باغ زیبایی به نظر میرسید، درختانِ سر به فلک کشیده سایه زیبایی ایجاد کرده بودند، صدای آواز پرندگان در باغ طنین انداز بود، میوههای شیرین و لذت بخش درختان زیبا و شادی آفرین بود، من که غرق تماشای زیباییهای باغ بودم و درختان و میوههایش را نگاه میکردم ناگهان متوجه میوهای شدم که از رسیدگی زیاد آثار خرابی در او دیده میشد، واقعا میوه به آن زیبایی به خاطر این که به موقع چیده نشده بود در معرض فساد و آلودگی بود، در همین حین بود که یادم به سخنی از رسول گرامی اسلام افتاد که دختران را به میوه تشبه کرده بودند، که اگر به موقع شوهر داده نشوند در معرض آلودگی و فساد قرار خواهند گرفت، حضرت در روایت زیبایشان میفرمایند:
«اى مردم! جبرئیل از خداوند لطیف و خبیر براى من خبر آورد که: دختران باکره همچون میوه هستند بر روى درخت که هرگاه این میوه برسد و چیده نشود آفتاب او را فاسد مىکند و باد او را مىپراکند.دختران باکره نیز هرگاه به حد زنان برسند دارویى ندارند مگر شوهر، و در غیر این صورت از تباهى مصون نخواهند بود، زیرا آنها نیز انسانند»[1]
البته این فقط مخصوص دختران نیست بلکه پسرها هم هر چه زودتر ازدواج کنند به نفعشان است و از بسیاری از گناهان و فسادهای اخلاقی در امان خواهند بود همان گونه که رسول اکرم میفرماید:
«هرکس در جوانى ازدواج کند، شیطان گماشته او به ناله مى گوید: «اى واى من! این(جوان) دو سوم دینش را از (شرّ) من حفظ کرد». پس آن بنده باید در حفظ یک سوم باقى مانده از دینش تقواى خدا را پیشه کند.»[2]
با توجه به مطالبی که ذکر شد یکی از مهمترین راه های اصلاح نفس و ایمن شدن از بسیاری از گناهان ازدواج به موقع دختران و پسران می باشد، که امید است پدر و مادرها این مساله را به خوبی درک کرده و از ازدواج به موقع فرزندانشان غافل نباشد تا فرزندانشان بتوانند با انتخاب همسری مناسب بخش مهمی از دینشان را از گزند شیطان رجیم حفظ کنند و دستور خداوند سبحان را به اجرا در بیاورند چرا که خداوند میفرماید:
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ" [سوره نور آیه 32] مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بىنیاز مىسازد خداوند گشایش دهنده و آگاه است! »
..................
پی نوشتها:
[1]. « إنّ جبرئیل علیه السّلام أتانی عن اللّطیف الخبیر فقال: إنّ الأبکار بمنزلة الثّمر على الشجر إذا ادرک ثمارها فلم تجنن أفسدته الشمس و نثرته الرّیاح، و کذلک الأبکار إذا أدرکن ما یدرک النساء فلیس لهنّ دوآء إلّا البعولة و إلّا لم یؤمن علیهنّ الفساد لأنّهن بشر، قال: فقام إلیه رجل فقال: یا رسول اللّه! فمن نزوّج؟ فقال: الاکفاء، فقال: و من الاکفاء؟ فقال: المؤمنون بعضهم أکفاء بعض، المؤمنون بعضهم أکفاء بعض» [ طرائف الحکم یا اندرزهاى ممتاز، متنج2، ص: 296]
[2]. «ما من شابّ تزوّج فی حداثةِ سنِّهِ، إلاّ عجّ شیطانه یقول: یا ویلاه! عصم هذا منّی ثلثی دینه، فلیتّق الله العبد فی الثلث الباقی» [دعائم الإسلام، ج2، ص 190، ب1، ح 686.]
