معنای عشق و علاقه به اهل بیت پیامبر چیست و از چه راهی به دست می آید؟
ابتدا باید معناى حب روشن شود و سپس تعریف حب اهل بیت و ائمه اطهار(ع).حب؛یعنى،رغبت و میل انسان به چیزى اگر این میل باطنى و رغبت دل به چیزى شدید و قوى شود آن را عشق می نامند(1).تعریف حب اهل بیت(ع) را باید از خود روایات اخذ کرد.در روایتى،رسول اکرم(ص)می فرماید:«لا یؤمن احدکم حتى اکون احب الیه من ولده و والده و الناس اجمعین.هیچ کس از شماها ایمان ندارد، مگر اینکه من نزد او از فرزندانش و پدرش و همه مردم محبوبتر باشم(2)
حضرت ابتدا اصل ایمان را مشروط به حب خود می داند و سپس در ضمن آن حب خود را توضیح می دهد.در روایتى دیگر حضرت براى حب خود مرتبه بالاترى را می فرماید:«هیچ بندهاى ایمان ندارد مگر این که من نزد او از خودش محبوب تر باشم و ذریه من پیش او از ذریه خودش محبوب تر باشد و اهل من پیش او از اهل خودش محبوب تر باشد و ذات من پیش او از ذات خودش محبوب تر باشد(3)
در این روایت نیز حضرت،شرط ایمان را حب خود و اهل بیت خود می داند و به مرتبه پایین حب اکتفا نمی کنند؛بلکه مرتبه بالاى آن را می فرماید؛زیرا یک انسان طبیعى و عادى،خودش پیش خودش از همه محبوب تر است.سپس فرزندان و سپس نزدیکان؛ولى انسان فوق طبیعى وقتى در حب کسى به مرتبه بالاى آن می رسد، آن کس را بر خود و فرزندان،نزدیکان و همه ترجیح می دهد و این همان مرتبه شدید و قوى حب است که به آن «عشق» می گویند.بنابراین حب اهل بیت و ائمه اطهار(ع) باید در این حد اعلا باشد و اگر هر اندازه از این حد پایین تر باشد،به همان اندازه ایمان نقص و کاستى دارد.
به عبارت دیگر درجات ایمان با درجات حب پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) سنجیده می شود.
دوستى اهل بیت(ع) در عمل
امام محمد باقر(ع) می فرمایند:اى جابر!از طرف من به شیعه من سلام برسان و به آن ها اعلام کن که هیچ قرابت و خویشاوندى بین ما و خداى عزوجل نیست و فقط با طاعت و بندگى به درگاه الهى تقرب جسته می شود.اى جابر!هرکس اطاعت خدا را کند و همراه آن به ما محبت ورزد و دوست و محب ما می باشد و هرکس معصیت خدا را کند حب ما برایش نافع نمی باشد(4).
بنابراین اولین شرط حب اهل بیت(ع) اطاعت حق تعالى و پرهیز از گناه می باشد ممکن است درجه پایین محبت (همان میل باطنى و رغبت درونى) را داشته باشد؛ولى عملاً اهل معصیت هم باشد،چنین حبى خیلى سود بخش نیست (لازم به یادآورى است معصیتهاى اتفاقى که بعدش توبه هم باشد باعث نمی شود که حب اهل بیت(ع) سودى نبخشد.
حضرت على می فرماید:من با رسول الله(ص) در حالى که عترت من هم با من هستند بر حوض کوثر اشراف داریم.پس هر کس ما را می خواهد هم باید گفتار ما را بگیرد و هم عمل ما را عمل کند(5).بنابراین این حب باید در عمل متجلى شود.
راه هاى کسب دوستى اهلبیت(ع):
1.معرفت اهل بیت(ع):در سایه معرفت امام به کمالات و ویژگی هاى منحصر به او بیشتر واقف می گردیم و این وقوف خود فطرتا شیفتگى و محبت نسبت به اهل بیت(ع) را در پى دارد.
امام صادق(ع) می فرماید:امام آن شاخص آشکار است که بین خداى عزوجل و خلقش قرار گرفته،پس هر کس او را شناخت مؤمن می گردد و هر کس او را انکار کرد و شناخت پیدا نکردکافر می گردد.(6)مؤمن بودن،فرع بر شناخت امام است.از طرفى ایمان،عین حب و بغض است.
