کار از کار گذشته است، با یک گل بهار نمى شود، باید فرهنگ سازی بشود، ما و او را در یک قبر نمى گذارند. عیسى به دین خود، موسى به دین خود، دیگران هستند، به ما چه ربطى دارد.در زندگى شخصى افراد دخالت ممنوع است، نانم قطع شده و مردم از من رنجیده مى شوند.
خجالت مى کشم و با او رودرواسى دارم و...
همه این ها بهانه هایی است که موقع دیدن خلاف از دیگران می گوییم،
تصور کنید در یک کشتی نشسته اید و کشتی در وسط دریاست و یک نفر میخی برداشته و مشغول سوراخ کردن کشتی است آیا در این هنگام نیز این کلمات بر زبان کسی جاری می شود؟
آیا در این صورت می گویید به من چه ربطی دارد؟
می گویید باید فرهنگ سازی بشود؟ می گویید با یک گل بهار نمی شود؟ و...
وقتی خلافی صورت می گیرد گریبان گیر همه می شود مثالا، یک نفر سیگارى هواى همه محیط را آلوده مى کند، یک دروغ نیز همه ارتباطات را به هم مى ریزد، یک نگاهِ بد، سرچشمه عیاشى و زنا و فرزند حرام زاده مى شود که آن حرام زاده هر روز صدها فتنه و فساد مى کند.
بعضی ها می گویند ما یک بار تذکر دهیم و یا فقط ما تذکر بدهیم چه فایده ای دارد یا با یک گل بهار نمی شود ولی تاریخ خلاف این را ثابت نمود که با یک گل نیز بهار می شود
قیام امام حسین علیه السلام ثابت کرد که با یک حرکتِ خالصانه، مى توان تاریخ را متحوّل کرد ما باید با طاغوت ها مبارزه کنیم، زیر پا و سُم اسب برویم ولى زیر بار زور نرویم. سر به نیزه دهیم ولى در برابر ظلم سر خم نکنیم ما نباید تصوّر کنیم که آثار امر به معروف و نهى از منکر فورى است، زیرا گاهى آثار یک کلام یا قیام و حرکت، بعد از سال ها جلوه مى کند.
در مقابل گناه علنی باید ایستاد همان گونه که رسول گرامی اسلام می فرماید:
گناه مخفیانه تنها به گناهکار ضربه مى زند؛ ولى اگر از گناه علنى نهى نشود، به همه مردم ضربه خواهد زد.« بحار 97، ص 78»
دشمنش مریض شد، پزشکان از علاجش عاجز شدند. مادرش نذر کرد که اگر شفا یابد مال
فراوانی خدمت امام هدیه کند. شخصی را فرستاد تا درباره این مرض از امام سوال کند.امام فرمود: فلان دارو را استفاده کنید به اذن خدا بهبود یپیدا می کند. پس از بهبودی، مادرش 1000 دینار در کیسه ای کرد و برای امام فرستاد. چند روزی نگذشت که یکی از بدخواهان به متوکل
گفت: دینار زیادی خدمت امام هادی دیدم. او هم گروهی را فرستاد که شبانه از بالای بام خانه خواستند وارد شوند. امام وقتی صدای آن ها را شنید فرمود: صبر کنید برایتان چراغ بیاورم. و ماموران بعد از تفحص کیسه ای که از مادر متوکل بود را پیدا کردن و بردند خدمت متوکل، ولی مادرش آمد و داستان را به او گفت و او شرمنده شد و پولها را پس فرستاد «1»
این بود مهربانی امام حتی با دشمنش...