سوال: یکی از وظایف هر کس نجات خود و خانوادهاش از انحرافات است، من چگونه میتوانم خودم و خانوادهام را از انحرافهایی که دشمنان ایجاد میکنند دور کنم و در اصلاح آن اقدام کنم؟
پاسخ:
سوال بسیار زیبایی بود، چرا که، اصلاح نفس و برطرف کردن عیوب آن قدر مهم و اساسی است که خداوند در قرآن کریم انسان را به آن ذستور داده است و میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ" [سوره تحریم آیه 6] اى کسانى که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشى که هیزم آن انسانها و سنگها است نگه دارید»
این مساله آنقدر مهم و اساسی است که امام سجاد «علیهالسلام» با چشمانی اشکبار به درگاه خداوند این گونه عرضه میدارد:
«خدایا اگر جنس من خراب است، آن را خوب کن، اگر ذات من خراب است، آن را اصلاح کن» [1]
انسان با کمی تلاش میتواند خود و خانوادهاش را نجات بدهد، برای این که انسان بتواند عیبهای خودش را اصلاح کند و در ضمن خانوادهاش را نیز از فتنهها و گناهانی که دشمنان خدا به جامعه عرضه میکنند نجات دهد چند راه کار عرضه میشود:
1: دور نگه داشتن خود و خانواده از کتاب، مجله، سایت، شبکههای اجتماعی انحرافی: دشمنان در قالب کتاب، مجله، شبکههای اجتماعی، ماهواره و سایتهای مخرب راههای انحرافی را به جهانیان عرضه میکنند و در این راه از روشهای زیادی استفاده مینمایند که فقط کسانی که اهل علم هستند و به قول معروف پاد زهر این شبکهها را دارند میتوانند از آنها استفاده کنند، آن هم برای شناختن هدف دشمن و جلوگیری از ایجاد انحرافات و پاسخگویی به شبهاتی که ایجاد میکنند، لذا توصیه میشود اگر شما اهل علم نیستید و یا اطلاعات کافی ندارید از این گونه شبکههای مخرب ماهوارهای و سایتها دوری کنید، همان گونه که حضرت موسی «علیهالسلام» گوساله سامری که باعث انحراف عده زیادی شده بود را سوزاند و خداوند در این زمینه میفرماید:
«قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِکَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفا" [سوره طه آیه 97] بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش مىکردى! و ببین ما آن را نخست مىسوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا مىپاشیم!»
در این ماجرای انحرافی حضرت موسی گوسالهای که سامری برای انحراف مردم ساخته بود را سوزاند و خاکستر آن را نیز به دریا ریخت، ما نیز از الهام گرفتن از این آیه شریفه باید کتابها و روزنامههای انخرافی را بسوزانیم و هیچ گاه از ماهوارههایی که دشمنان برای از بین بردن ایمان و غیرت مردم و به خصوص شیعیان درست کرده اند استفاده نکنیم.
2: معاشرت با افراد صالح: اگر سلامتی روانی و حتی جسمی خود و خانواده مهم است، باید محدودیتهایی در این زمینه وجود داشته باشد و انسان از معاشرت با کسانی که اهل فساد و انحراف هستند دوری کند، و با کسانی رفت و آمد داشته باشد که اهل عبادت و بندگی خدا باشند و شیفته دنیا و جاه طلب نباشند، امام باقر «علیهالسلام» میفرماید:
«هر کس دوستى براساس ایمان به خداوند و در راه او و در طلب خشنودى او وبراى وفاى به دوستى به دست آورد، پرتوى از نور خداوند و امانى از عذاب او ودستاویزى براى رستگارى خود در روز رستاخیز و عزتى پایدار و آوازهاى فزاینده به دست آورده است»[2]
کسانی که دوست دارند پلههای معنویت را طی کرده و به سوی خداوند حرکت کنند و در مسیر سعادت بخشی که او ترسیم کرده است زندگی کنند، باید با افرای مومن و خدا ترس طرح دوستی ریخته و با آنان رفت و آمد خانوادگی داشته باشند. قطعا دوست خوب بهترین راه برای اصلاح نفس است همان گونه که حضرت علی «علیهالسلام» در این زمینه میفرماید:
«انسان مسلمان پس از اسلام و بهرهمندى از فواید آن از هیچ چیز دیگر مانند برادرى که در راه خدا از او استفاده کند بهرهمند نمىشود.» [3]
امید است همه ما با کمک گرفتن از خداوند سبحان و مشاوره با افراد عالم، راههای تجات خود از منجلابهای گناه و انحراف را شناخته، و خود و خانواده خود را نجات داده و اصلاح نفس و عیوب فردی و اجتماعی را انجام دهیم.
منابع:
1: اَللَّهُمَّ لاتَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنّى اِلاّ اَصْلَحْتَها، وَلاعآئِبَةً ..«صحیفه سجادیه دعای شماره 20»
2: بحارالانوار,78/175.3:
3: بحارالانوار, 71/275.
خدایا از امروز عوض میشوم، تمام عیبهایم را اصلاح میکنم، در هر کاری راه درست را پیدا میکنم، اما همین که به خواسته خودمان رسیدیم و از پل گذشتىم عهد و پیمانی که با خدا بسته بودیم را میشکنیم ..
