روزى شخصی مستمند که از گرسنگى پوستش به استخوان چسبید بود خدمت رسول خدا رسید، از درد گرسنگى و بیچارگی به آن مولا و اقا اظهار شِکّوه نمود، آن بزرگوار نیز پیکى را به سراغ زنان خویش فرستاده، از آنان درخواست طعام کرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب چیزى براى خوردن نداریم. رسول خدا طبق معمول از مسلمانان کمک خواست، که آن مرد گرسنه را مهمان خود کنند،
باز طبق معمول پسر عمویش اظهار آمادگى کرد و عرب را به خانه آورد و از همسرش در این باره کمک خواست.
مهمان نوازى شوهر بستگى به ایثار و پذیرایى همسر او دارد، اگر امیرالمؤمنین على علیهالسلام مهمان نواز بود و از نیازمندان دلجویی می کرد و...به خاطر آمادگى و پذیرایى فاطمه علیهاالسلام بوده است تا جایی که نقل می کنند
روزی علی علیه السلام را غمگین یافتند، از سبب ناراحتی ایشان پرسیدند، حضرت فرمودند: هفت روز است که مهمانی بر ما وارد نشده است.«1»
زهرا گفت: ما به اندازه خوراک یک بچه طعام در خانه داریم، و آن را به مهمان خود مى دهیم و خود در گرسنگى بسر مى بریم«2»
فاطمه علیهاالسلام با توافق امیرالمؤمنین، بچه ها را بدون طعام به هر طریقى بود خواب کرد و خود نیز گرسنه ماند و على علیه السلام چراغ را خاموش کرد و در تاریکى شب از مهمان پذیرایى نمود و طوری وانمود می کرد که او نیز غذا مى خورد، تا مهمان شرمنده نشود.
شب به پایان رسید و صبح در مسجد حاضر شدند و با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله دیدار نمودند. رسول خدا از دیدن على علیه السلام گریه کرد و گفت:
دیشب ملائکه خدا از مهمان نوازى شما تعجب کردند و آیه ای از قرآن در شان شما نازل شد که خداوند در این آیه می فرماید:
و براى کسانى است که در این سرا«سرزمین مدینه»و در سراى ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانى را که به سویشان هجرت کنند دوست مى دارند، و در دل خود نیازى به آن چه به مهاجران داده شده احساس نمى کنند و آن ها را بر خود مقدّم مىدارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند کسانى که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند«3»
این است ایثار فاطمه زهرا و امیر المومنین،و ما که شیعیان این بزرگواران هستیم گاهی در سر سفره خود چندین غذای رنگا رنگ داریم در حالی که بعضی از مردم در گرسنگی به سر می برند...
منابع:
1:رئى امیرالمؤمنین علیهالسلام حزینا فقیل له: مم حزنک؟ قال: لسبع اتت لم یضف الینا ضیف. (بحارالانوار ج 41، ص 28).
2:ما عندنا الا قوت الصبیله نؤثر ضیفنا«شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ج 2 ص 331»
3:وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
«حشر آیه 59»
4:داستان برگرفته از بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ص 34، و ج 36، ص 59.
شب عروسی بود، عروس در لباس مخصوصش، زنان گردا گرد او حلقه زده بودند و نور شادی همه جا را پُر کرده بود،شوهر این لباس زیبا را با فروش زره اش برای او خریده بود.
او را به خانه ای که شوهر اجاره کرده بود می بردند،در همین حال بود که کنیزی خود را شتابان به عروس رساند، کنیز می دانست که عروس منبع ایثار و کرامت است، لبان خود را به گوش های عروس رساند و سفره دلش را باز کرد،عروس در شادی بهترین شب زندگی و کنیز در غم مشکلات بود
عروس با خود می گوید: من که در این شب مالی همراه ندارم تا به او بدهم، یک لحظه متوجه لباسش می شود،شیرینی ایثار و از خود گذشتگی از لباس عروسی برایش بیشتر است
به زنان اطراف می گوید حلقه را تنگ تر کنند، عروس لباس هایش را بیرون می آورد همه زنان اطرافش انگشت به دهان، در افکار خود غوطه ور هستند،هر کسی فکری را در ذهنش پرورش می دهد،او می خواهد چه کند؟ چرا لباسش را بیرون می آورد؟،بلاخره انتظارها به سر می رسد و عروس لباس هایش را به کنیز می دهد!!!
