آزادی همان طور که خیلی خوب است ولی در بعضی از مواردبسیار مضر می باشد و اگر انسان در این موارد خودش را آزاد بگذارد موجبات نابودی و گرفتاری اش را فراهم ساخته است.این موارد عبارتند از:
1:آزادی نفس:مهم ترین عاملی که مانع سعادت و خوشبختی انسان است آزاد گذاشتن هوای نفس می باشد.تسلیم بى قید و شرط در برابر شهوات و خواسته هاى نفس،بزرگ ترین دشمن سعادت بشر می باشد،همان گونه که از امیر المومنین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
هر کس عنان نفس خویشتن را رها کند و در اعمال تمنّیات مضرّش آزاد بگذارد،نفس متجاوز و سرکش،او را به راه هاى تاریک و خطرناک می برد و موجبات تباهى و سقوطش را فراهم می سازد«1»
2:خشم و غضب:خشم و غضب از خطرناک ترین حالات انسان است که اگر جلو آن آزاد شود،گاه به شکل یک نوع جنون و دیوانگى و از دست دادن هر نوع کنترل بر اعصاب خودنمایى مى کند و بسیارى از تصمیم هاى خطرناک و جنایاتى که انسان یک عمر باید کفاره و جریمه آن را بپردازد در چنین حالتى انجام مى شود.
خشم و غضب همچون آتشى سوزان است که گاه یک جرقّه آن تدریجاً تبدیل به خرمنی از آتش مى شود،و خانه ها و شهرها را در کام خود فرو مى برد همان گونه که از مولای متقیان این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
غضب آتشى است مشتعل،کسى که خشم خود را فرو نشاند،آن آتش را خاموش کرده است و آن کس که غضب را به حال خودش آزاد گذارد خود اوّلین کسى است که در شعله هاى آن خواهد سوخت«2»
3:چشم چرانی:چشم دیده بان قلب است که اگر به نا محرم دوخته شود باعث می شود قلب در تسخیر عشق های دوروغی گرفتار شود.
اگر کسی مبتلا به چشم چرانی باشد این بیمارى از چشم به قلب او منتقل می شود و بدین وسیله قلب او در تسخیر شیطان قرار می گیرد.و گاهی یک نگاه ممکن است باعث از هم پاشیدگى خانواده ها،اختلافات،و حتّى ضرب و قتل شود!همان گونه که مولا امیر المومنین می فرماید:
هر که نگاهش را آزاد گذارد، افسوس فراوان خورد«3»
سوالاتی که در وبلاک راه فضیلت مطرح می شود در وبلاک جواب پاسخ داده می شود برای دیدن وبلاک جواب روی کلمه جواب کلیک کنید جواب
منابع:
1: قال امیر المومنین علیه السلام:مَنْ رَخَّصَ لِنَفْسِهِ ذَهَبَتْ بِهِ فِی مَذَاهِبِ الظُّلْمَ«غرر الحکم روایت شماره 7048»
2:قال امیر المؤمنین علیه السلام:الْغَضَبُ نَارٌ مُوقَدَةٌ مَنْ کَظَمَهُ أَطْفَأَهَا وَ مَنْ أَطْلَقَهُ کَانَ أَوَّلَ مُحْتَرَقٍ بِهَا«غرر الحکم روایت شماره 6895»
3: قال امیر المومنین علیه السلام:وَ مَنْ أَطْلَقَ طَرْفَهُ کَثُرَ أَسَفُه«تحف العقول صفحه 157»
در پست های قبلی«آزادی واقعی»مطالبی را جهت رسیدن به آزادی بیان کردم،که برخی از آن راه کارهایی که بیان شد فردی بودند و برخی اجتماعی و در این پسب می خواهم راه کارهای فردی دیگر را بیان کنم که حتما انسان را به سرچشمه آزادی می رساند.