امام محمد باقر(ع) می فرماید: «ایمان حب و بغض است(7).حب به تمامى خوبی ها و کمالات و... و بغض از همه بدی ها، کژی ها و...
پس در پرتو شناخت و معرفت ایمان حاصل می شود و ایمان هم جز حب و بغض نیست.نتیجه این می شود که یکى از راه هاى عملى مهم کسب حب اهل بیت(ع)،معرفت آن بزرگواران است.
2.اطاعت از اهل بیت(ع):اگر کسى شناخت لازم و کافى به اهل بیت(ع) پیدا کرد،اطاعت از آنان را بر خود لازم می داند؛ولى گاهى شناخت در آن حد بالا نیست در این صورت چه بسا نسبت به اوامر آنان عصیان شود.عصیان هم به هر اندازه باشد،به همان اندازه کدورت و بغض می آورد.کدورت و بغض هم،ضد صفا و حب است.پس هر اندازه نسبت به اوامر آنان عصیان شود،به همان اندازه بغض و کدورت نسبت به آنان در دل ایجاد می شود و برعکس هر اندازه نسبت به اوامر آنان اطاعت شود،به همان اندازه حب و صفا به آنان دل را فرا می گیرد.
امام رضا(ع) می فرماید:الها!از تو آن عملى را مسألت می کنم که حب خودت را به من برساند(8).بنابراین یکى از راه هاى عملى وصول به حب اصل عمل و طاعت عملى است.
3.توسل با حال:در سایه شناخت امام می فهمیم همه چیزمان به او وابسته است.واسطه فیض و کمال و همه چیزمان امام می باشد براى آشنایى بیشتر ترجمه زیارت جامعه کبیره را مطالعه کنید.اگر توسل بعد از شناخت و با حال همراه باشد،ترنم عاجزانه و عاشقانه هاى است که حب را در دل بیش از پیش می پروراند.
4.تولى و تبرى:دو اصلى که با حب اهل بیت(ع) تأثیر متقابل دارند یعنى،حب اهل بیت(ع)،تولى و دوستى با دوستان خدا و آنان و تبرى و بیزارى از دشمنان خدا و آنان را می آورد و تولى و تبرى هم محبت اهل بیت(ع) را در پى دارد.
آدرس احادیث در ادامه مطلب....
ادامه مطلب...
غلام سیاهی را خدمت امیر المومنین آوردند که دزدی کرده بود.حضرت فرمود ای غلام دزدی کردی؟عرض کرد بله یا علی،حضرت فرمود قیمت آن چه دزدیدی به دانک و نیم می رسد(واحد قیمت گذاری آن زمان)؟غلام عرض کرد بله،حضرت فرمود بار دیگر از تو می پرسم اگر اعتراف کنی انگشت دست راست تو را قطع می کنم.
غلام عرض کرد بله یا امیر المومنین؛حضرت بار دیگر از وی پرسیدن و او اعتراف کرد.به فرمان امام انگشتان دست راست او را بریدند.غلام سیاه انگشتان دست بریده را بر دست دیگر گرفته و بیرون رفت،درحالی که خون از آن می چکید.
عبدالله بن الکواء(یکی از منافقین مدینه)به وی رسید و گفت:غلام سیاه دست راستت را چه کسی بریده؟غلام گفت:شاه ولایت امیر مومنان پیشوای متقیان مولای من و جمیع مردمان و وصی رسول آخر الزمان.
ابن الکواء گفت:او دست تو را بریده است و تو مدح و ثنای او می کنی؟غلام گفت چکونه مدح او نگویم که دوستی او با خون و گوشت من آمیخته شده است آن حضرت دست من را به حق برید.
ابن الکواء به خدمت حضرت امیر رسید و آن چه از غلام شنیده بود را به حضرت عرضه داشت.حضرت فرمود:ما را دوستانی است که اگر به حق قطعه قطعه شان کنیم به جزء دوستی ما نی افزایند،و دشمنانی می باشد که اگر عسل به گلویشان فرو کنیم جزء دشمنی ما نی افزایند .
پس حضرت امام حسن را فرستاد که برود و غلام را بیاورد حضرت غلام را احضار کرد و خضرت امیر فرمود:ای غلام من دست تو را بریدم و تو مدح و ثنایم می کنی؟!
غلام عرض کرد:مدح و ثنای شما را حق تعالی کردمی کند،من که باشم که مدح شما را کنم یا نکنم!حضرت دست او را به معجزه به جای خود گذاشت و رادای خود را بر روی آن انداخت و دعایی بر آن خواند و در همان لحظه انگشتان غلام به حالت اول برگشت و خوب شد.مثل این که اصلا آن انگشتان را نبریده اند.