زیبایى و آراستگى عروس در چنین شبى در افکار و عشق و علاقه آتى داماد مؤثر مى باشد و به عنوان پایه و اساس زندگى مشترکشان به حساب مى آید
فردا پدرش همراه با کاسه اى شیر به دیدار دختر و داماد می آید، آن ها در حال میل صبحانه هستند و پدر غرق تماشای این عشق و محبت می شود، ناگهان متوجه می شود که دخترش لباس کهنه بر تن دارد، با تعجب می پرسید: دخترم! چرا لباس نو نپوشیده اى؟
دختر:پدر جان! دیشب آن را به کنیزى بخشیدم که نیازمندش بود.
پدر:عزیزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مى داشتى.دختر: پدرجان! این درس را از کتاب خدا آموخته ام که مى فرماید:
در احسان کردن پیوسته چیز مطلوب و مورد علاقه تان را احسان کنید.«1»
علاوه بر این، شما نیز همیشه چنین مى کردید..
پدر دیگر سخنى نگفت،ولى گویا از درون خود به دخترش عشق مى ورزید و از چنین ایمان و ایثارگرى او به خود مى بالید.«2»
به نظر شما این عروس چه کسی می باشد؟
او کسی است که ملائکه به وجودش مباهات می کردند،او میوه دل رسول خدا، دردانه عالم هستی،مادر حسن و حسین علیمها السلام می باشد،او فاطمه زهرا سلام الله علیها می باشد.....السلام علیک یا فاطمه الزهرا...
منابع:
1:لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیم«آل عمران آیه 92»
2:داستان برگرفته از کتاب داستان های تلخ و شیرین قرآن
از بی ادبی کسی به جائی نرسید درّیست ادب به هر گدائی نرسید
در مطالب قبلی از اهمیت ادب و راه های کسب ادب و نمونه ای از معلمان ادب مطالبی را نوشتم در این پست می خواهم نمونه ای از بی ادبان عالم را بنویسم:
بی ادبان همیشگی:
1:شیطان بی ادب بود: هنگامى را که به فرشتگان گفتیم:براى آدم سجده و خضوع کنید!همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد،و تکبر ورزید،و به خاطر نافرمانى و تکبرش از کافران شد«1»
شیطان که خود به میل خودش از فرمان خدا سرپیچی کرده است با کمال بی ادبی به خداوند می گوید:
پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمین در نظر آنها زینت مىدهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت«2»
این بی ادبی شیطان بود که از غرور و تکبرش سرچشمه گرفته بود که گمراهی خودش را به گردن خداوند می انداخت و البته تمام بی ادبان و متکبران جهان همین گونه هستند که گناه خودشان را به گردن دیگران می اندازند....
2:بی ادبی یهودیان:خداوند مالک تمام آسمان و زمین است اوست که همه موجودات را خلق کرده است و او مالک همه ان ها است ولی قوم یهود با تمام بی ادبی به خداوند نسبت فقر می دهند و می گویند:خدا فقیر است و ما بی نیاز هستیم «3»
3:مشرکان بی ادب بودند:یکی از نام های خداوند رحمان می باشد که حکایت ار رحمت گسترده او می کند ولی مشرکان کور دل با این اوصافی که از خداوند می شنیدند باز هم حاضر به عبادت و بندگی او نبودند و خداوند این واقعیت ار این گونه بیان می کند:
و هنگامى که به آنان گفته شود:براى خداوند رحمان سجده کنید!مى گویند:رحمان چیست؟ما اصلًا رحمان را نمى شناسیم! آیا براى چیزى سجده کنیم که تو به ما دستور مىدهى؟!این سخن را مى گویند و بر نفرتشان افزوده مى شود«4»
بی ادب گفتن سخن با خاص حق دل بمیراند سیه دارد ورق
منابع:
1:وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین«بقره آیه 34»
2:قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ«حجر آیه 39»
3:لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریق«آل عمران 181»
4:وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُورا«فرقان آیه 60»
شمع می سوزد و راه را برای ما روشن و هموار می سازد تاریکی ها را از بین می برد برای کسب ادب نیز نیاز به شمعی است که با سوختن خود راه را برای ما هموار کند و ما زودتر به سرچشمه ادب برسیم در مطالب قبلی راه های کسب ادب را بیان کردم و در این جا می خواهم نمونه ای از معلم های کلاس ادب را خدمت شما معرفی کنم.