راه کار های فردی جهت رسیدن به آزادی واقعی:
1:تمرین آزاد منشی:یک قهرمان برای این که بتواند بر تمام حریفان خود غلبه کند باید تمرینات سختی را پشت سر بگذارد و هر روزی که تمرین می کند یک پله به قهرمانی نزدیک تر می شود انسان هم در این دنیا به انواع و اقسام مشکلات رو به رو است که غلبه بر این مشکلات انسان را روز به روز به سر چشمه آزادی که نوعی قهرمانی است نزدیک تر می کند همان گونه که از امام صادق علیه السلام روایت شده است که حضرت فرمودند:
آزاد مرد،در همه حالات،آزاد است،اگر به مصیبتى دچار شود صبر می کند،اگر گرفتار انوع بلاها گردد شکست نمی خورد،آزاد مرد اگر اسیر شود،ستم بیند،و آسایش او به سختى تبدیل شود،باز هم آزاد است،چنان که بروح آزاد یوسف صدّیق آسیبى نرسید،با آن که به بردگى رفت،اسیر شد،ستم دید،همچنین تاریکى زندان،وحشت حبس،و مصائب دیگرى که دامن گیر آن مرد الهى شد،ضررى به شخصیت روحى وى نزد،و سرانجام خداوند بر او منت گذارد،و او را به اوج عظمت و اقتدار رسانید و فرمانرواى جبار مصر را،که روزى مالک یوسف صدّیق بود،به بندگى و غلامى وى در آورد.«1»
2:محاسبه نفس:در مکتب مقدّس اسلام عالی ترین هدف و گرانقدر ترین مقصد،نیل به آزادى و نجات از انواع بندگی هاى پنهان و آشکار است.یک فرد مسلمان موظف است همواره مواظب خود باشد تا قدمش در راه یکتاپرستى نلغزد و طوق عبودیت و بندگى غیر خدا را هرگز بگردن نیفکند و آزادى پر ارزش خویش را،حتى براى یک لحظه،از دست ندهد.و این فقط با محاسبه نفس امکان پذیر است همان گونه که از وجود نازنین امام صادق علیه السلام این گونه نَقل شده که حضرت فرمودند:
قبل از آن که بمیرى،جان خود را از آن چه به خیر و سعادت مضرّ است باز دار،همان طور که در طلب معاش خود کوشا هستى در آزادى روان خود از ناپاکی ها نیز کوشش کن،زیرا آزادى جانت،در گرو اعمالى است که مرتکب می شوى«2»
واقعا همین گونه است که حضرت فرموده اند چون هیچ محکمه اى در جهان بقدرت و آزادى محکمه قضائى وجدان نیست،مجرم هر قدر نیرومند و قوى باشد در برابر قاضى وجدان ناتوان و عاجز است و با هیچ وسیله اى نمی تواند خویشتن را از مجازات هاى محکمه وجدان خلاص نماید.
3:قطع وابستگی به دنیا:چرا عدّه اى این گونه دنیاپرست شده اند؟چون دنیاى پر زرق و برق و فریبنده را به درستى نشناخته اند و اگر می دانستد،کسى که خود را به دنیا مى فروشد، اسیر دنیاست.اما کسى که دنیا را مى بخشد،امیر دنیاست،این گونه فریفته دنیا نمی شدند،همان گونه که از امیر المومنین نقل شده است که حضرت فرمودند:
هر که بى رغبت باشد در دنیا آزاد گرداند نفس خود را و راضى گرداند پروردگار خود را.«3»
منابع:
1:عن ابى بصیر قال سمعت ابا عبد اللَّه علیه السّلام یقول: انّ الحرّ حرّ على جمیع احواله، ان نابته نائبة صبر لها، و ان تداکّت علیه المصائب لم تکسره، و ان اسر و قهر او استبدل بالیسر عسرا، کما کان یوسف الصّدّیق الامین صلوات اللَّه علیه لم یضرر حرّیّته ان استعبد و قهر و اسر و لم یضرره ظلمة الجبّ و وحشته و ما ناله ان منّ اللَّه علیه فجعل الجبّار العاتى له عبدا بعد اذ کان له مالکا«کافى جلد 2 صفحه 89»
2:قال ابو عبد اللَّه علیه السّلام: اقصر نفسک عمّا یضرّها من قبل ان تفارقک و اسع فی فکاکها کما تسعى فی طلب معیشتک فانّ نفسک رهینة بعملک«کافى جلد 2 صفحه 455- 45»
3:مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَعْتَقَ نَفْسَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه«غرر الحکم حدیث شماره 6100»
صدای ساز و آواز بلند بود هر کس که از نزدیک آن خانه می گذشت،می توانست حدس بزند که درون خانه چه خبر است،بساط عشرت و می گساری پهن بود و جام های شراب یکی پس از دیگری نوشیده می شد.