بارها وقتی به اعمال و رفتاری که انجام دادهایم و از زشتی آن اگاه شدهایم فکرمیکنیم با خود تصمیم میگیریم که دیگر آن را انجام ندهیم، ولی بعد از ساعتی از تصمیم خود غافل شده و باز کار زشت گذشته را تکرار میکنیم. و راه اشتباه گذشته را در پیش میگیریم..
چرا این همه بد قول شدهایم و نمیتوانیم به قولهایی که به خودمان میدهیم عمل کنیم چرا نمیتوانیم عیوبمان را اصلاح کنیم؟
یکی از علتهای این بد قولی و بی خیالی این است که : فکر میکنیم هنوز فرصت باقی است و فردا شرایط بهتری برای توبه و اصلاح پیش میآید،و شیطان و هوای نفس به ما مهلت اصلاح خواهد داد، لذا وقتی صحنهای برای گناه به وجود میآید به خودمان میگوییم بی خیال، امروز گناه میکنم و فردا توبه میکنم، این فردا، فردا کردن همین گونه ادامه دارد...امام باقر «علیهالسلام» در این زمینه میفرماید:
«تو را از امروز و فردا کردن بر حذر میدارم، چرا که آن دریائی است که گرفتاران، در آن غرق میشوند» [1]
علت دیگر آن این است که: فکر میکنیم فرصت آن قدر زیاد است که میتوانیم گناهان گذشته را جبران کنیم، در حالی که همه چیز قابل برگشت است الا عمر انسان که دیگر قابل بازگشت نیست همان گونه که امیر المومنین میفرماید:
«فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد، مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید» [2]
شاعر که در این خصوص میگوید:بر سر جوی نیشین و گذر عمر ببین، برگرفته از همین روایت نورانی است که به ما این تلنگر را میزند که قدر لحظات زندگی را بدانیم و از سر غفلت از دست ندهیم و همین لحظه عیبهایمان را درمان کنیم.
علت دیگر آن این است که خودمان را با دیگران مقایسه میکنیم و میگوییم اگر من دروغ گو هستم دیگران هم همین گونهاند و یا اگر من حسود هستم یا به نامحرم نگاه میکنم و یا دوست دختر دارم دیگران نیز همین گونه هستند و به این صورت کار خودمان را توجیه میکنیم، ولی این اصلا خوب نیست و خوش به حال کسانی که به عیبهای خودشان نگاه میکنند و در صدد بر طرف کردن آن هستند همان گونه که از امیر المومنین نقل شده است که حضرت میفرماید:
«خوشا به حال آن کس که عیب خودش، او را از پرداختن به عیبهاى مردم باز دارد».[3]
علت دیگر آن این است که فراموش کردهایم مرگ لحظه به لحظه به دنبال ما است و هیچ راه فراری از مرگ وجود ندارد، همان گونه که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" [سوره جمعه آیه 8]بگو: این مرگى که از آن فرار مى کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد»
بله مرگ قدم به قدم به دنبال ما است، و روزانه شاهد هستیم که برخی به کام مرگ فرو رفتهاند و دستشان از این دنیا کوتاه شده است، همان مرگ روزی سراغ ما نیز میآید، خدا کند در آن لحظه آماده سفر به جهان آخرت باشیم، خدا کند تمام عیوب را اصلاح کرده باشیم،امام صادق علیه السلام میفرماید:
«هول و هراسی که نمیدانی چه وقت تو را فرا میگیرد، چرا پیش از آن که ناگهان به سراغت آید، برایش آماده نمیشوی؟» [4]
بله اگر امروز و فردا کنیم و اصلاح عیوب خودمان را از همین الان شروع نکنیم قطعا ضرر بسیار بزرگی خواهیم کرد امام علی علیه السلام در این زمینه میفرماید:
«مبادا مرگ در حالی به سراغت آید که تو مانند بنده فراری از خداوند در طلب دنیا باشی.» [5]
پس بیایید هر چه زودتر با اصلاح عیوب و زشتیهای که در اعمال و رفتار ما وجود دارد ضمن این که زندگی لذت بخشی برای خودمان در دنیا ایجاد میکنیم خانه آخرت را نیز ساخته و در هر لحظه برای مرگ آماده باشیم، بیایید از همین الان شروع کنیم.