معلم های کلاس ادب:
1:ادب را از انبیا فرا بگیریم:از زیبا ترین ادب هایى که حضرت یوسف به کار برده این است که از جفاها و ظلم هایی که برادران به او کردند مانند روزى که او را به قعر چاه انداختند یا او را به درهمى ناچیز فروختند یا به دزدى متهمش کردند؛اسمى نبرد، بلکه از همه آن ها تعبیر کرد به این که شیطان بین من و برادرانم فساد ایجاد کرد و آن ها را به بدى یاد نکرد،بلکه نعمت هاى الهى را،مانند نجات یافتن از زندان و سلطنت و علم به تأویل احادیث را بیان کرد«1»
2:ادب را از ائمه بیاموزیم:در دعای ندبه می خوانیم که پیامبر فرمود من شهر علم هستم و علی دروازه آن و هر کس بخواهد وارد شهری بشود اول از دروازه آن وارد می شود،امیر المومنین با این همه علم و مقام که دارد همیشه ادب را رعایت می کردند و در هیچ کجای تاریخ نقل نشده است که حضرت در زمانی که پیامبر زنده بودند خطبه خوانده باشد و همچنین در رفتار اهل بیت نمونه های فروانی از ادب مشاهده می شود
نقل می کنند روزی فقیری نزد امام حسن مجتبی آمد و حضرت به او 100 درهم کمک نمود و بعد نزد امام حسین علیه السلام رفت و حضرت از او پرسید برادرم چقدر به شما کمک کرده است او گفت 100 درهم و امام حسین به 1و 99 درهم کمک کرد..
حضرت با این عمل خود ادب را رعایت کرده است و کمکی بالاتر از کمک برادر بزرگترش نکرده است....
3:ابوالفضل العباس«علیه السلام»معلم کلاس ادب:قمر بنی هاشم،شجاع عرب،مظهر ادب نیز بوده است همان گونه که نقل شده است حضرت هیچ گاه امام حسین را برادر خطاب نمی کرد و همیشه ایشان را سید و مولا خطاب می کردند ...
منابع:
1:وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیطانُ بَینِی وَ بَینَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ رَبِّ قَدْ آتَیتَنِی مِنَ الْمُلْک وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الأَْحادِیثِ[یوسف 100 و 101»
آیت الله بها الدینی در اهمیت ادب می فرماید:
اسلام و کتاب یک دستور سازنده بشر است که او را از حیوانیت به آن جا میبرد که ملائک هم میگویند ما قدرت نداریم با او هم پرواز شویم، این در صورتی است که به کتاب خدا عمل شود، به آداب اسلام عمل شود«1»
راه های کسب ادب:
1:هم نشینی با علما:هم نشینی با دوست خردمند، حیات بخشِ جان و روح است،آدمی بر دینِ دوست خود است،همان گونه که شاعر می گوید:
دیدی که چه سان به باغ و بستان هر گل که شکفته گشت و خندان
گــردد چــو مــجــاور خــس و خــار پـــژمـــرده شــــود در آخـــر کــــار
تــــو نـــیــز بــــه بــاغ زنــدگــانــی مـــانـــنــد گــلـــی، اگــر بــدانــی
خوش به حال کسی که بتواند با علما و کسانی که همیشه در حال خودسازی و علم اندوزی هستند هم نشین باشد که این همنشینی باعث بالا رفت ادب او خواهد شد همان گونه که مولا امیر المومین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
همنشینى کن با علما تا این که زیاد شود علم تو، و نیکو شود ادب تو، و پاکیزه گردد نفس تو«2»
2:تحصیل علم:علم وسیله کمک به دوستان و برادران است، دلیل و نشانه مروّت و جوانمردی است، هدیه و سرگرمی در مجالس است، همدم و رفیق انسان در مسافرت است; و أنیس و مونس انسان در تنهائی می باشد.و باعث بالا رفت ادب انسان می باشد همان گونه که امام علی علیه السلام می فرماید:
هرگاه زیاد شود علم مرد زیاد شود ادب او، و دو چندان گردد ترس او از پروردگار«3»
منابع:
1:اسدی کبوترآبادی، اکبر؛ نردبان آسمان (مجموعهای از درسهای اخلاق حضرت آیت الله بهاء الدینی) قم، انتشارات پارسایان، 1375 هـ ش ص57-59.