کنیزک درون خانه را جاروب زده و خاک روبه ها را در دست گرفته از خانه بیرون آمده بود تا آن ها را در کناری بریزد.در همین لحظه مردی که آثار عبادت زیاد از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش حکایت از سجده های طولانی می کرد،از آن جا می گذشت.مرد از کنیزت پرسید:صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟او پاسخ داد آزاد است.
مرد فرمود معلوم است که آزاد است،اگر بنده می بود پروای صاحب و مالک و خداوند خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.
رد و بدل شدن این سخنان بین کنیزک و آن مرد موجب شد که کنیزک مکث زیاد تری در بیرون از خانه داشته باشد،هنگامی که به خانه برگشت اربابش پرسید:چرا این قدر دیر آمدی؟کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت:مردی به چنین وضع و هیئت می گذشت و چنان پرسشی کرد و من چنین پاسخی دادم.
شنیدن این ماجرا ارباب را چند لحظه در اندیشه فرو برد،مخصوصا آن جمله که«اگر بنده می بود از صاحب اختیار خود پروا می کرد»مثل تیر بر قلبش نشست.از جایش بلند شد و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد،با پای برهنه به دنبال گوینده سخن به راه افتاد،و خود را دوان دوان به او رسانید و وقتی نگاه به صورت آن مرد کرد متوجه شد که ایشان امام موسی کاظم علیه السلام می باشد و خلاصه به دست مبارک امام از گناهان خود توبه کرد و تا آخر عمر دیگر کفش نپوشید و به بشر حافی معروش شد.«1»
واقعا برخی خیال می کنند آزادی یعنی بی بند و باری،بی حجابی،گناه در ملاء عام در حالی که اصلا این معنای آزادی نیست همان گونه که مولا امیر المومنین می فرماید:
هرکس شرایط بندگی خدا را به جا آورد سزاوار آزادی می شود و هرکس در عمل به شرایط آزادگی کوتاهی کند،به بندگی غیر خدا مبتلا می شود«2»
منابع:
1:مجموعه آثار شهید مطهری،داستان راستان،ج 18 ص 285
2::قال علىّ علیه السّلام: من قام بشرائط الحرّیّة اهل للعتق و من قصر عن احکام الحرّیّة اعید الى الرّق«روایات تربیتی ج 3 ص 251»
در پست قبلی«راه های کسب آزادی» روش هایی را جهت کسب آزادی بیان کردم در این پست می خواهم ادامه راه هایی که از طریق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله بیان شده است را خدمت شما عرض کنم ..
راه های کسب آزادی:
1:عبادت برای خدا:اگر کسی خدا را عبادت کند نه به خاطر ترس از عذاب و نه به خاطر طمع داشتن به بهشت،او در واقع آزاد مردی واقعی می باشد،و اصلا عبادت خداوند فقط به خاطر این باید باشد که خداوند شایسته عبادت کردن است،همان گونه که در روایت بسیار زیبایی از امام صادق علیه السلام این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
عبادت بر سه وجه است گروهى خداوند را براى ترس عبادت مى کنند آن عبادت بردگان است،گروهى خداوند را براى طلب ثواب و پاداش عبادت مى کنند که آن عبادت مزد بگیران است،و گروهى هم براى خدا و محبت او عبادت مى کنند که آن عبادت آزادگان مى باشد و این بهترین عبادت مى باشد«1»
2:قناعت کردن:بسیاری از کسانی که در بند گناهان اسیر شدند،یا کسانی که در بند زندان ها هستند،کسانی هستند که به لقمه حلال قانع نبودند و می خواستند راه صد ساله را یک شبه طی کنند و به خاطر همین به اموال دیگران طمع کردند و در زندان گرفتار شدند،پس کسی که می خواهد همیشه آزاد زندگی کند باید راه قناعت را در پیش بگیرد همان گونه که از مولای منتقیان این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
شخص قانع آزاد است و شخص طمع کار بنده و برده است.«2»
3:عمل کردن به وعده:گاهی انسان خجالت می کشد در کنار دوستی حاضر شود و اگر از او بپرسند چرا در به دیدار فلانی نمی روی؟می گوید من به وعده ای که به او داده بودم عمل نکرده ام،یا اگر آن شخص به دیدارش بیاید خودش را مخفی می کند! این ها نشانه این است که انسان آزاد نیست،پس بیایید با عمل کردن به وعده هایی که به دیگران می دهیم آزادی خود را تضمین کنیم همان گونه که امیر المومنین می فرماید:
هر کس به وعده نیکی که در گذشته داده است عمل کند آزادگی اش کامل است«3»
4:بنده خدا بودن:خداوند همه انسان ها را آزاد خلق کرده است که تن به ذلت و پستی ندهند،اما متاسفانه برخی از انسان های برای به دست آوردن منافع زود گذر دنیا دست به هر کار پستی می زنند،و حتی گاهی بنده حلقه به گوش دشمنان می شوند و این در حالی است که خداوند دوست دارد بندگانش همه آزاد باشند همان گونه که امیر المومنین می فرماید:
بزرگوار تر از آن باش که به پستی تن در دهی،هر چند که پستی تو را به آن چه خواهی برساند؛زیرا تو نمی دانی دربرابر آن چه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی،چه عوض و بهایی به دست می آوری!بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.«4»
منابع:
1:عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَ« الکافى ج 2 ص 84»
2: قال علی علیه السلام:الْعَبْدُ حُرٌّ مَا قَنِعَ الْحُرُّ عَبْدٌ مَا طَمِعَ«غرر الحکم و درر الکلم ص ص 391»
3:قال علی علیه السلام:مَنْ قَضَى مَا أُسْلِفَ مِنَ الْإِحْسَانِ فَهُوَ کَامِلُ الْحُرِّیَّه«تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 391»
4: قال علی علیه السلام:وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تُعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا«مجموعة ورام تنبیه الخواطر ج1 ص 72»
در مطلب قبلی راه هایی را جهت کسب آزادی بیان کردم«روش کسب آزادی» و در این پست می خواهم راه های دیگری را جهت کسب آزادی بیان کنم.ان شاالله
راه های کسب آزادی:
1:خوش اخلاقی:انسان خوش اخلاق آزادانه در جمع دوستان و آشنایان حضور می یابد و به خاطر اخلاق خوشی که دارد،دیگران او را دوست دارند.ولی آدم بد اخلاق همیشه در زندان تنهایی خود اسیر است و دیگران از او گریزان می باشند.پس یکی از راه هایی که انسان را به آزادی می رساند خوش اخلاقی می باشد همان گونه که وجود نازنین مولای متقیان می فرماید:
خوش اخلاقی بهترین صفت هر شخص آزاده است«1»
2:کسب حلال:کسی که از راه حلال روزی خود و خانواده اش را تامین می کند هم نزد وجداونش آزاد است و مورد سرزنش وجدان واقع نمی شود و هم نزد عامه مردم آزاد است.بر عکس کسی که از راه حرام درآمد کسب می کند هر روز و شب باید در محکه وجدان پاسخگو باشد و از وجدان گذشته هر روز کابوس لو رفتن اعمالش او را آزار می دهد و خیلی وقت ها هم به دست قانون مجازات می شود خلاصه کسی که دوست دارد آزاد باشد باید دنبال کسب حلال برود همان گونه که مولای متقیان امیر المومنین می فرماید:
از توفیقات مرد آزاد کسب مال از راه حلال است«2»
3:دوری از کَلک و فریب:برخی با کَلک زدن به دیگرا واقعیت را پنهان می کنند و می خواهد از این راه به منفعتی برسند غافل از این که فریب او روزی آشکار خواهد شد و آن روز است که شخص فریب کار خود را داخل هزاران سوراخ پنهان می کند که دست فریب خورده به او نرسد،پس کسانی که دنبال آزادی هستند باید دست از کلک و فریب بردارند همان گونه که از امیر المومنین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
آزادی و آزادگی منزه از کَلک و فریب کاری است«3»
4:کنترل شهوت:در این دنیا مردم دو دوسته هستند برخی سوار بر شهوت هستند و هر کجا بخواهند او را می برند و هر کجا بخواهند او را کنترل می کنند و در واقع بر شهوت خود مسلط هستند و برخی از افراد شهوت،سوار آن ها است و شهوت او را به هر طرف بخواهد می کشد و کنترل انسان به دست شهوتش است.خوش به حال کسانی که سوار بر شهوتشان هستند و می توانند آن را کنترل کنند،آزادی برای چنین کسانی است همان گونه که وجود نازنین امیر المومنین می فرماید:
آزاد کسی است که شهوت هایش را ترک کند«4»
منابع:
1:قال علىّ علیه السّلام:حُسْنُ الْبِشْرِ شِیمَةُ کُلِّ حُر«غررالحکم، ص434»
2:قال علىّ علیه السّلام:مِنْ تَوْفِیقِ الْحُرِّ اکْتِسَابُهُ [اکتساب] الْمَالَ مِنْ حِلِّه«غررالحکم، ص354»
3:قال علىّ علیه السّلام: الحرّیّة منزّهة من الغلّ و المکر«غرر الحکم ص 191»
4:َ مَنْ تَرَکَ الشَّهَوَاتِ کَانَ حُرّا«تحف العقول، ص 88»
اگر یک سر به زندان ها زده باشید می بینید که برخی خیال می کرده اند آزادی یعنی این که انسان به راحتی به ناموس دیگران تجاوز کند و به خاطر این فکر غلط به گناه بی حیایی گرفتار شده اند و الان در زندان به سر می برد،برخی به خاطر کلاه برداری زندانی شده اند چون به دیگران قول داده اند یا چک داده اند و به وعده خودشان عمل نکرده اند و به خاطر همین الان در بند هستند و برخی در زندگی خود تدبیرات لازم را اجرا نکرده اند و به خاطرش گرفتاری هایی به وجود آورده اند و زندگی خود را پشت میله های زندان سپری می کنند و برخی به خاطر این که شخص خوش اخلاقی نبوده اند و با دیگران دعوا کرده اند و به زندان راهی شده اند و...خلاصه آزادی نعمتی است که از رعایت برخی از مسائل به دست می آید همان گونه که در روایت بسیار زیبایی از وجود نازنین امام صادق علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند:
پنج خصلت است که هر کس در او یکى از آن ها نباشد خیری در او نخواهد بود.اولى وفا است،دوم دوراندیشى،سوم حیا،چهارم حسن خلق،پنجم که جامع این صفات است آزادی است«1»
از این روایت به دست می آید که برای به دست آوردن آزادی انسان باید هم حیا را رعایت کند هم به حرف ها و چک هایی که کشیده وفا کند و خوش اخلاقی باشد ...تا بتواند در جامعه و نزد وجدان خود آزادانه زندگی کند.
منابع:
1:عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهَا فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ- أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِیَةُ التَّدْبِیرُ- وَ الثَّالِثَةُ الْحَیَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ- وَ الْخَامِسَةُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیّ«الخصال ج 2 ص 136»
در این که آیا اخلاق،آزادى انسان را محدود مى کند و این محدودیّت به سود یا زیان اوست؟ بحث هاى زیادى شده است، که به اعتقاد ما بسیارى از این بحثها ناشى از تفسیرهاى نادرستى است که براى معنى آزادى شده و مى شود،از جمله:
1:گاه گفته مى شود:اخلاق از آن نظر که انسان را محدود مى کند مانع پرورش استعدادها است!
2:و گاه گفته مى شود:اخلاق غرائز را سرکوب مى نماید تا سعادت واقعى فرد محقّق گردد،در حالى که اگر این غرائز لازم نبود،خدا آن را خلق نمى کرد!
3:و گاه مى گویند:برنامه هاى اخلاقى با فلسفه«اصالةاللّذّة»مخالف است و مى دانیم هدف آفرینش همان «لذّت» است که انسان باید به آن برسد!
4:و گاهی گفته مى شود:اساساً بشر آزاد نیست و همیشه تحت عوامل جبرى گوناگونى قرار دارد؛بنابراین،نوبتى به توصیه هاى اخلاقى نمى رسد!
5:و بالاخره گاه مى گویند:بناى اخلاق دینى روى اطاعت فرمان خدا به خاطر ترس یا طمع است،و این ها جنبه ضدّ اخلاقى دارد!
این سخنان ضدّ و نقیض،از یک سو نشان مى دهد که ارزیابى صحیحى درباره اصل مفهوم آزادى نشده و از سوى دیگر،اخلاق دینى بویژه اخلاق اسلامى و پشتوانه هاى آن بخوبى مورد دقّت قرار نگرفته است.
به همین دلیل،باید آزادی را معنا کنیم
چرا انسان آزادى را با تمام وجودش مى طلبد؟و چرا انسان باید آزاد باشد؟اساساً آزادى چه نقشى در پرورش روح و جسم دارد؟و در یک کلمه «فلسفه آزادى چیست»؟
پاسخ همه این سؤالات بطور خلاصه این است که:در درون وجود انسان،استعدادها و شایستگی ها و نیروهاى بالقوّه اى نهفته شده که بدون آزادى هرگز شکوفا نمى شود،به همان دلیل که انسان خواهان شکوفایى استعدادها و تکامل است خواهان آزادى که وسیله نیل به آن است مى باشد.