آدرس:یکصد موضوع پانصد داستان ج 1 ص 540
ادرس منبع دیگر:تحفه المجالس ص 113
روزی امام المتقین موقع خروج از منزل با گروهی برخورد می کند و می پرسد که شما چه کسانی هستید؟آن ها جواب می دهند که از شیعیان شما هستیم امام می فرماید من در چهره شما نشان شیعیان خود را نمی بینم.
آنان شرمگین می شوند و یکی از آنان از امام می پرسد نشان شیعیان و دوستداران شما چیست؟امام سکوت می کند و بعد مرد عابدی به نام همام بن عباده دوباره امام را سوگند می دهد که آن نشانه ها را بازگو کند و امام خطبه متقین را بیان می کند او به امام می گوید متقین را برایم چنان توصیف کن که گویی آنان را به چشم می بینم .
امام در جواب او درنگ می کند و سپس می فرماید ای همام ترس از خدا داشته باش و نیکو کاری کن که همانا خداوند با کسانی است که تقوا بورزند و اهل نیکو کاری باشند.
همام به این سخن قانع نشد و امام را سوگند داد ادامه دهد.امام به درخواست همام شروع می کندبه شمردن اوصاف متقین،وقتی امام به این جمله می رسد که دوری متقین از مردم به خاطر تکبر نیست و نزدیکی متقین با مردم به خاطر مکر و حیله نیست،یک مرتبه همام فریادی می کشید و از دنیا می رود.امام می فرماید به خدا سوگند که بر او از همین می ترسیدم و سپس فرمود موعظه بلیغ با اهلش چنین می کند.
قسمتی از خطبه متقین .....
اما بعد،خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالى که از اطاعتشان بى نیاز،و از گناهشان ایمن بود،زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمى رساند،و طاعت مطیعان او را سود نمى دهد.پس روزى آنان را در میان شان تقسیم کرد،و هر کس را در دنیادر جایى که سزاوار بود قرار داد.
پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند،گفتارشان صواب،پوشاک شان اقتصادى،و رفتارشان افتادگى است.از آن چه خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده،و گوش هاى خود را وقف دانش با منفعت نموده اند.آنان را در بلا و سختى و آسایش و راحت حالتى یکسان است،و اگر خداوند براى اقامت شان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب به انـدازه چشـم به هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است.
آدرس داستان:یکصد موضوع پانصد داستان ج 1 ص 544
باقی مانده خطبه را در ادامه ببینید.....
ادامه مطلب...
امام صادق علیه السلام در وصف دوست داران اهل بیت علیهم السلام فرمود:و گروهی هستند که در آشکار و نهان ما را دوست دارند،این ها طراز برترند،از آبی شیرین و گوارا نوشیده اند و تأویل و تفسیر قرآن را می دانند و از فصل الخطاب و علّت اسباب آگاهند؛این ها همه طراز اولند و فقر و نداری و انواع بلا،شتابان تر از دویدن اسب به سویشان بشتابد و سختی و تنگ دستی،آنان را فرا گیرد و دچار تزلزل شوند و به فتنه مبتلا شوند و یکی زخم بردارد و دیگری سرش بریده شود،و[این ها ]در هر شهر دور دستی،پراکنده باشند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرماید:هر که خداوند،محبّت اهل بیت مرا روزیش کند،بی گمان به خیر دنیا و آخرت رسیده است و در این که او اهل بهشت است،احدی نباید شکّ کند؛زیرا دوست داشتن اهل بیت من،بیست نتیجه به بار می آورد:که ده تای آن در دنیا و ده تای آن در آخرت می باشد:
اما نتایج آن در دنیا عبارتند از:زهد،شوق به کار و عمل،پارسایی در دین،رغبت به عبادت،توبه پیش از مرگ،نشاط در شب زنده داری،چشم برکندن از آن چه مردم دارند،حفظ اوامر و نواهی خداوند عزّ وجلّ،نهم:دشمن داشتن دنیا و دهم:سخاوت و بخشندگی.
