوشش خود، افق زندگى خود را روشنتر ساخته، خودش را به غايت كمال شخصيتى خود برساند. كسى كه در زندگى به دنبال راهى هموار مىگردد، بايد اطمينان داشته باشد هرگز چنين راه هموارى يافت نمىشود و به فرض يافت شدن، انسان را به كمال نمىرساند
    .
    فردى كه در امر خود شكوفايى دچار سستى و كاهلى است، به موجب ناكامىهاى فراوان در زندگى، همواره حياتى تيره و تار خواهد داشت و چه بسا به نوعى اندوه روحى گرفتار خواهد شد. غالباً اين گونه از افراد به جاى آن كه درصدد رفع نقاط كور زندگى خود برآيند، با جزع و بىقرارى، زندگى را پيچيدهتر و دشوارتر ساخته، اصل حيات و هستى را مورد ترديد و انكار قرار مىدهند
    .
    مردانى مىتوانند زندگى را باور كنند، كه عشق به حيات را حس كرده، فلسفه زنده بودن را درك كنند كه همواره از كارزار در زندگى خاطرى آسوده نداشته باشند و پيوسته در كشاكش روزگار و دشوارىهاى زندگى، در حال كشف گوهرِ نابِ انسانىشان هستند
    :
    زندگى در صدف خويش گهر ساختن است

    در دل شعله فرورفتن نگداختن است


    بنابراين، ميان تلاش، عمل، عرق ريختن در زندگى از يك سو و شناخت گوهر نفس انسانى ارتباطى مستقيم وجود دارد و بدون تلاش عملى با قناعت به تفكر و بعضاً خيالات آشفته، نمىتوان هدف خلقت را درك و باور كرد. بنابراين، جودى كه خداوند در اين نظام هستى گذاشته، گنجى آماده و سهل الوصول نيست كه با ديدن آن، معماى زندگى، براى ما آسان شود؛ بلكه گنجى پنهان است، كه اولاً بايد آن را شناخت و آنگاه با تلاشى طولانى، در صدد كسب آن برآمد.

    °°°°°°°°°°°°|/
    °°°°°°°°°°°°|_/
    °°°°°°°°°°°°|__/
    °°°°°°°°°°°°|___/
    °°°°°°°°°°°°|____/°
    °°°°°°°°°°°°|_____/°
    °°°°°°°°°°°°|______/°
    °°°°°°______|_______________
    ~~~~/____________________\~~~~
    ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....مرسد اگه دوباره بياين خوشحال ميشم مبن اژم مررسي سر زدي

    سلام

    خوب هستيد؟

    وبلاگ بسيار جالب و روحاني اي داريد.

    خداوند شما رو حفظ كنه كه بيشتر و وسيع تر به اين موضوعات بپردازيد. به اميد موفقيت و بهروزي شما استاد بزرگوار.

    التماس دعا، يا حق

    سلام.

    گريزانم از اين مردم كه با من به ظاهر هم دم و يكرنگ هستند ولي درباطن از فرط حقارت به دامانم دوصدپيرانه بستند.

    تومگومارابدان شه بارنيست باكريمان كارهادشوارنيست

    سلام

    خيلي ممنون كه به من هم يه سري زيد

    و ممنون از نظر زيباتون....توي اين اپم سعي كردم يه يكم به اين اشاره كنم كه خداوند همه جا هست فقط لازم هست اينو باور كنيم

    چه وقتي مه گناه ميكنيم و چه وقتي كه خوبي ميكنيم!

    بازهم به وب من سر بزنيد من خوشحال ميشم كه وبم رو از نظر اخلاقي و مطلبي يه ناظر داشته باشه...

    ممنون و منتظر حضور گرمتون هستم

    تا بعد

    سلام.

    ميخواستم بگم كه حاج اقاي محترم وبلاگ ما و هم چنين نظرات دوستان ما مان اخلاقي هست و اگر كسي خطايي كرده كه اصلا همچين چيزي هم نبوده نه دور از مقدسات نه دور از اخلاقيات بوده

    و حرف هايي كه زده ميشه همه از روي احترام و محبت و علاقه به تيم محبومون هست و ما هيچ خطايي شرعي و خلاف شرع نكرديم

    اميدوارم متوجه حرف من شده باشيد.