ولى آیا این آزادى که باعث شکوفایى استعدادهاى خلّاق است آزادى بىقید و شرط است یا آزادى هدایت شده و توأم با برنامه ریزى؟
این مطلب را با ذکر یکى دو مثال مى توان توضیح داد:
باغبانى را فرض کنید که براى پرورش انواع گل ها و میوه ها دامن همّت به کمر زده است،بذر افشانده،نهال غرس کرده و درختان را به موقع آبیارى مى کند،بدیهى است اگر این درخت در فضاى آزاد نباشد و از هوا و نور آفتاب و دانه هاى باران استفاده نکند و یا ریشه هاى آن در اعماق خاک آزادانه پیشرفت ننماید و با سنگ و موانع دیگر رو به رو شود هرگز نه گلى نصیب باغبان مى شود و نه میوه اى؛بنابراین، آزادى ریشه ها و ساقه ها و شاخ و برگ ها براى شکوفا شدن استعدادهای شان ضرورى است.
امّا گاه ممکن است این درخت شاخه هاى اضافى نامناسبى پیدا کند،و یا از مسیر رشد واقعى منحرف و کج و معوج شود،باغبان قیچى باغبانى را به دست مى گیرد و بدون هیچ ملاحظه و ترحّمى شاخه هاى اضافى را که تنها فایدهاش گرفتن نیروى درخت و تضعیف آن است قطع مى کند.هیچ کس نمى تواند به این باغبان اعتراض کند که چرا درخت را آزاد نگذاردى که هرگونه مى خواهد شاخ و برگ بیاورد.
و نیز درخت کج و معوج را با چوب صاف و مستقیم محکم مى بندد تا صاف شود و هیچ آدم عاقلى نمى تواند به او ایراد بگیرد چرا درخت را در بند کردى و جلو او را گرفتى؛ زیرا او در جواب مى گوید:درخت را باید آزاد گذاشت تا میوه هاى شیرین گلهاى زیبا دهد،نه آزادى در طریق انحراف و به هدر دادن نیروها!
در مورد انسان نیز همین طور است،او داراى استعدادهاى فوق العاده مهمّى است که اگر درست رهبرى شود،به بالاترین درجات تکامل مادّى و معنوى مى رسد،او آزاد است از استعدادهاى خلّاقش در این راه استفاده کند،ولى آزاد نیست که آن ها را به هدر دهد،و در مسیرهاى کج و معوج نابود کند.
آن ها که آزادى را به معنى عامّى که شامل هرگونه بى بندوبارى مى شود تفسیر کرده اند،در حقیقت معنى آزادى را نفهمیده اند، آزادى یعنى آزاد بودن در به کارگیرى نیروها در مسیرهایى که انسان را به هدف هاى والاترى (خواه مادّى یا معنوى) مى رساند.
بقیه در ادامه مطلب...
آزادی آن قدر اهیمت دارد که خداوند به خاطرش پیامبران را فرستاده است.خداوند دوست ندارد بندگانش در بند زندان ها اسیر باشند همان گونه که خداوند در قرآن کریم به این واقعیت تصریح کرده است،خداوند می فرماید:
پیامبرى که آن ها«مردم» را به هر کار پسندیده فرمان مى دهد و از هر کار زشت باز مى دارد و پاکیزه هاى مادى و معنوى را بر آن ها حلال مى کند و ناپاک و پلیدهاى مادى و معنوى را بر آن ها حرام مى کند،و بار سنگین و زنجیرهایى را که بر گردنشان است (رسوم جاهلیت و احکام سخت شرایع گذشته را) از دوش آن ها برمى دارد.«1»
طبق این آیه شریفه خداوند پیامبران را مبعوث کرده است که انسان ها را از قید و بند زندان های جاهلیت و رسومات اشتباه و ناپاکی ها نجات دهند و از این موجود دو پا،انسان بسازند که مقام او از ملائکه بالاتر برود.