و امّا نتایج آن در آخرت:نامه اعمالی برایش گشوده نمی شود،میزانی برایش برپا نمی شود،نامه اعمالش به دست راست او داده می شود، برات آزادی از آتش دوزخ برایش نوشته می شود،رو سفید می شود، از جامه های بهشت بر قامت او پوشیده می شود،شفاعت او درباره صد نفر از خانواده اش پذیرفته می گردد،خداوند عزّ وجلّ به او با مهر و رحمت می نگرد،از تاج های بهشت بر سرش می گذارند.و دهم این که:بدون حساب رسی به بهشت می رود.پس خوشا به حال دوست داران اهل بیت من.
آدرس:میزان الحکمه شماره های: 1:3381 2:3361
ابن سکیت،از عالمان و بزرگان ادبیات عرب است و نامش در ردیف صاحب نظران زبان عربی برده می شود.این شخص در دوران خلافت متوکل عباسی زندگی می کرد و درحکومت متوکل متهم بود که شیعه علی بن ابی طالب است،ولی چون خیلی از نظر علمی درجه اش بالا بود و یکی از افراد فاضل آن زمان بود منوکل او را به عنوان معلم فرزندانش انتخاب کرد.
یک روز بچه های به حضور متوکل آمدند و ابن سکیت هم حاضر بود.ابن سکیت در آن روز امتحانی از آن ها به عمل آورد و بچه ها از عهده آن برآمدند متوکل ضمن اظهار رضایت از ابن سکیت به خاطر سابقه ذهنی که از تمایل او به شعه داشت،از او پرسید:ابن سکیت!این دو فرزند من،پیش تو محبوب ترند یا حسن و حسین فرزندان علی علیه السلام؟
ابن سکیت از این مقایسه بسیار ناراحت شد و در جواب این مرد مغرور گفت:به خدا قسم!قنبر غلام علی به مراتب از این دو تا فرزند و از پدرانشان نزد من محبوب تر است.
متوکل در همان مجلس دستور داد،زبان ابن سکیت را از پشت گردنش در آوردند.
آدرس:داستانهای موضوعی:نویسنده کاظم سعید پور ج 2 ص 159
زمخشرى" در" کشاف" حدیثى نقل کرده که فخر رازى و قرطبى نیز در تفسیرشان از او استفاده کردهاند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد ص و اهمیت حب آن ها را بیان مى دارد، مى گوید:رسول خدا ص فرمود:
هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود بخشوده است".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود با توبه از دنیا رفته".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مىدهد،و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود او را با احترام به سوى بهشت مىبرند آن چنان که عروس را به خانه داماد می برند".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مىشود".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىدهند".
" آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد ص از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته".
" آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد ص از دنیا رود روز قیامت در حالى وارد عرصه محشر مىشود که در پیشانى او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا"!
" آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد ص از دنیا برود کافر از دنیا رفته"
آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد ص از دنیا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد
آدرس:تفسیر کشاف جلد 4 صفحه 220 و 221 و تفسیر فخر رازى جلد 27 صفحه 165 و 166 و تفسیر قرطبى جلد 8 صفحه 5843
علامه مجلسی به سند صحیح از امام صادق روایت کرده است:وقتی مومنی می میرد،با او شش صورت داخل قبر می شود،بکی از آن ها خوش روتر،خوش بوتر،و پاکیزه تر از بقیه صورت ها است.یکی از آن صورت ها در طرف راست میت و دیگری در طرف چپ و یکی در پیش رو و یکی در پشت سر و یکی در پایین پا و آن که خوش سیما است،در بالای سر می ایستد.وقتی سوال یا عذابی از طرفی می آید صورتی که در آن جهت است مانع از آن عذاب می شود.