2: جَالِسِ الْعُلَمَاءَ یَزْدَدْ عِلْمُکَ وَ یَحْسُنْ أَدَبُکَ وَ تَزْکُ نَفْسُک«غررالحکم، ص 430»
3: إِذَا زَادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زَادَ أَدَبُهُ وَ تَضَاعَفَتْ خَشْیَتُ«غررالحکم، ص63»
بى شک آن چه آدمى را گرانقدر ساخته و او را از دسته جنبندگان به صف آدمیان و از صف آدمیان به اوج آسمانِ انسانیت به پرواز در می آورد،آراستگى به آداب و منش هاى شایسته است.همان گونه که شاعر می گوید:
پیش ارباب خرد مایه ایمان ادب است لاجرم پیشه مردان سخندان ادب است
بى«ادب» را به سماوات بقا منزل نیست در سماوات بقا منزل مردان ادب است
دامن عقل و ادب گیر که در راه یقین بر سر گنج وجود تو نگهبانْ ادب است
آدمی زاده اگر بى ادب است آدم نیست فرق در جنس بنى آدم و حیوان ادب است
در مطالب قبلی راهکارهایی جهت کسب ادب بیان کردم در این جا می خواهم ادامه این راهکارها را بنویسم:
راه های کسب ادب:
1:از بی ادبی دیگران عبرت بگیریم:لقمان را گفتند ادب از که آموختی،گفت از بی ادبان،هر آن چه از ایشان درنظرم ناپسند آمد از انجام آن پرهیز کردم .
واقعیت هم همین است انسان اگر با دیده عبرت به رفتار دیگران بنگرد می تواند از زشتی رفتار دیگران یک رفتار زیبا و شایسته بسازد،همان گونه که امیر المومنین علیه السلام در این زمینه می فرماید:
وقتى خوى زشتى در دیگرى دیدى عادت هاى مانند آن را از خودت دور کن«1»
چو بینى بکس عادتى ناپسند، سزد گر بیاموزى از آن تو پند
کنى دور مانندش از نفس خویش چو دارى بتهذیب خود سعى بیش
2:مشاوره و راهنمایی خواستن ازدیگران:انسان عاقل کسی است که همیشه از تجربیات دیگران استفاده می کند،کسی که با دیگران مشاوره و گفتگو برقرار می کند می تواند زودتر به اهداف خود برسد به خاطر همین است که بزرگان یکی از راه های دست یابی به ادب را مشاوره و گفتگو با افراد آگاه و متخصص معرفی کرده اند همان گونه که از مولای متقیان امیر المومنین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
بر زمان،پیروز نمى توان شد مگر با تفکر و به ادب و رفتار نظام مند نمى توان رسید مگر با بحث و گفتگو.«2»
جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنید
منابع:
1: إِذَا رَأَیْتَ فِی غَیْرِکَ خُلُقاً ذَمِیماً فَتَجَنَّبْ مِنْ نَفْسِکَ أَمْثَالَه«غررالحکم، ص324»
2:وَ لَا یُسْتَعَانُ عَلَى الدَّهْرِ إِلَّا بِالْعَقْلِ- وَ لَا عَلَى الْأَدَبِ إِلَّا بِالْبَحْث«بحارالأنوار، ج 75، ص 7»
گل های زیبا،درختان سر به فلک کشیده،چمن زار ها،درختان میوه،محصولات کشاورزی،..اگر آب باران به آن ها نرسد پژمرده می شوند و به مرور زمان از بین می روند،عقل و شخصیت انسان نیز اگر با ادب همراه نباشد مانند گل ها و درختان و...پژمرده می شود،این ادب است که انسان را زیبا و خوشبو و پر ثمر می سازد همان گونه که امیر المومنین در این خصوص می فرمایند:
صاحبان عقل ها محتاج به آموختن آداب و به کاربردن آن هستد و بدون آن عقل ها پژمرده و فاسد می گردد همان گونه که محصولات کشاورزی بدون آب باران پژمرده می شوند«1»
سوال:چگونه خانواده یا جامعه ای با ادب داشته باشیم:
پاسخ:
1:اول از خودمان شروع کنیم:چند روز پیش منزل شخصی مهمان بودم،میزبان سر صحبت و درد دل را باز کرد،او می گفت:فرزندم مدتی است که ادب را رعایت نمی کند،او حرف های زشت می زند،از غذای جلوی مهمان بر می دارد و ...مدتی به صحبت ادامه دادیم و این بچه در ضمن صحبت های ما اذیت می کرد و پدرش چند بار به او تذکر داد ولی فایده نداشت تا بلاخره کاسه صبرس لبریز شد و با عصبانیت به او گفت فلان فلان شد«فحش داد»...من فکر می کنم این پدر اگر بخواهد فرزند با ادبی داشته باشد باید اول از خودش شروع کند و اصلا همه ما باید از خودمان شروع کنیم تا جامعه با ادبی داشته باشیم همان گونه که مولای متقیان می فرماید:
با فضیلت ترین تربیت ها آن است که از خودت شروع کنی**در ادب کردن تو نسبت به خویشتن،همین تو را بس که آن چه را ازدیگرى ناپسند مى بینى از آن پرهیز کنى«2»
2:دیگران را با ادب خود ادب کنیم:معمولا دیده می شود که وقتی دو نفر با هم دعوا می کنند به هم فحش می دهند و در واقع می خواهند با فحش دادن به دیگری بفهمانند که فحش دادن بد می باشد،ولی این راه درست نیست!!بلکه در همه موارد باید با ادب خوب دیگران را نیز به ادب و رفتار خوب دعوت نمود همان گونه که امیر المومنین علیه السلام می فرماید:
بد کردار را با عمل نیک خود اصلاح کن و با گفتار خوبت به راه خیر هدایت نما،**برادرت را با نیکویی به او سرزنش کن و بدی او را با هدیه دادن به اوپاسخ بده«3»
جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنید
منابع:
1:إِنَّ بِذَوِی الْعُقُولِ مِنَ الْحَاجَةِ إِلَى الْأَدَبِ کَمَا یَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى الْمَطَر«غرر الحکم روایت شماره 406»
2:فْضَلُ الْأَدَبِ مَا بَدَأْتَ بِهِ نَفْسَک«غرر الحکم روایت شماره 5077» کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِ«نهج البلاغه ص 548»
3: أَصْلِحِ الْمُسِیءَ بِحُسْنِ فِعَالِکَ وَ دُلَّ عَلَى الْخَیْرِ بِجَمِیلِ مَقَالِک«غرر الحکم ص 255»عَاتِبْ أَخَاک بِالْإِحْسَانِ إِلَیهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَیهِ«نهج البلاغه، حکمت 158»
انسان زیباست،زیباتر از گل،زیباترین موجود عالم هستی،اما برای این که همیشه زیبا بماند و همه مردم او را دوست داشته باشند باید همیشه ادب را رعایت کند،ادب یعنی گفتار و کرداری که مناسب انسانیت است،در واقعا گفتار و رفتار انسان است که او را زیبا می کند،همان گونه که دوست عزیزم در این مورد مطلب خوبی نوشته اند...
فواید ادب:
1:ادب از عقل برتر است:عقل نیروی درونی انسان می باشد که کنترل و مهار کننده امیال او میباشد،عقل همان چراغ فروزانی است که انسان در شب تار به آن نیاز دارد..