کلام امام هادی علیه السلام در ارتقاء اخلاق:
ذکر و یاد مرگ: فکر مرگ یکی از عواملی است که در ارتقاء معنویت و دوری از گناهان بسیار موثر می باشد، فکر لحظاتی که انسان می خواهد از این دنیا کوچ نماید امام هادی علیه السلام این منظره را به زیبایی ترسیم نموده و فرموده است:
بیاد آور و فراموش نکن آن حالت و موقعى را که در میان جمع اعضاء خانواده و آشنایان قرار مى گیرى و لحظات آخر عمرت سپرى مى شود و هیچ پزشکى و دوستى و ثروتى نمى تواند تو را از آن حالت نجات دهد.«2»
دوستی اهل بیت: ولایت و دوستی اهل بیت پیامبر همان ریسمان محکمی است که هر کس به آن چنگ بزند او را به قله های معنویت و سعادت می رساند همان گونه که امام هادی علیه السلام می فرماید:
همانا ولایت ما اهل بیت براى شیعیان و دوستانمان پناهگاه اءمنى مى باشد که چنانچه در همه امور به آن تمسّک جویند، بر تمام مشکلات مادّى و معنوى فایق آیند.«3»
منابع:
1: کافی، ج 1، ص 499.
2:قالَ علیه السلام: اُذکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ اءهْلِکَ لا طَبیبٌ یَمْنَعُکَ، وَ لا حَبیبٌ یَنْفَعُکَ.« بحارالا نوار: ج 75، ص 369، ح 4.»
3:قالَ علیه السلام : إ نَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَکُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.«بحار: ج 75، ص 109، ح 12.»
مردی بد دل بود و از اعضای کاخ بود و نسبت به آن مرد آسمانی و بزرگ بسیار بدبین و دشمن بود تا آن که روزى پادشاه او را به همراه عدّه اى براى احضار آن مرد آسمانی فرستاد.او می گوید:
پس از آن که وارد شهر مرد آسمانی شدیم، به منزل او رفتیم و پیام پادشاه را به ایشان ابلاغ نمودیم؛ و مرد آسمانی موافقت نمود که به شهر پادشاه سفر کند.
اسباب سفر را فراهم نموده و حرکت کردیم، هوا بسیار گرم و ناراحت کننده بود، و چون موقع حرکت آب و غذا نخورده بودیم، مقدارى راه را که پیمودیم، پیشنهاد دادیم تا اندکى استراحت کنیم و غذا بخوریم؟
مرد آسمانی فرمود: در این جا مناسب نیست، بهتر است که به راه خود ادامه دهیم تا به محلّى مناسب برسیم .
به حرکت خود ادامه دادیم تا این که به بیابانى که هیچ آب و گیاهى در آن یافت نمى شد رسیدیم، گرمى هوا و تشنگى و گرسنگى تمام افراد را بى طاقت کرده بود، مرد آسمانی توجّهى به افراد نمود و اظهار داشت: همین جا اُتراق کنیم.
من به او گفتم چگونه در این دشت بی آب و علف استراحت کنیم؟ او گفت همین جا مناسب است .بنابر این، طبق دستور مرد آسمانی بار انداختیم که ناگهان متوجّه دو درخت بسیار بزرگ با شاخه هاى زیاد در کنارمان شدیم که بر زمین سایه افکنده بودند و کنار یکى از آن ها چشمه اى از آب بسیار سرد و گوارا جریان داشت.
بسیارى از همراهان با حالت تعجّب گفتند: ما چندین مرتبه از این مسیر رفت و آمد کرده ایم؛ ولى هرگز چنین چشمه و درختانى را در این جا ندیده ایم .
و من بسیار در تعجّب فرو رفته بودم با تمام وجود، به مرد آسمانی خیره شده بودم که ناگهان مرد آسمانی تبسّمى نمود؛ و سپس روى مبارک خود را ازمن برگرداند.
من با خود گفتم: این موضوع را باید خوب بررسى کنم؛ لذا از جاى خود برخاستم و شمشیرم را کنار یکی از دو درخت پنهان کردم و دو سنگ به عنوان نشانه روى آن ها نهادم، و بعد از آن آماده نماز شدم
و چون افراد استراحت کردند،حرکت کردیم، بعد از ساعتی من دوباره به آن جا برگشتم؛ ولی هیچ اثرى از درخت و چشمه آب نیافتم و شمشیر خود را برداشتم و به قافله، ملحق شدم و بسیار در فکر فرو رفتم و دست به سمت آسمان بلند کردم و از خداوند خواستم که مرا از دوستان و معتقدان به مرد آسمانی قرار دهد
در همین لحظه، مرد آسمانی متوجّه من شد و فرمود بالا خره کار خود را کردى ؟
عرضه داشتم: بلى،من نسبت به شما مشکوک بودم و الا ن به حقانیّت شما معتقد گشتم و به لطف خداوند منّان هدایت یافتم .