منابع:
[1]. «وَ إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَی» [بحار الانوار ج 75 ص 164]
[2]. «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ» [مستدرک 92، صفحه]
[3]. «طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَیبُهُ عَن عُیوبِ النّاسِ»[نهج البلاغه خطبه 1]
[4]. «هَولٌ لا تَدری مَتی یَغشاکَ،ما یَمنَعُکَ أن تَستَعِدَّ لَهُ قبلَ أن یَفجَأکَ ؟»[بحار الانوار جلد 79 ص 171 باب 20]
[5]. «إیّاکَ أن یَنزِلَ بکَ المَوتُ وأنتَ آبِقٌ مِن ربِّکَ فی طَلَبِ الدُّنیا»[غررالحکم ص 163 شماره 3148]
در زیر آفتاب گرم و سوزان پاهایش را با میخ به زمین دوخته بودند، سنگ بزرگی روی سینهاش گذاشته بودند و سنگ ریزههایی که زیر کمرش بود به شدت او را آزار میداد، دل هر بینندهای را پر از خوف و وحشت میکرد، همه میگفتند مگر جرم او چیست؟ چرا پادشاه زنش را این گونه مجازات میکند؟ چرا او که در کاخ صدها کنیز و غلامِ حلقه به گوش داشت به این مجازات بزرگ و ظالمانه محکوم شده است؟
بله او آسیه همسر فرعون و یکی از چهار زن بهشتی بود، به جرم اینکه اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد بود و فرعون را خدا نمیدانست به این مجازات ظالمانه محکوم شده بود، همه این فشارهای برای این بود که او را از راه درست و روشنی که انتخاب کرده است منصرف کنند، ولی او که راه حقیقت را کشف کرده بود آنقدر در این عرصه صبوری و مقاومت کرد که تعجب آسمانیان را بر انگیخت و بهترین شاهد مثال برای معرفی مومن واقعی شد و خداوند با افتخار او را یکی از اسطورههای ایمان معرفی کرده و میفرماید:
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ" [سوره تحریم آیه 11] و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه اى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش»
خداوند مهربان الگوی دیگری معرفی میکند که از نظر ایمان در سرحد اعلى قرار داشت، و به تمام کتب آسمانى و اوامر الهى مؤمن، و از نظر عمل پیوسته مطیع اوامر الهى بود، و بندهاى بود جان و دل بر کف، و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشت، آن زن بزرگ آن چنان نسبت به این کلمات و کتب الهی مؤمن بود که از او با عنوان صدیقه (بسیار تصدیق کننده) یاد کردهاند، لذا خداوند در بیان پاکدامنی و ایمان این زن بزرگ میفرماید:
«وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتینَ" [سوره تحریم آیه 12]و همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت، و ما از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود»
این دو الگو برای همه زمانها قابل استفاده است چرا که اولین آنها یعنی آسیه«سلام الله علیها» در بزرگترین مرحله رفاه و زرق و برق دنیا بوده است ولی به محض درک حیقیت همه آنها را را رها کرده و دل و جانش را به صورت کامل تقدیم مالک هر دو جهان نموده است و مادیات و رفاه دنیوی و فشار مجازات و مسخرههای فرعون و اطرافیانش کوچکترین تزلزلی به او راه نداده است.
دیگری حضرت مریم «سلام الله علیها» است که با داشتن زیباییهای بسیار هیچگاه فریب حملههای شیطانی که از این ناحیه است را نخورده است و آنقدر پاکدامنی پیشه کرد که رحم او جای رشد یکی از پیامبران خدا شد، آن زن بزرگ هم در راه ایمان به خدا همه سختیها و مشکلات و حرفهای مغرضانه و جاهلانه را به جان خریده است و لذا خداوند از او به عنوان زنی پاکدامن و مومن یاد کرده و آن را الگویی برای مومنان قرار داده است.
چو خوشدل شود مؤمن نیکنام دگر زشت کاری نگیرد دوام
بود کاخ ایمان از این چار شاد که صبر و یقین است و عدل و جهاد
فواید و آثار و نشانههای ایمان به خدا:
1: عمل صالح از نشانههای ایمان است: عمل صالح میوه درخت ایمان است، ایمانى که چنین ثمرى نداشته باشد، ایمان سست و بىارزشى است، که نمىتوان آن را به حساب آورد، همچنین مسأله تسلیم و خضوع و اطمینان به وعدههاى پروردگار از آثار ایمان و عمل صالح مىباشد؛ چرا که اعتقاد صحیح و عمل پاک، سرچشمه پیدایش این صفات و ملکات عالى در درون جان انسان است. همان گونه که خداوند در این خصوص میفرماید:
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُون" [سوره هود آیه 23] کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آنها اهل بهشتند؛ و جاودانه در آن خواهند ماند!»