آن صورتی که از همه خوش قیافع تر است به سایر صورت ها می گوید:شما چه کسانی هستید؟آن که در طرف راست ایستاده می گوید:من نماز این میت هستم و از عذاب های سمت راست این میت جلوگیری می کنم آن که در طرف چپ ایستاده می کوید:من زکات این میت هستم و از عذاب های سمت چپ جلوگیری می کنم آن که در پیش رو است می گوید:من روزه ام و آن که در عقب سر ایستاده می گوید:من حج و عمره این میت هستم .آن که در پایین پا است می گوید:من نیکی و احسان به برادران مومنم.سپس همه صورت ها یک صدا به آن صورت زیبا می گویند:تو که هستی که از همه ما زیبا تری؟او می گوید:من عشق و محبت آل محمد هستم
آدرس:داستانهای موضوعی نویسنده:کاظم سعید پور ج2 ص 156
مردی از شیعیان خدمت امام صادق علیه السلام آمد و از فقر و تنگدستی خویش شکایت نمود حضرت فرمود شما از دوستداران ما اهل بیت هستی و اظهار فقر و تنگدستی می کنی،!با این که تمام شیعیان ما بی نیاز هستند.آنگاه حضرت فرمود تو را به تجارت پر فایده ای خبر بدهم؟مرد عرض کرد آن تجارت چیست؟
حضرت فرمود:اگر کسی از ثروتمندان بگوید:روی زمین را برای تو پر از نقره می کنم و تو دوستی و ولایت اهل بیت پیغمبر را از قلب خود خارج کن و نسبت به دشمنان آن ها دوستی و محبت پیدا نما،آیا حاضر می شوی؟
مرد عرض کرد :نه یابن رسول الله اگر چه دنیا را پر از طلا و نقره بکنند دست از محبت شما اهل بیت پیامبر نخواهم کشید.حضرت فرمود پس شما فقیر نیستی،فقیر و بی نوا آن کسی است که آن چه تو داری نداشته باشد.سپس حضرت مقداری مال به او بخشیدن و آن مردمرخص شد.
آدرس:داستانهای موضوعی ج2 ص 156 ...نویسنده کاظم سعید پور
محمد ابن مسلم می گوید:به امام صادق علیه السلام عرض کردم بعضی از مردم را مشاهده می کنم که در عبادت تلاش بیشتری دارند و باخشوع بندگی می کنند ولی اقرار به ولایت ائمه ندارند و حق را نمی شناسند،آیا این عبادت و خشوع برای آن ها نفعی دارد؟
امام فرمود:مثل اهل بیت پیغمبر،مثل همان خانواده ای است که در بنی اسرائل بودند هر یک از آن خانواده که چهل شب عبادت و کوشش می کرد پس از آن دعایی که می نمود مستجاب می شد.
یک نفر از همان خانواده،چهل شب را به عبادت گذرانید،بعد از آن دعا کرد ولی مستجاب نشد خدمت حضرت عیسی آمد و از وضع خود شکایت کرد.حضرت عیسی علیه السلام وضو گرفت و نماز خواند و آن گاه از خداوند راحع به آن مرد سوال کرد خطاب رسید:
ای عیسی !این بنده من از راه و دری که نباید وارد شود،وارد شد.او ما را می خواند با این که در قلبش نسبت به نبوت تو شک دارد،اگر آن قدر دعا کند که گردنش قطع شود و انگشتانش از هم بپاشد،دعایش را مستجاب نخواهم کرد
عیسی به آن شخص رو کرد و فرمود:خدا را می خوانی با این که دریاره ی نبوت من شک داری؟آن مرد عرض کرد:آن چه فرمودی واقعیت دارد.از خداوند بخواه این شک را از دل من بردارد؛حضرت عیسی در حق آن شخص دعا کرد و شک آن شخص بر طرف شد و بعد از آن شروع کرد به گریه کردن و دعا کردن و پس از مدتی دعایش مستجاب شد.
آدرس:یکصد موضوع پانصد داستان ج2 ص 183
حدیث آل کسا چو قند شیرین است حلاوتی که بود خوشتر از عسل این است
تمام هستی عالم طفیل پنج تن است فدای باد خدایی که مصلحت بین است
اگر تو آل کسا را قسم دهی به خدا امین وحی لبش باز بهر آمین است
بسا کسا که به آل کسا توسل یافت که این عقیده رندان پاک آیین است
محمد و علی و فاطمه حسن و حسین یکی پس ازدیگری مشعل ره دین است
غلام آل کسا همچو مردم ایران همیشه هند و عراق و نواحی چین است
دلا هر آن چه تو را هست بگذر و بگذر به راه دین که مبرهن به دین براهین است
به نیم جو نخرد تاج پادشاهی را قلندری که کلاهش کلاه پشمین است
زمین نکرد تحمل سبک گذاشت زمین چو دیر بار غم روزگار سنگین است
امام قائم اگر سر و قد بر افروزد به پای دین سر تعظیم خلق پائین است
بیا که طاق فلک طاق نصرت است تو را بیا که خاک رهت افسر سلاطین است
به پنج نور مقدس که زیر چرخ کسا طلایه دار تو خورشید و ماه و پروین است
نوید آخرت از آخرت دهم حداد کلید باغ جنان دست آل یاسین است
آدرس:دیوان حداد کاشانی ص 255