عقل زمانی با ارزش است که همراه با ادب باشد و می تواند شخصیت انسان را بالا ببرد،انسان بی ادب هیچ چیزی ندارد همان گونه که از وجود نازنین امیر المومنین این گونه نقل شده است که حضرت فرمودند:
هر چیز محتاج است به عقل،و عقل محتاج است به ادب«1»
حضرت در روایتی دیگر می فرماید:
صاحبان عقل ها محتاج به آموختن آداب و به کاربردن آن هستد و بدون آن عقل ها پژمرده و فاسد می گردد همان گونه که محصولات کشاورزی بدون آب باران پژمرده می شوند..«2»
2:ادب از اصل و نسب با ارزش تر می باشد:از فدیم الایام تا کنون بشر همیشه به اصل و نسب و قوم و طایفه خود می بالد و آن را سبب بالا رفتن شخصیت خود می داند ولی انسان از هر طایفه و با هر موقعتی هم که باشد اگر ادب نداشته باشد زود از چشم همه می اُفتد همان گونه که امیر المومنین در سخنانی زیبا می فرماید:
ادب نیکو،برترین تبار و والاترین خویشاوندی است،ادب بیاموز که زیور شرافت است،کسی که ادب ندارد، شرافت خانوادگی اش تباه است«3»
3:ادب بهترین ثروت است:میل به ثروت اندوزی در وجود همه انسان ها شعله ور است و خیلی ها برای به دست آوردن ثروت روز و شب ندارند،و حتی برای به دست آوردن آن جان خود را به خطر می اندازند ولی خیلی وقت ها از این نکته غافل هستند که ادب بهترین ثروت برای انسان می باشد همان گونه که امام صادق علیه السلام در روایتی این گونه می فرماید:
قطعا بهترین چیزی که پدرها برای فرزندانشان به ارث می گذارند ادب است«4»
و انسان ها به ادب بیشتر از مال نیاز دارند همان گونه که امیر المومنین دراین زمینه می فرماید:
بدرستى که مردمان بسوى ادب نیکو محتاج ترند تا به طلا و نقره«5»
منابع:
1: کُلُّ شَیْءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ یَحْتَاجُ إِلَى الْأَدَب«غرر الحکم روایت شماره 5102»
2: إِنَّ بِذَوِی الْعُقُولِ مِنَ الْحَاجَةِ إِلَى الْأَدَبِ کَمَا یَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى الْمَطَر«غرر الحکم روایت شماره 406»
3:حُسنُ الأدبِ أفضلُ نَسَبٍ و أشرفُ سَبَبٍ**علیکَ بالأدبِ فإنَّهُ زَینُ الحَسَبِ «غرر الحکم ص 248»فَسَدَ حسَبُ مَن لیسَ لَه أدبٌ «کافی ج 8 ص 22»
4:قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام)إِنَّ خَیرَ مَا وَرَّثَ الآبَاءُ لِأَبْنَائِهِمُ الْأَدَبُ لَا الْمَالُ[کافى، ج8، ص150
5:إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى الْفِضَّةِ وَ الذَّهَب«غررالحکم، ص 247»
خداوند، انسان را از خاک خلق کرد و از روح خود در او دمید و به ملائکه دستور داد،بر او سجده کنید و درباره این خلقتش،به خودش تبریک گفت،و در این خلقت خود را بهترین خالق نامیده است و این موجود را برترین موجود برای جانشینی خود در روی زمین قرار داد...«1»
به نظر شما بی احترامی به بهترین موجود خداوند چه نتیجه ای دارد؟
نتایج بی احترامی به بندگان خدا:
1:وعده عذاب:با این که بخشندگی و مهربانی از صفات بارز خداوند می باشد،با این که صبر و تحمل از دیگر صفات اوست،اما با این حال به همه تذکر داده است که احترام بندگان مرا نگه بدارید و اگر این طور نکنید با خشم من مواجه خواهید شد و در قرآن کریم می فرماید:
واى بر هر عیبجوى مسخره کننده ای«2»
برخی ها با نیش زبان و حرکاتِ دست و چشم و ابرو در پشت سر و پیش رو،دیگران را استهزاء کرده، یا عیبجویى و غیبت مى کنند و با این گونه اعمال قصد بی احترامی و شکستن شخصیت او را دارند که خداوند به این گونه افراد وعده به عذاب داده است.