2: برکات آسمان و زمین بر اهل ایمان میبارد: این سنت الهى است که افراد بىایمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واکنشها در همین زندگى دنیاى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمین بر سر آنها مىبارد، و گاهى آتش جنگهاى جهانى یا منطقهاى سرمایههاى آنها را در کام خود فرو مىگیرد، و گاهى ناامنىهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مىدهد، اما اگر ایمان به خدا داشتند برکات خداوند از آسمان و زمین به آنها نازل میشد و در رفاه و آرامش روحی و جسمی به سر میبردند همان گونه که خداوند میفرماید:
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ" [سوره اعراف آیه 96] و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم ولى (آنها حق را) تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»
3:خوف و ترس در زندگی افراد مومن نیست: کسانی که با تفکر و تحقیق به این نتیجه میرسند که جهان به این بزرگی را مدبری توانا و حکیم است و او را با عمق جان میپذیرند و در عمل نیز خاشعانه از دستوراتش اطاعت مینمایند و همیشه با تکیه به وجود این خالق یکتا و توانا زندگی میکنند در همه مراحل زندگی به حضور این تکیه گاه محکم و استوار دل خوش هستند و لذا در سختترین شرایط هم ترس و غم به سراغشان نمیآید و لذا سختیها را با شیرینی به جان میخرند و در صدد حل و فصل آنها بر میآیند، این از آثار و فواید ایمان به خداوند است که خداوند نیز در قرآن کریم به این اثر فوق العاده اشاره کرده و میفرماید:
«مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ" [سوره بقره آیه 62] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست.»
امید است که همه ما به خدای سبحان ایمان داشته باشیم و با عمل کردن به دستوراتش برکات زمین و اسمان را به سمت خودمان بکشیم و با تکیه به ذات اقدسش بر تمام غمها و ترسها غلبه کنیم.
سوال: دوست دارم انواع ایمان و انگیزههای اشخاص از مومن دانستن خودشان را بدانم، چون واقعا زمانه سختی شده است و برخی میخواهند با مومن جلوه دادن خود از دیگران سوء استفاده کنند.
پاسخ: از این که سوال خود را با وبلاک راه فضیلت در میان گذاشتید از شما سپاسگزارم امیدوارم که همگی در شناخت ایمان و در نتیجه مومن واقعی موفق باشیم.
انواع ایمان به خدا:
1: ایمان به خاطر حق: ایمانی است که فرد خدا را شناخته و با تمام وجود او را پذیرفته است و اگر همه دنیا بخواهند او را از این عقیده برگردانند موفق نخواهند شد، این همان ایمان واقعی و نجات بخشی است که خداوند انسانها را با ذکر مثالها و ماجراهایی به آن فرا خوانده است، مانند ساحران زمان حضرت موسی «علیهالسلام» وقتی که معجزه حضرت را مشاهده کردند و فهمیدند که حضرت از قدرتی مافوق بشری برخوردار است، به خدای حضرت موسی ایمان آوردند، در این موقع بود که فرعون ساحران را به شدیدترین مجازاتها تهدید کرد که خداوند این گونه تهدید فرعون را بیان میکند:
« قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ" [سوره شعراء آیه 49] فرعون گفت: آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته و این یک توطئه است! امّا بزودى خواهید دانست! دست ها و پاهاى شما را بعکس یکدیگر قطع مى کنم، و همه شما را به دار مىآویزم»
بله ساحران یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود و در آتش عشق خدا داغ گشته بودند که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند. و گفتند:
«قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ" [سوره شعراء آیه 51] مهمّ نیست، هر کارى از دستت ساخته است بکن! ما بسوى پروردگارمان بازمىگردیم»
2: ایمان به خاطر منفعت: افرادی که خدا فقط لقلقه زبانشان است و تا جایی که از گفتن نام خدا برایشان منفعتی ایجاد شود از آن استفاده میکنند، و هر گاه منافعشان به خطر بیفتد از آن بیزاری میجویند، خلاصه اینکه این گونه افراد ا ایمان قلبىشان بسیار سطحى و ضعیف است، به طوری که اگر دنیا به آنها رو کند و نفع و خیرى به آنان برسد حالت اطمینان پیدا مىکنند! و آن را دلیل بر حقانیت و حضور خدا و دین خدا مىگیرند، اما اگر به وسیله گرفتاریها و پریشانى و سلب نعمت مورد آزمایش قرار گیرند دگرگون مىشوند و به کفر رو مىآورند، گویى آنها دین و ایمان را به عنوان یک وسیله نیل به مادیات پذیرفتهاند که اگر این هدف تامین شد دین را حق مى دانند و گرنه بى اساس میدانند همان گونه که خداوند در وصف این گونه از افراد میفرماید:
« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبین" [سوره حج آیه 11] بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است همین که دنیا به آنها رو کند و نفع و خیرى به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا مىکنند اما اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد، دگرگون مىشوند و به کفر رو مىآورند! به این ترتیب هم دنیا را از دست دادهاند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است»
3: ایمان به خاطر ایجاد توطئه و نفاق: این ایمان برای کسانی است که با دشمنان اسلام و مسلمین دوست هستند و با آنها هم فکر و هم عقیدهاند و سعی میکنند خودشان را مومن جا بزنند و در کنار این ایمان با مقدسات مسلمانان بازی کنند و کاری کنند که قداست و ارزش دین را از بین ببرند، خداوند در وصف این گونه از افراد میفرماید:
«وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون" [سوره آل عمران آیه 72] و جمعى از اهل کتاب از یهود گفتند: بروید در ظاهر به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز، کافر شوید و باز گردید! شاید آنها از آیین خود بازگردند! زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانى پیشین مىدانند و این توطئه کافى است که آنها را متزلزل سازد»
امید است که همه ما در سایه آموزهای اسلامی به درجه ایمان واقعی که در شماره یک بیان شد برسیم و آن قدر خدا را باور داشته باشیم که اگر تمام دنیا هم کافر شدند به ایمان ما تزلزل و سستی راه پیدا نکند.
کوچه برایش عجیب و غریب بود، خیال میکرد سالیان دراز است که از این کوچه عبور نکرده است، مغازهاش را دود و سیاهی گرفته بود، بله او در حال بازگشت از مسافرت بود که فهمید خانه و مغازهاش آتش گرفته و همه کالاهای گران بهایش سوخته و خاکستر شدهاند و خسارت بزرکی به او وارد شده است .
فکر میکنید او چه عکس العملی از خود نشان داد؟! آیا خدا را مقصر دانست و ملامت کرد؟ آیا نا امید و افسرده شد؟ و یا اشک ریخت؟
او با لبخندی که بر لب داشت و دلی که سرشار از ایمان بود سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: "خدایا! اکنون چه کنم؟ مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانههای خانه و مغازهاش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت! اما ایمانم نسوخته است! فردا شروع به کار خواهم کرد! این است قدرت ایمان در زندگی انسان مومن.
ایمان آن باور درونى است که هر شخص مؤمنى نسبت به خدا و معاد و نبوّت پیامبر اسلام «صلىاللهعلیهوآله» دارد، همان گونه که در روایتی از امام رضا «علیهالسلام» ایمان این گونه تعریف شده است:
«ایمان پیمانى قلبى است و تلفّظ زبانى و عمل با اعضا و جوارح». [1]
بله زمانی اعمال ما به زیبایی جهان و هستی کمک میکند و پیام دوستی و محبت و عشق و از خودگذشتگی و آرامش و آسایش را به صورت عملی به تصویر میکشد که ما دارای ایمان و عقیده محکم و استواری باشیم چون این ایمان به خدا است که انسان را به سوی اعمال زیبا و دوست داشتنی حرکت می دهد همان گونه که در روایتی از امام علی «علیهالسلام» این گونه روایت شده است که حضرت فرمودند:
«ایمان و عمل همزاد یکدیگر و دو قلو هستند و همچون دو رفیقى هستند که از یکدیگر جدا نمىشوند». [2]
و این دو همراه و همزاد هستند که موجب سعادت هر دو جهان و آرامش و استواری انسان میشوند و دلها را سوی انسان جلب میکنند همان گونه که خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا" [سوره مریم آیه 96] مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مىدهد!»
بنابراین معنى ندارد که انسان ایمان داشته باشد؛ ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ایمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، باید در آن شک و تردید کرد! شخصى، که رابطه ایمان و عمل را نمىدانست، خدمت امام صادق «علیهالسلام» رسید و از آن حضرت پرسید: آیا ایمان ترکیبى از عقیده و عمل است، یا تنها عقیده است و اعمال جزء ایمان محسوب نمىشود؟امام در جواب فرمود:
«ایمان تمامش عمل است نه این که شاخهاى از آن عمل باشد.» [3]
امید است همه ما باور داشته باشیم که این جهان با عظمت را خدایی قهار و حسابگر است و روز و شب به تدبیر آن مشغول است، بدانیم که این جهان مسافر خانهای بیش نیست و جهان آخرت جایگاه اصلی ما است، و همین باور ما را به جایی برساند که روز شب برای ساختن زندگی آخرت تلاش کنیم و تمام دستوراتی الهی را به کار گیریم که هم زمان زندگی دنیا و آخرت ما آباد شود.