برخی خیال می کنند آزادی به معنای بی بندباری و آزار و اذیت کردن دیگران و زیر پا گذاشتن قوانین است در حالی که قضیه بر عکس می باشد و اتفاقا آزادی در تقوی و خدا پرستی می باشد،واقعا دوری کردن از گناه می تواند انسان و جامعه را به سوی آزادی و خوشبتی پیش ببرد همان گونه که مولا امیر المومنین می فرماید:
همانا تقواى الهى کلید درستکارى و رستگارى و اندوخته روز بازپسین و آزادى از هر بندگى و رهایى از هر تباهى است«2»
منابع:
1:الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«سوره اعراف آیه 157»
2:فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِیرَةُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کلِّ مَلَکةٍ وَ نَجَاةٌ مِنْ کلِّ هَلَکةٍ بِهَا ینْجَحُ الطَّالِبُ وَ ینْجُو الْهَارِبُ وَ تُنَالُ الرَّغَائِبُ«نهج البلاغه ص 351»
مساله ای که امروزه خیلی بر سر زبانهاست و در جامعه زیاد مطرح می شود مساله آزادی می باشد.امروزه هر کسی در شرایط خاص از این مساله به نفع خودش استفاده می کند،دزد،دزدی می کند و با خود این گونه تفسیر می کند که آزادی است،برخی از زنان و دختران چادر از سر بیرون کرده اند و مانند عروسک ها در کوچه و خیابان ها می چرخند و اگر کسی هم بخواهد تذکر بدهد می گویند آزادی هست،و ...سوالی که مطرح می شود این است که:آیا واقعا انسان آزاد است؟
در روایت بسیار زیبایی از امیر المومنین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
اى مردم! از حضرت آدم علیه السلام غلام و کنیزى خلق نشده،بلکه تمام مردم آزاد هستند!«1»
طبق این روایت، همه مردم آزادند و اساس آفرینش انسان و فرزندان آدم بر حریّت و آزادى بوده است و هیچ کسی حق از بین بردن آزادی دیگران را ندارد.
اما سوال دوم این است که چه نوع آزادی مطلوب است؟
1:آزادى مطلق؛این نوع آزادى فقط در دل جنگل ها و در بین حیوانات وحشى پیدا مى شود و بس.در چنین مکان هایى هر کسى هر کار بخواهد مى کند.و روشن است که هیچ کسى مدافع چنین آزادى نیست همان طور که جامعه شناس غربی «انوره دو بالزاک» می گوید:آزادى مطلق موجب خودکشى ملت ها است«2»
2: آزادى در محدوده قوانین بشرى که دائماً دست خوش تغییر و تفسیر است؛کسانى که معتقد به دین نیستند،ولى قانون را قبول دارند آزادى آن ها باید در چارچوبه قانون باشد و واضح است که قانون تضادّى با آزادى ندارد،بلکه محافظ آن است همان گونه که دانشمند غربی «شارل منتسکیو» در این مورد می گوید:آزادى آن است که انسان حق داشته باشد هر کارى که قانون اجازه مى دهد بکند و آن چه قانون منع کرده به انجام آن مأمور نگردد«3»
3: آزادى در محدوده ارزش هاى الهى؛آزادى پیروان مکاتب الهى در چارچوبه ارزش هاى دینى است،آن ها هرگز اجازه نمى دهند که به نام آزادى به حریم این ارزش هاى والاى الهى و انسانى تجاوز شود.کسانی که دل به دستورات الهی بسته اند و بندگی خدا را انتخاب کرده اند آزاد هستند و کسانی که طناب شهوت های زود گذر دنیایی به گردن خود آویخته اند و خیال می کنند آزاد هستند،در و اقع این ها آزادی خود را به این شهوات زود گذر دنیا فرخته اند همان گونه که امیر المومین می فرماید:
دنیا خانه اى است که از آن بگذرند،نه جایى که در آن به سر برند،و مردم در آن دو گونه اند:یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت،و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت«4»
منابع:
1: «ایُّهَا النَّاسُ انَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا امَةً وَ انَّ النَّاسَ کُلُّهُمْ احْرار«میزان الحکمة، حدیث 3556»
2:چرم ساغرى، ص 88
3:روح القوانین، ص 216
4: الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَ«نهج البلاغه ص 493»
در پست قبلی«ضد آرامش» گفتم که لازم است انسان برای رسیدن به آرامش موانعی را از سر راهش بردارد تا به این این نعمت بزرگ دست بیابد در این پست می خواهم موانع دیگر را بیان کنم که با برطرف کردن این موانع ان شاالله زندگی سرشار از آرامش و خوشی خواهیم داشت.