مرد آسمانی فرمود: آرى چنین است، همانا افراد مؤ من و اهل معرفت، کمیاب هستند.«1»
مرد آسمانی «امام هادی علیه السلام» می فرماید:
کسى که تقوى الهى را رعایت نماید و مطیع احکام و مقرّرات الهى باشد، دیگران مطیع او مى شوند.
و هر شخصى که اطاعت از خالق نماید، باکى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت؛ و چنانچه خداى متعال را با معصیت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است که مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گیرد.«2»
منابع:
1:إ ثبات الهداة :ج 3، ص 378، ص 47، به نقل از خرائج راوندى. دشمن مرد آسمانی در این داستان یکی از درباریان متوکل به نام ابولعباس می باشد و مرد آسمانی امام هادی علیه السلام
2: قالَ الا مامُ اءبو الحسن ، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه علیه: مَنِ اتَّقىَ اللّهَ یُتَّقى ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقینَ
یونس نقاش، صنعت گری بود از علاقه مندان امام، با اضطراب خدمت امام رسید. و عرض کرد: یکی از بزرگان دستگاه خلافت نگینی به من داده که برایش انگشتر بسازم. در حین کار نگین به دو نیم شده. حالا می خواهم فرار کنم، چون نگین خیلی قیمتی بوده. امام فرمود: به خانه ات برو،جز خیر نخواهی دید.
فردای آن روز یونس از طرف حکومت احضار شد و صاحب نگین گفت: برای من مشکلی پیش آمده، اگر بتوانی حل کنی خیلی خوب است.من 2 همسر دارم که دعوا دارند. اگر بتوانی نگین را دو قسمت کنی و 2 انگشر بسازی درست می شود و هر چه اجرت داشت می دهم«1»
برخورد حیوانات با امام: در زمان متوکل زنی پیدا شد که می گفت: من زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها هستم و چون رسول خدا بر بدن من دست کشیده هرگز پیر نمی شوم. کسی نمی توانست جواب او را بدهد. امام هادی علیه السلام تشریف آوردند. متوکل از حضرت خواست با دلیلی منطقی این زن را قانع کند.
حضرت فرمود: گوشت فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است. او را پیش درندگان ببرید، اگر فرزند فاطمه باشد ضرری نمی بیند.
زن گفت: در این جا از فرزندان فاطمه زیاد هستند برای امتحان یکی را داخل قفس بفرستید. چهره حاضران متغیر شد. بعضی از ناصبی ها گفتند: خود ابن الرضا برود.
حضرت داخل قفس شیران شد، شیران که 6 عدد بودند خود را جلو حضرت انداختند و سر خود رابه زمین گذاشتند. حضرت دست مبارکش را به سر آنان کشید و اشاره فرمود: همه بلند شوید و مقابل حضرت ایستادند. وزیر متوکل به او گفت: هر چه زودتر بگو بیاید بیرون، چون این خبر اگر در
میان مردم منتشر شود
محبوبیت پیدا می کند. حضرت بیرون آمده و به زن فرمود: حالا تو برو داخل. زن نعره ای کشید و گفت: والله الله دروغ گفتم، من دختر فلانی هستم. احتیاج وادارم کرد که چنین ادعایی بکنم. بالاخرة مادر متوکل شفاعت کرد و او نجات پیدا کرد.«2»
دستگیری امام از شیعیان: یکی از اعراب بادیه نشین خدمت حضرت عرض کرد
من از شیعیان جدت امیرالمؤمنین هستم؛ در چنگال قرض گرفتار شده ام. فرمود: چه مبلغ قرض داری؟ گفت: ده هزار درهم. دستور دادند قرض او را ادا کنید. وقتی متوکل شیند سی هزار درهم خدمت امام فرستاد. بلافاصله حاجت مند دیگری رسید که حضرت تمام پول را به او بخشید.«3»
منابع:
1: المناقب، ج 4، ص 427.
2:الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 403.
3: کشف الغمة، ج 2، ص 374.
امام هادی و صفات منحصر به فرد او:
شخصی به نام عبدالرحمان در اصفهان زندگی می کرد. روزی از او پرسیدند:
سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردی نیازمند، ولی سخنگو و با جرئت بودم. سالی با جمعی از اهل شهر برای دادخواهی به دربار متوکل رفتم. به در کاخ او که رسیدیم، شنیدیم دستور داده امام هادی علیه السلام را احضار کنند. پرسیدم: علی بن محمد کیست که متوکل چنین دستوری داده؟
گفتند: او از علویان است و رافضی ها او را امام خود می خوانند. پیش خود گفتم شاید متوکل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان جا بمانم تا او را ملاقات کنم.
مدتی بعد سواری آهسته به کاخ متوکل نزدیک شد. باوقار و شکوهی خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دو طرف او را همراهی می کردند. به چهره اش که نگاه کردم، محبّتی عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه مند شدم و از خدا خواستم که شرّ دشمنش را از او دور گرداند.
او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا می کردم. مقابلم که رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانی فرمود:
خداوند دعاهای تو را در حق من مستجاب کند، عمرت را طولانی سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند.
وقتی سخنانش را شنیدم، از تعجب_ که چگونه از دل من آگاه است؟ـ ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند چه شد. من کتمان کردم و گفتم: خیر است ان شاء اللّه و چیزی به کسی نگفتم تا این که به خانه ام بازگشتم. دعای امام در حق من مستجاب شد.
خدا دارایی ام را فراوان کرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اکنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت کسی را که از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم«1»
امام و عظمت او: محمد بن حسن اشتر می گوید: من همراه پدرم، بیرون کاخ متوکل با جمعی از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم که امام هادی علیه السلام آمد. تمام مردم برای ادای احترام و بزرگداشت ایشان از مرکب های خود پایین آمدند و صبر کردند تا ایشان وارد کاخ شود.
پس از آن، برخی زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسر بچه احترام بگذاریم و از مرکب هایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیشتر است و نه بزرگ سال تر از ماست. به خدا سوگند که وقتی بیرون آمد، دیگر از مرکب هایمان پیاده نمی شویم.
ابو هاشم جعفری در رد سخن آن ها گفت: به خدا سوگند که همگی شما با خواری و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتی، امام از کاخ متوکل بیرون آمد. صدای تکبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگی مردم، حتی آنان که گله مند بودند، از اسب هایشان پیاده شدند. آن گاه ابو هاشم رو به آنان کرد و گفت: شما که گفتید به او احترام نمی گذارید «2»
منابع:
1: سفینة البحار، ج 2، ص 240.
2: حیاة الامام علی الهادی علیه السلام، ص 24.
3: آدرس روایت در تصویر «بحارالا نوار: ج 50، ص 215، ح 1»
او که داری دوستان و جان فدایان بسیار بود، عرق از سر و رویش سرازیر بود، به او عرض کردم مولا جان پدر و مادرم به فدایت باد، پس یاران و دوستدارن شما کجا هستند که این بیل کشاورزی را از دست شما بگیرند و نگذارند شما این گونه عرق بریزید؟
او که ملائکه آسمان از تواضع و بزرگی اش دهانشان از تعجب باز است فرمود: کسانی که از من به مراتب بالاتر بوده اند امور جاری زندگی شان از جمله کشاورزی را خودشان انجام می دادند. از ایشان پرسیدم منظورتان چه کسانی می باشد.