2:جنگ با خداوند:امیرمومنان علیهالسلام مقداری خرما برای مردی فرستاد،آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی کرد،شخص دیگری در آن جا بود به حضرت عرض کرد:آن مرد که تقاضای کمک نکرد،چرا برای او خرما فرستادی؟حضرت به او فرمود:
خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند،من میدهم،تو بخل میورزی،اگر من آن چه را که مورد حاجت او است،پس از درخواستش به او بدهم،چیزی به او ندادهام،بلکه قیمت آبرویی را که به من داده،به او دادهام.زیرا اگر صبر کنم تا او سوال کند،در حقیقت او را وادار کردهام که آبرویش را به من بدهد، آن رویی را که در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاک میساید.«3»
و حضرت با این روش زیبایش این را می فهماند که احترام و شخصیت و آبروی دیگران از همه چیز مهم تر می باشد و شکستن حرمت و احترام افراد بدترین کارها و جنگ با خداوند است همان گونه که رسول گرامی اسلام می فرماید:
خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند،در کمین جنگ با من نشسته است.«4»
لطفا از وبلاگ گروهی ما دیدن فرمایید برای دیدن وبلاگ گروهی روی کلمه معراج کلیک کنید
منابع در ادامه مطلب...
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزى قفسى ساختهاند از بدنم
انسان گوهر گران بهایى دارد که از عالم بالا و جهان دیگر است،او نماینده خدا در زمین مى باشد، او مرغ باغ ملکوت است و نه از عالم خاک، هر چند براى چند روز در قفس بدن به خاطر کسب کمال جاى گرفته است،حال که انسان این همه ارزشمند است ما باید او را گرامی بداریم...راه کارهایی در این جهت ارائه شد و ادامه آن را در این پست می نویسم:
راهکارهای حفظ احترام به دیگران:
1:دیگران را در جمع سرزنش نکنیم:سرزنش به معنای بدگویی از کسی است،سرزنش را می توان به چاقوی دولبه ای تشبیه نمود که هم دارای جنبه های مثبت است و هم دارای اثرات منفی؛ از اینرو لازم است روش بیان عیب دیگران را یاد بگیریم که خدایی نکرده به شخصیت او لطمه ای نزنیم برخی دیگران را در جمع مورد سرزنش قرار می دهند که این بسیار بد می باشد همان گونه که امیرالمومنین می فرماید:
نصیحت گفتن به فردى در حضور مردم،کوبیدن شخصیت آن فرد است«1»
و امام حسن عسکری علیه السلام در این مورد می فرماید:
آن کس که برادر خود را در خفا اندرز گوید به وى جمال و زیبائى بخشیده است و کسى که به برادرش آشکارا نصیحت کند وی را زشت کرده است«2»
2:دیگران را تحقیر نکنیم:تا بحال در محبت یک مادر به فرزند دقت نموده ای؟مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است او دوست ندارد کسی فرزندش را تحقیر نماید،تحقیر فرزند تحقیر مادر است و شاید سختر از خود مادر.همه می دانیم که خداوند از مادر نیز نسبت به بندگانش مهربان تر می باشد و لذا تحقیر کردن به بندگان خدا موجب بی احترامی به خداوند می شود،شاید کسی که تحقیر می شود یکی از بندگان خوب خدا باشد همان گونه که رسول گرامی اسلام می فرماید:
هیچ یک از مسلمانان را کوچک مشمار،زیرا کوچک آنان در نزد خداوند ،بزرگ است.«3»
جهت دیدن تصویر با کیفیت بهتر اینجا را کلیک کنید
لطفا از وبلاگ گروهی ما دیدن فرمایید برای دیدن وبلاگ گروهی روی کلمه معراج کلیک کنید
منابع در ادامه مطلب...