..............................
پی نوشتها:
[1]. «الإِیمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِح» [میزان الحکمه، حدیث شماره 1263.]
[2]. «الْایمانُ وَ الْعَمَلُ اخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفیقانِ لایَفْتَرِقان» [غرر الحکم، جلد 2، صفحه 136، حدیث 2094]
[3]. «الا تُخْبِرُنى عَنِ الْایمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، امْ قَوْلٌ بِلا عَمَلٍ؟ فقال علیه السلام الْایمانُ عَمَلٌ کُلُّه» [سفینة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.]
من اگر روح پریشان دارم***من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازی دوران دارم ***دل گریان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ایمان دارم***ای خدا ای خدا ای خدا
همه میگویند ایمان به خدا لذت بخش است اما سوال من این است که چگونه طعم و لذت ایمان را درک کنیم:
راههای چشیدن طعم ایمان:
1: ترک دروغ: افراد دروغگو بدبینى و سوء ظن خاصى نسبت به همه کس و همه چیز دارند، همه چیز را قلابى، نادرست، یا لا اقل مشکوک مىپندارند، چنین افرادى چگونه ممکن است ایمان محکم و خالى از هرگونه شک و تردید به آن همه گفتههاى انبیاء پیدا کنند. و تا وقتی که انسان دستورات انبیا و اولیا را باور نداشته باشد و آنها را به کار نگیرد چگونه میتواند او را مومن فرض کرد و چگونه چنین شخصی میتواند طعم ایمان به خدا را درک کند؟ همان گونه که امام علی علیه السلام در این خصوص میفرماید:
«انسان طعم ایمان را نمىچشد تا دروغ را- اعم از جدّى و شوخى- ترک کند.»[1]
2: کسب آگاهی، صبر، قناعت: انسان با مزین شدن به این سه صفت زیبا میتواند روز به روز مزه ایمان را بیشتر و بهتر درک کند، همان گونه که امام علی علیه السلام در روایتی میفرماید:
«هیچ انسانى طعم ایمان را نمىچشد، مگر این که داراى سه خصلت باشد: 1: آگاهى در دین، 2: صبر در برابر مصیبتها، 3: اندازه گیرى در مخارج» [2]
بله اولین شرط چشیدن طعم ایمان آگاهی و بصیرت در دین است و تا انسان آگاهى و معرفت کامل نسبت به مسایل مختلف دین پیدا نکند، چگونه مىتواند اعتقاد محکم و التزام عملى نسبت به احکام دینى پیدا کند، و تا وقتى که ایمان و عمل شایسته اى حاصل نشود چشیدن طعم ایمان امکانپذیر نخواهد بود.
دومین خصلتى که بدون آن طعم ایمان چشیده نمىشود، صبر و شکیبایى در برابر مشکلات است. بسیارند کسانى که در مقابل مصائب و حوادث تلخ زانو مىزنند و به همه کائنات بدبین مىشوند و در دل یا در زبان به خدا اعتراض دارند! چنین انسانهایى چگونه مىتوانند طعم ایمان را بچشند؟ در حالى که مصائب و سختىها فلسفههاى روشنى دارد که مؤمن حقیقى آن را درک مى کند، مصیبتها گاه هشدارى است به انسان به هنگام غفلت. گاه کفّاره گناهان و خطاها و معصیتهاى اوست. و فلسفههاى دیگرى که این جا جاى شرح آن نیست. همین قدر باید بدانیم که هیچ حادثهاى در این عالم بى علّت و تصادفى نیست.
و آخرین شریط چشیدن ایمان اندازه گیری در مخارج است، بله رابطه طعم ایمان با برنامه ریزى صحیح در امر معاش و زندگى از این نظر است که وقتی شخصى برنامه صحیح اقتصادى در زندگى و مخارج روزمرّه خود ندارد مبتلا به مشکلات و گناه و گاه اسراف و زیاده روى مىشود. و روشن است که چنین انسانى مبتلا به معصیت مىشود و نمىتواند طعم ایمان را بچشد.
نتیجه این که طعم ایمان در سایه ترک دروغ و معرفت دینى، شکیبایى در تحمّل مشکلات، و برنامه ریزى صحیح در امر زندگى حاصل مى شود.
منابع:
[1] «لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْایمانِ حَتّى یَتْرُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَجِدَّهُ» [بحار الانوار ج72، ص 249.]