امام هادی علیه السلام با حالتی پر از آرامش و شکوه و عظمت فرمود: رسول خدا و امیر المومنین و همه پدارنم که درود و صلوات خداوند بر آن ها باد با دست خود کار می کردند و کشاورزی کار انبیا و اوصیا می باشد«1»
این امام بزرگوار که اخیرا مورد توهین بی شرمانه دشمنان خداوند واقع شده است در سخنان زیبایی راه رشد اخلاق و معنویت را برای ما ترسیم نموده است:
راه های دوری از خدا و راه های رشد معنویت و اخلاق در کلام نورانی امام علی النقی الهادی علیه السلام:
خود پسندی: عبارت است از اینکه انسان بخاطر عملی که انجام داده و یا کمالی که خودش را دارای آن می داند، خود را بزرگ بشمارد و خود را در داشتن آن کمالات مرهون خداوند نداند. فرقی نمی کند که آن کمال، حقیقتا کمال باشد یا نه خودپسندی یکی از خطرناک ترین صفات زشت اخلاقی است که به تعبیر روایات موجب هلاکت معنوی انسان، ازبین رفتن اعمال صالح او و گرفتار شدن وی به مفاسد بزرگ دیگری می شود. همان گونه که امام هادی علیه السلام در این زمینه می فرماید:
خودپسندى، انسان را از کسب دانش باز مى دارد و به ناسپاسى وانکار حق می کشاند «2».
اطاعت و بندگی خدا: اطاعت از خداوند این است که انسان هر دستوری که خداوند داده است را بدون چون و چرا اجرا نماید و همه می دانیم که خداوند هر چه دستور داده است به صلاح بندگان می باشد و هر کس بنده خداوند باشد و دستورات او را اطاعت کند آن قدر قوی می شود و به معنویت نزدیک می شود که هیچ قدرتی نمی تواند او را بترساند همان گونه که امام بزرگ و دلسوز ما حضرت هادی علیه السلام می فرماید:
کسى که از خدا اطاعت مى کند، از خشم مردم باکى ندارد «3»
باز حضرت در روایت دیگری می فرماید:
هر کس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند «4»
نفاق و دوریی: یکی از موانعی که باعث می شود معنویت را از بین ببرد و باعث می شود انسان به اخرین درجات انسانیت برسد نفاق و درویی می باشد و این همان طور که باعث می شود انسان از انسانیت به سوی حیوانیت حرکت کند باعث می شود که انسان از چشم دیگران هم بیفتد همان گونه که امام هادی علیه السلام می فرماید:
نفاق و دورویى، دوستى دیرین را از بین مىبرد و پیمانهاى محکم و مطمئن را نیز بر هم مىزند و کمترین اثر آن، کشمکش و نزاع است و نزاع، اصلىترین سبب جدایى است.«5»
منابع:
1:من لا یحضر الفقیه ج 3 ص 162
2:ِ وَ الْعُجْبُ صَارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ دَاعٍ إِلَى الغَمْطِ وَ الْجَهْل «بحار الانوار ج 69 ص 199»
3:مَن أَطاعَ اللّهَ لَم یُبالِ سَخَطَ المَخلُوقِینَ « بحار الانوار ج 71 ص 182»
4:مَن أطاعَ اللّهَ یُطاعُ «تحف العقول ص 482»
5:اَلْمِراءُ یُفْسِدُ الصِّداقَةَ الْقَدیمَةَ وَ یَحِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثیقَةَ وَ أَقَلُّ ما فیهِ اَنْ تَکُونَ فیهِ الْمُغالَبَةُ، وَالمُغالَبَةُ اُسُّ اَسْبابِ الْقَطیعَةِ«بحار الانوار ج 78 ص 369»
ویژگی های اخلاقی امام هادی علیه السلام:
1:عابدترین افراد بود: شبانگاه به رکوع می رفت و به سجده می افتاد و با صدایی محزون و غمگین می گفت:
خداوندا، این گناه کار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روی آورده، خدایا، رنج او را در این راه بی پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزش هایش درگذر..«1»
2:ساده زیست بود: از دنیا چیزی در بساط زندگی نداشت. بنده ای وارسته از دنیا بود. در آن شبی که به خانه اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه ای که همیشه بر تن داشت و خانه ای که در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم گیری دیده نمی شد.