    پاسخ

    سلام عليکم.من متوجه منظور شما نشدم مگه چي شده من که نگفتم که وبلاک شما بد است ...اگر لطف کنيد منظورتون را واضح بگيد خوشحال ميشوم
    + جواب نويسنده به يك كاربر محترم 
    سوال:گاهي ميل شديدي به عبادت و ... در خود احساس مي كنم و گاهي هرگز و شايد اين امر موجب ترك نمازم نيز شود چگونه اين عادت را از خود برهانم تا بتوانم هميشه مشتاق عبادت خدا باشم؟

    نتيجه تحقيق نويسنده وبلاک راه فضيلت:

    اصل اين كه اين گونه اختلاف روحيه ها در انسان پديد آيد, امري طبيعي است . حضرت امير(ع ) مي فرمايند: «قلب انسان گاه رو به عبادات و اعمال خير مي كند و گاه به آنها پشت مي نمايد (داراي اقبال و ادبار است)». ولي اگر بي ميلي به عبادت و تهذيب نفس طولاني گردد، نشانگر بروز مشكلي در زواياي وجودي انسان است . بعضي از اين مشكلات عبارت است از:
    1- حب نفس و دوست داشتن بيش از حد خود.
    2- جاي گيري حب دنيا و زرق و برق آن در دل آدمي.
    3- استفاده از غذاهايي كه حلال نيستند.
    4- استفاده از غذاهايي كه پاك نيستند.
    5- تكرار گناه به حدي كه دل سياه گردد و شوق عبادت گرفته شود. كه با تفحص در نفس خود بايد علت را پيدا كرد و مداوا نمود. بي ميلي و بي رغبتي و عدم توجه در نماز معلول عوامل متعددي است از جمله :
    الف ) نشناختن نماز و اهميت و اسرار نهفته در آن.
    ب ) عدم شناخت و توجه كافي نسبت به معبود; يعني , همو كه در نماز با او سخن مي گوييم.
    ج ) اشتغال ذهن و فكر و انديشه و تعلق قلب به دنيا و مسائل مادي .
    براي حل اين مشكل راه هاي متعددي وجود دارد از جمله :
    1- دقت در انجام مقدمات نماز; مانند وضوي با معنويت انجام مستحباتي چون اذان اقامه و ...
    2- گزينش مكان مناسب و دوري از جاهاي شلوغ و پر سر و صدا و دوري از هرچه موجب انحراف از توجه به خداوند شود.
    3- گزينش وقت مناسب تا آن جا كه ممكن است اول وقت خواندن نماز.
    4- تا حد امكان در مسجد و با جماعت نماز خواندن (به ويژه در جماعاتي كه بعد معنوي بيشتري دارد).
    5- نماز را با اشتياق و با طمائنينه و با دقت در مفاهيم و معاني آن خواندن.
    6- عدم توجه به اطراف و اطرافيان؛ در حال ايستاده به مهر نگريستن و در ركوع به پايين پا و در تشهد به دامن خود نظر نمودن.
    7- تخليه دل از حب دنيا و امور دنيوي و آن را مالامال از عشق خداساختن .
    توضيح : ذهن انسان همواره متوجه چيزي است كه به آن عشق مي ورزد چنان كه عاشق آني از فكر معشوق خود بيرون نمي رود. اين كه ما در نمازهايمان همواره به فكر مسائل ديگر هستيم به خاطر تعلق شديد نفس به دنيا و حب آن است اما آن كه عاشق حق است در هر حال و كاري به ياد خداست به طوري كه گويي هميشه در نماز است.
    8- ضبط قوه خيال , توضيح : پرنده لجام گسيخته خيال چكاوكي است كه هر آن بر شاخساري مي نشيند. از اين رو هميشه افكار انسان به اين طرف و آن طرف متوجه است و قرار و آرامي ندارد اما اگر آدمي با دقت و هوشياري در كنترل آن بكوشد پس از چند صباحي رام و مطيع شده و به هر سو كه اراده کند متوجه مي گردد. بنابراين انسان بايد در نماز از اول با قاطعيت بنا گذارد كه تمام توجه خود را به سوي پروردگار معطوف دارد و هرگاه طاير خيال از چنگ او گريخت بلافاصله آن را به همان جهت برگرداند. اگر چندين مرتبه در ايام متوالي چنين كند كم كم ذهنش عادت خواهد نمود.
    9- توجه به عظمت و هيبت پروردگار و فقر وفاقه خود. بديهي است اگر آدمي بداند با چه بزرگي روبه روست و خود در مقابل او هيچ بلكه عين احتياج و فقر و فاقه است با تمام وجود و ذهن و انديشه خاضع مي گردد.
    10- مطالعه پيرامون كيفيت نمازهاي اهل بيت (ع ) همچنين مطالعه كتاب هايي چون «آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت»، امام خميني و «اسرارالصلوه»، ميرزا جواد ملكي تبريزي بسيار نافع است.
    11- تميز بودن بدن و لباس مسواك زدن دندان و خالي بودن معده در هنگام نماز نيز از مستحبات و موجب حضور بيشتر قلب است.

    سلام خيلي ممنون كه بهم سر ميزنين و از نظرات ارزشمندتون منو بي نصيب نميزارين.مطلب جديد هم تاثير گذار بود ممنون.
     <      1   2   3   4   5      >