[2] «لا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقیقَةِ الْایمانِ، حَتّى یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: الْفِقْهُ فِى الدینِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصائِبِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیرِ فِى الْمَعاشِ [بحار الانوار، جلد 1، صفحه 20 و جلد 68، صفحه 85 و 346.]
فصل پاییر، اولین قطرات اشک آسمان بر سرزمین ایران نشست، البته این اولین بار نیست، آخرین بار هم نخواهد بود، از هزاران سال پیش تا کنون هزاران بار، هر بار ملیاردها اشک از گونه آسمان بر طشت زمین نشسته، و هر بار با فصل زرد هزران درخت به زردی گراییده و میلیاردها برگ بر دشت زمین فرش گشته.باید از آسمان پرسید، آیا بر زردی برگها، ترحم آورده که میبارد؟
باید از برگ ها پرسید که آیا قبل از ریزش اشک آسمان کم تاب شده و رنگ رخسارش زرد نموده.
آسمان میگوید: میگریم از فراق فرزند فاطمه که تنهاترین است، بر غربت فرزند فاطمه باید گریست، برگها میگویند: فراق فرزند فاطمه زردمان کرده، بگذار تا در این فصل هم بریزیم، شاید در فصل دیگر برگهای سبز دیگر شاهد دیدارش باشند.
1400 نسل سبز شدیم و فرو ریختیم اما فرزند زهرا بر سایه ما عبور نکرد، این بار هم مثل این است که قصه همان است،
خوش به حال برگ سبزی که قبل از آن که به زدی گراید به دیدار مهدی طراوت یابد
یکى از علماء بزرگ مى فرمودند: به شیخ حسنعلى نخودکى رحمة اللّه علیه گفتم: مى خواهم شاگرد شما بشوم مرا قبول کنید.
فرمود: تو به درد ما نمى خورى. کار ما این است که همه اش توى سر نفس خبیثت بزنی و این هم از تو بر نمى آید.
گفتم: چرا آقا بر مى آید، من اصرار کردم، فرمودند: خُب از همین جا تا دم حرم با هم مى آئیم این یک کیلومتر راه تو شاگرد و من استاد.
گفتم: چشم. چند قدم که رد شدیم دیدم یک تکه نان کنار جوى آب اُفتاده.
شیخ فرمود: برو اون تکه نان را بردار و بیاور، ما هم توى دلمان شروع کردیم به شیخ نِق زدن، آخه اول مى گویند این حدیث را بگو. این ذکر را بگو. انبساط روح پیدا کنى . این چه جور شاگرد پروی است. به من مى گوید برو آن تکه نان را بردار بیاور.
دور و بَرَم را نگاه کردم، دیدم دو تا طلبه دارند مى آیند، گفتم حالا اینها با خودشان نگویند این فقیر است. باز با خودم گفتم: حالا حمل به صحت مى کنند، مى گویند نان را براى ثوابش خم شد و برداشت.
خلاصه هر طورى بود تکه نان را برداشتم، دوباره قدرى جلوتر رفتم دیدم یک خیار روى زمین افتاده است ، نصفش را خورده بودند و نصفش جلوی آب را گرفته بود.
حاج شیخ فرمود: برو اون خیار را هم بیاور، چون خیار تر و خاکى هم شده بود، اطرافم را نگاه کردم، دیدم همان دو طلبه هستند که دارند مى آیند.
گفتم: حالا آن ها نان را مى گویند براى خدا بوده، خیار را چه مى گویند، حیثیت و آبروى ما را این شیخ اول کار بُرد،
خلاصه خم شدم و خیار را برداشتم، توى دلم به شیخ نِق می زدم، آخه تو چه استادى هستى، نون را بیاور و خیار را بیاور.
آشیخ فرمودند:ما این خیار را مى شوییم و نان را تمیز مى کنیم ناهار ظهر ما همین نان و خیار است .
خلاصه با این عمل نفس ما را از بین برد.
امام سجاد علیه السلام در مناجات هایش این گونه به خدا عرضه می دارد:
خدایا به سوی تو شکایت میکنم از نفسی که به بدی بسیار امر میکند، و به سوی خطاها و گناهان مبادرت میورزد، و برای معصیت و نافرمانی نمودن تو حریص است، نفسی که لغزشهای آن زیاد، و آرزوهای آن طولانی است..«2»
منابع:
1: داستان هایی از مردان خدا«سرکوبی نفس»
2: إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْسا بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً وَ لِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُکُ بِی مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ وَ تَجْعَلُنِی عِنْدَکَ أَهْوَنَ «بحارالانوار، ج 91، ص 143»