کف خانه اش خاک پوش بود و بر سجاده حصیری خود نشسته، کلاهی پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود«2»
3:عالم ترین افراد بود: یزداد نصرانی پزشک مخصوص دربار معتصم بود. چیرگی امام در دانش، به اندازه ای او را مجذوب خود کرده که در توصیف مقام علمی ایشان گفته بود:
اگر بنا باشد آفریده ای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او امام هادی علیه السلام خواهد بود. این سخن نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود«3»
4:مهربان بود: من به سختی بیمار شدم و شبانه، پزشکی برای درمان من آوردند. او نیز دارویی برایم تجویز کرد. فردای آن روز هر چه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند.
پزشک دوباره برای مداوای من آمد و دید حالم وخیم تر شده است، ولی چون دید دارو را به دست نیاورده ام، ناامیدانه از خانه ام بیرون رفت.اندکی بعد فرستاده امام هادی به خانه ام آمد. او کیسه ای در دست داشت که همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت:ابوالحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود:
آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد. دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندی بعد به کلی بهبود یافتم«4»
5:اهل بخشش بود: برای ابوالحسن علیه السلام گوسفندان بسیاری خریدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جایی برد که بلد نبودم و فرمود تا تمامی این گوسفندان را میان افرادی که خود دستور داده بود، پخش کنم «5»
منابع:
1:ائمتنا، علی محمد علی دخیلّ، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا، چاپ ششم، 1402 ق، ج 2، ص 257
2:اصول کافی ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.
3:دلائل الامامة، ص 221.
4:روایتی بود از محمد بن علی از زید بن علی در کتاب الارشاد، ج 2، ص 433.
5:اصول کافی، ج 1، ص 498.
روزى درباریان متوکّل عبّاسى شخصى را از اهالى هندوستان که شعبده باز و جادوگر بود، نزد متوکّل آورده تا با بازى هاى خویش او را سرگرم کند، چون وى اهل هوى و هوس بود.
روزى از روزها متوکّل به آن شخص هندى گفت: چنانچه علىّ بن محمّد هادى« صلوات اللّه و سلامه علیه» را در جمع عدّه اى شرمنده و خجالت زده کنى، هزار دینار هدیه خواهى گرفت .
آن شخص شعبده باز هندى نیز درخواست متوکّل را پذیرفت.
و آن گاه حضرت را در جمع عدّه اى دعوت کردند؛ همه در آن جلسه حضور یافتند،همین که خواستند مشغول خوردن غذا شوند، شعبده باز هندى متوجّه حضرت هادى علیه السلام شد و حرکات مخصوصى را انجام داد، که چون حضرت دست به سوى نان دراز مى نمود، نان پرواز مى کرد؛ و تمامى افراد مى خندیدند.
و این کار چند مرتبه تکرار شد، به ناچار، چون امام هادى علیه السلام چنین دید، به عکس شیرى که بر پرده دیوار نقش بسته بود، دستى زد و آن را مخاطب قرار داد و فرمود: اى شیر! این دشمن خدا را بگیر و نابود کن .
پس ناگهان شیر به حالت یک حیوان واقعى در آمد و آن مرد شعبده باز هندى را بلعید.
و سپس حضرت خطاب به شیر کرد و فرمود: اکنون به حالت اوّل بازگرد و همانند قبل روى پرده مجسّم شو.
تمام افراد حاضر در مجلس با تماشاى ابن صحنه، وحشت زده شده و متحیّرانه به یکدیگر نگاه مى کردند.
پس از آن، امام علیه السلام از جاى برخاست که از مجلس خارج شود، متوکّل گفت: یاابن رسول اللّه! خواهش مى کنم بفرما بنشین و دستور دهید تا شیر آن مرد هندى را بازگرداند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دیگر او را نخواهید دید، آیا دشمن خدا را بر دوستان خدا مسلّط و چیره مى کنید؟!