چیزهایی که مانع آرامش انسان می شوند:
1:جزع و بی تابی:جزع و بی تابی به حالت بى قرارى و ناشکیبایى در برابر حوادث و مشکلات گفته می شود به گونه اى که انسان در برابر حادثه زانو زند،مأیوس شود،بى تابى کند و یا از تلاش و کوشش براى رسیدن به مقصد چشم بپوشد.
بی تابی ها و ناشکیبایى ها،اجر و پاداش انسان را در پیشگاه خداوند بر باد مى دهد و روان انسان را درهم مى کوبد و آرامش او را سلب نموده و سلامت جسم و جان او را به خطر مى اندازد،و از همه بدتر این که درهاى حل مشکل را بر روى انسان مى بندد،زیرا اگر به هنگام بروز مشکلات و مصائب،انسان خونسردى خویش را حفظ کند و به اعصاب خویش مسلط باشد،اغلب راه حلى براى گشودن مشکل و یا حدّاقل، کاهش مصائب مى یابد،ولى انسان ناشکیبا بر اثر اضطراب و بى تابى و عدم تسلط بر اعصاب و عدم تمرکز فکر،حتى درهایى را که آشکارا به رویش باز است، نمى بیند.
او مانند پرندگانى که در اتاق و سالنى گرفتار شوند،و مرتب خود را به این در و دیوار مى کوبند و حتى هنگامى که صاحب خانه،پنجره ها را مى گشاید تا آن ها آزاد شوند،به خاطر اضطراب و بى تابى شان،حتى دریچه هاى باز را نیز نمى بینند که اگر لحظه اى آرام گیرند و شکیبایى پیشه کنند و نگاهى به اطراف خود اندازند،به آسانى راه نجات خود را پیدا خواهند کرد.
امیر المومنین در این مورد می فرماید:از جزع و ناشکیبایى بپرهیز؛زیرا امید انسان را قطع و کوشش و تلاش را ضعیف ساخته و غم و اندوه به بار مى آورد«1»
2:سوء ظن:سوءظن آرامش جامعه را بر هم مى زند،همان گونه که آرامش روح صاحبان این رذیله اخلاقى را بر هم مى زند،کسى که سوءظن دارد،از همه وحشت دارد و گاه تصور مى کند که همه بر ضد او گام بر مى دارند و دائماً باید حالت دفاعى به خود بگیرد.
همیشه انسان در کنار دوستانش آرامش بیشتری دارد ولی شخصی که سوء ظن دارد نمی تواند در کنار دوستانش صفا و صمیمیت داشته باشد چون نسبت به آن ها اعتماد ندارد همان گونه که امیر المومنین می فرماید:
کسى که سوءظن بر او غالب شود هرگز میان او و دوستانش صلح و صفا و آرامش برقرار نخواهد شد«2»
3:قمار بازی:کلیه روانشناسان و دانشمندان پیسیکولوژى،معتقدند:هیجانات روانى عامل اصلى بسیارى از بیمارى ها است مثلًا کم شدن ویتأمین ها،زخم معده،جنون و دیوانگى،بیمارى هاى عصبى روانى به صورت خفیف و حاد و مانند آن ها در بسیارى از موارد ناشى از هیجان مى باشند،و قمار، بزرگترین عامل پیدایش هیجان است تا آن جا که یکى از دانشمندان «امریکا» مى گوید:
در هر سال در این کشور فقط دو هزار نفر در اثر هیجان قمار مى میرند،و به طور متوسط قلب یک «پوکرباز» (یک نوع بازى قمار) متجاوز از صد بار در دقیقه مى زند،قمار،گاهى سکته قلبى و مغزى نیز ایجاد مى کند،و قطعاً عامل پیرى زودرس خواهد بودبه علاوه به گفته دانشمندان، شخصى که مشغول بازى قمار است،نه تنها روح وى دستخوش تشنج است بلکه تمام جهازات بدن او در یک حالت فوق العاده به سر مى برند،یعنى ضربان قلب بیشتر مى شود،مواد قندى در خون او مى ریزد،در ترشحات غدد داخلى اختلال حاصل مى شود،رنگ صورت مى پرد، دچار بى اشتهایى مى شود،و پس از پایان قمار،به دنبال یک جنگ اعصاب و حالت بحرانى به خواب مى رود،و غالباً براى تسکین اعصاب و ایجاد آرامش در بدن متوسل به الکل و سایر مواد مخدر مى شود،که در این صورت زیانهاى ناشى از آن را نیز باید به زیان هاى مستقیم قمار اضافه کرد.«3»
منابع در ادامه مطلب...