و آن گاه ، حضرت از آن مجلس خارج شد
امام هادی علیه السلام می فرماید:
هر کس تقوى داشته باشد و عظمت خدا را مراعات نماید حشمت و عظمت به او داده مى شود. کسى که خدا را اطاعت کند مردم هم از او اطاعت خواهند کرد و هر کس خالق را اطاعت کند از خشم و نارضایتى مخلوق باکى ندارد و هر کس خالق را به خشم آورد سزاوار است که خشم و نارضایتى مردم شامل حال او بشود«2»
منابع:
1: إ ثبات الهداة : ج 3، ص 374، ح 41، هدایة الکبرى حضینى : ص 319. و کتاب چهل داستان و چهل حدیث از زندگی امام هادی علیه السلام
2: عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ علیه السلام قَالَ: مَنِ اتَّقَى اللَّهَ یُتَّقَى وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَقَمَنٌ أَنْ یَحُلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِینَ.« بحارالا نوار: ج 50، ص 177، ح 56، و ج 71، ص 182 ح 41.»
قحطى بود و مردم جهت آمدن باران به بیابان رفته و دعا می کردند.من نظر افکندم و دیدم غلامى سیاهی از مردم جدا شد و بالاى تپه اى آمد، لب هاى خود را حرکت مى دهد، هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى از آسمان ظاهر شد.و باران شدیدی شروع شد.
من دنبال آن غلام رفتم، دیدم وارد خانه امام سجاد علیه السلام شد. خدمت امام رسیدم و عرض کردم: در خانه شما غلام سیاهى است، منت بگذارید او را به من بفروشید.
امام فرمود: اى سعید چرا به تو نبخشم!؟ سپس به بزرگ غلامان خود امر کرد که همه غلامان را جمع کرد، ولى آن غلام را در بین ایشان ندیدم .
گفتم: آن را که من مى خواهم در بین این ها نیست!!فرمود: دیگر غلامی باقى نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود:او را حاضر نمودند. چون حاضر شد دیدم او همان مقصود من است گفتم: مطلوب من همین است .
امام فرمود: اى غلام، سعید مالک توست همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیزى باعث شد، که مرا از مولایم جدا ساختى؟
گفتم: به سبب آن چیزى که از استجابت دعاى باران تو دیدم. غلام این را شنید دست دعا به درگاه حق بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت :
اى پروردگار من، رازى بود مابین تو و من ، الان که آن را فاش کردى پس مرا بمیران و به سوى خود ببر.
پس امام علیه السلام و آن کسانى که حضار بودند از حال غلام به گریه افتادند و من با حال گریان بیرون آمدم چون به منزل خویش رفتم فرستاده امام آمد و گفت اگر مى خواهى به جنازه غلامت حاضر شوى زود بیا..!!با آن پیام آور برگشتم و دیدم آن غلام وفات کرده است.«1»
نقش اخلاص در زندگی:
1: دین را محکم می کند: بهترین نعمتی که دنیا وجود دارد این است که انسان دین داشته باشد و اگر این دین محکم باشد در آخرت نیز از نعمت های الهی برخوردار خواهد بود و اخلاص باعث می شود دین اسلام محکم و قوی بشود همان گونه که از امام کاظم علیه السلام این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
همان گونه که قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام دیندارى هم تنها به نیّت پاک است و نیّت پاک، جز با عقل حاصل نمى شود.«2»
2:قبولی اعمال: هر کس کار خیری انجام می دهد آرزو دارد که این عمل خوب او در درگاه خداوند مهربان مورد پذیرش واقع شود و تنها اعمال خوبی از انسان پذیرفته می شود که فقط برای خداوند و از روی اخلاص باشد همان گونه که رسول گرامی اسلام می فرماید:
هیچ شرف و بزرگی جز با فروتنی و تواضع و هیچ جوانمردی جز با تقوا و هیچ کار و عملی جز از روی اخلاص پذیرفته نیست«3»
3:با ارزش شدن کلام: گاهی بعضی از حرف های خوب زبان به زبان می چرخد و در ذهن و خاطره افراد به یادگار می ماند..یکی از عواملی که باعث می شود کلام انسان با ارزش شود و همیشه جاودان باشد اخلاص می باشد همان گونه که امیر المومنین می فرماید:
به سوی خداوند سخنان پاکیزه صعود می کند و او عمل صالح را بالا می برد و وقتى عملش خالص بود بالا می رود گفتار و کردار انسان.«4»
جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنید
منابع در ادامه مطلب...
خداوندا مى خواهم آن مخلوقت را که خود را براى یاد تو خالص کرده باشد و در طاعتت بى آلایش باشد را ببینم .
خطاب رسید: برو در کنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم آن را که مى خواهى. رفت کنار دریا: دید درختى در کنار دریا است و مرغى بر شاخه اى از آن درخت که کج شده به طرف دریا نشسته است و مشغول به ذکر خداست، از حال آن مرغ سؤ ال کرد، در جواب گفت: از وقتى که خدا مرا خلق کرده ، است در این شاخه درخت مشغول عبادت و ذکر او هستم و از هر ذکر من هزار ذکر منشعب مى شود.
غذاى من لذت ذکر خداست. موسى سؤ ال نمود: آیا از آن چه در دنیا یافت مى شود آرزو دارى ؟ عرض کرد: آرى، آرزویم این است که یک قطره از آب این دریا را بیاشامم. حضرت موسى تعجب کرد و گفت: اى مرغ میان منقار تو و آب این دریا چندان فاصله اى نیست، چرا منقار را به آب نمى رسانى؟ عرض کرد:
مى ترسم لذت آن آب مرا از لذت یاد خدایم باز دارد....«1»
آثار اخلاص در زندگی:
1: با اخلاص زودتر می شود به آرزوها و هدف های زندگی رسید:همیشه بخشی از افکار ما تعلق دارد به آرزوهایمان، وقتی تصور می کنیم روزی به آرزویمان می رسیم سر مست و شاد می شویم، سعی می کنیم برای رسیدن به آرزوهایمان بهترین راه را انتخاب کنیم، واقعا چه راهی ما را زودتر به آرزو یا اهدافمان می رساند؟ امام باقر علیه السلام می فرماید:
میان حق و باطل جز کم عقلى فاصله نیست، عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟
فرمودند:
انسان کارى را که موجب رضاى خداست براى غیر خدا انجام می دهد، در صورتى که اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام می داد، زودتر به هدف خود می رسید تا براى غیر خدا. «2»
2: بهشت کمترین پاداش مخلص است: تصور زندگی در باغی که در آن تمام میوه های خوش مزه به همراه مرغان آواز خوان و چشمه های زیبا و خدمت گزارانی جوان فکر هر انسانی را به طمع می اندازد و داشتن چنین باغی را آرزو می کند، اگر انسان مخلص باشد کمترین پاداشی که به او می دهند بهشت است بهتشی که حتی ما توان تصور لذت هایش را نداریم ...همان گونه که امام صادق علیه السلام می فرماید:
کمترین مقام مخلص در دنیا رهایی از جمیع گناهان و در آخرت رهایی از عذاب الهی و آرمیدن در آغوش سعادت و در بهشت است «3»
3: جریان حکمت از دل بر زبان: تحصیل علم واقعا بسیار مشکل می باشد و نیاز به صرف هزینه و عمر دارد ولی یک راه میان بر وجود دارد که انسان به فلسفه و اسرار طبیعت دست بیابد و آن هم اخلاص می باشد همان گونه که رسول گرامی اسلام می فرماید:
هر کس تا چهل روز مراقب اعمال خود باشد که آن را با اخلاص و فقط براى خدا انجام دهد خداوند چشمه هائى از حکمت و دانش از قلبش جاری نموده که از زبانش بیرون می ریزد «4»
جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنید
منابع در ادامه مطلب...